کارگردان: Frank Darabont (فرانک دارابونت) Angela Kang (انجلا کانگ)
نویسنده: Frank Darabont (فرانک دارابونت), Angela Kang (انجلا کانگ),
imdb 8.4
خلاصه داستان : ریک» یک افسر پلیس است که بعد از گلوله خوردن در حین ماموریت، چندین ماه در بیمارستان بیهوش بوده است. وقتی که او بیدار می شود، می فهمد که دنیای اطرافش توسط زامبی ها (مرده های متحرک) تسخیر شده است، و به نظر میرسد که او تنها شخص زنده است. او برای پیدا کردن ...
قدم به قدم با مردگان متحرک
شاید تا به حال شده است از خود بپرسید که چرا سریال The Walking Dead با حضور صدها سریال به شدت قدرتمند دیگر، تقریبا در 20 سریال پر طرفدار تاریخ است. حال می خواهیم به چند دلیل پرطرفدار شدن و معروف شدن این سریال بپردازیم.
۱) اولین سریال زامبی محور
مهم ترین دلیل موفقیت سریال “مردگان متحرک”، نخستین در سبک خود است. تا قبل از انتشار این سریال، مینی سریال های ترسناکی که در آنها زامبی وجود داشته باشد منتشر شده بود ولی اولین سریالی که داستان آن تنها در مورد زامبی ها بود، سریال Walking Dead بود. زامبی ها طرفداران زیادی در دنیای سینما و Game دارند و این امر باعث شد تا با انتشار اولین سریال مربوط به زامبی ها، دو گروه با عقیده های کاملا متفاوت به سمت این سریال جذب شوند. در واقع اولین بودن بسیار مهم است و مردگان متحرک در سبک خود اول بود. اولین عامل موفقیت این سریال همین مورد است.
۲) داستان سریال
مطمئنا اولین بودن تنها دلیل بر موفقیت نیست! داستان سریال واکینگ دد کاملا غیرقابل پیش بینی بود و نوآوری های قدرتمندی داشت. داستان بازی فقط به زنده ماندن و کشتن زامبی ها محدود نمی شود و رذیلت های اخلاقی انسان ها به بهترین شکل در سریال دیده می شود. داستان سریال توسط شخصیت پردازی های قدرتمند به اوج خود رسید. سازندگان برای محبوب شدن، تمام توان و قدرت خود را بر روی فصل اول و دوم قرار دادند و برخی شخصیت های حیاتی سریال را از بین بردند تا این هیجان و جذابیت بر بیننده ها بیفزاید. اگر “شین” هنوز زنده بود، داستان از جذابیت بسیار بیشتری برخوردار بود اما هرگز شهرت سریال اینقدر سریع بالا نمی رفت. در واقع در فصل اول و دوم، سازندگان داستان سریال را به بهترین حالت درآوردند. فصل اول سریال Z Nations که آن نیز یک سریال زامبی محور بود، در ۲۰۱۴ منتشر شد و هم اکنون جزو یکی از ضعیف ترین سریال های تاریخ به حساب می آید! پس داستان یکی از مهم ترین المان ها است.
۳) نبودن محدودیت در هزینه ساخت و طراحی سریال
صد در صد طراحی محیط و زامبی ها، یکی از قوی ترین جنبه های سریال است چراکه به شما یک آخرالزمان فراموش نشدنی و متفاوت را ارائه می کند. گریم های بسیار طبیعی نیز در همین محدوده قرار می گیرند. چنین طراحی های قوی و زیبایی، نیازمند هزینه های بسیار گزافی است. در واقع هزینه کردن زیاد برای ساخت سریال باعث شده است تا سازندگان با محدودیتی رو به رو نباشند و هر ایده ی قدرتمندی را که داشته باشند بتوانند به مرحله ی اجرا برسانند. سریال های زیادی هم هستند که هزینه ی زیادی برای ساخت آنها شده است ولی نسبت به هزینه ی مصرف شده نتیجه نگرفتند. در سریال واکینگ دد، برای چیزهای بی مصرف و بیهوده هزینه نمی شود بلکه ایده های ناب هستند که هزینه ها را از آن خود می کنند. دیگر عامل موفقیت این سریال، طراحی بی نقص محیط و نبودن محدودیت خاصی در هزینه کردن است.
۴) تبلیغات
برخی معتقد هستند که تبلیغ کردن، شرط اول موفقیت است! سریال واکینگ دد از تبلیغات گسترده ای بهره می برد و تبلیغات آن کاملا متنوع است و به هیچ چیز محدود نمی شود. این سریال جزو معدود سریال هایی است که در دنیای Game نیز به تبلیغ پرداخته است. تبلیغات کسترده ی و متنوع این سریال باعث شد که طرفداران این سریال چند برابر شوند و اسم این سریال بر سر زبان ها بیفتد.
۵) بازیگران
بازیگری زیبا و طبیعی بازیگران باعث شد تا داستان سریال به بهترین شکل به مرحله ی اجرا برسد. سازندگان با زیرکی فراوان، برخی بازیگران را به شدت محبوب کردند و یک شخصیت همه پسند از آنها ساختند. از بین شخصیت های مثبت، می توان به “دریل دیکسون” اشاره کرد و از بین شخصیت های منفی، “فرماندار” توانسته است این همه پسندی را در خود داشته باشد. البته فرماندار از لحاظ شخصیت های منفی همه پسند است! به عبارتی اگر از اشخاصی هستید که همیشه شخصیت منفی سریال را تحسین می کنید، نمی توانید فرماندار را نادیده بگیرید. وجود صحنه های احساسی و بازیگری زیبای در این صحنه ها باعث شد تا مخاطبین مونث سریال نیز بیشتر شوند. سازندگان از قشرهای مختلفی در سریال شخصیت قرار دادند و همین کارهای به نظر جزئی آنها باعث شد تا این سریال جزو منحصر به فردترین سریال های تاریخ شود.
تکرار مکررات !
درست جایی در میانههای فصل چهار و پس از تمام شدن پیرنگ مواجههٔ ریک و یارانش با گاورنر سریال دچار نوعی یکنواختی شد. ایدههای مختلفی که پسازآن به تصویر کشیده شده همه تا حد زیادی آشنا به نظر میرسند. دیگر تجمع تعداد زیادی زامبی در مقابل شخصیتهای داستان به یک تعلیق بکر منجر نمیشود و خشونت جاری در سریال که در فصل اول یک رویکرد قابلتوجه و رادیکال به نظر میرسید کمکم به عنصری همیشه حاضر تبدیل شد. درحالیکه این بنبست همهجانبه ایدههای متنی و اجرایی سریال را گرفتار خود کرده بود
افتتاحیه فصل هفتم پس از مدتها توانست پیشفرضهای مخاطب را تا حدی بر هم زده و مرزهای شناختهشدهٔ سریال را جا به جا کند. که البته نظرهای منفی زیادی هم ایجاد کرد.
قسمت اول فصل هفتم با تکیهبر نماهای طولانیتر، مونولوگ های تأثیرگذار و تحقیر کنندهٔ نیگان، تصاویر وهمآلود و جدیترین خشونت متنی و گرافیکی که سریال تابهحال تجربه کرده توانسته بود نوید یک فضای تازه را بدهد. اما دقیقاً در همان قسمت دوم دوباره همهچیز به همان حالت قبل بازگشت و با توجه به افزایش حجم تکرار حتی ضعیفتر از قبل. بدیهی است انتظار چنین نبود که آن حد از خشونت و تاریکی را در کل فصل شاهد باشیم، اهمیت ماجرا در سطح داستانگویی و تصویرسازی افتتاحیه فصل هفت است که چندین برابر چیزی بود که در ادامه مشاهده شد.
بقول خودمان ابدوخیاری !
سرمایه گذاری اشتباهی و فرعی – [دلیل اول]
یکی از دلایل اصلی افت سریال واکینگ دد، بدون شک افت شدید سرمایه و سرمایه گذاری روی فرعیات است. زمانی که این سریال شروع به پخش شدن کرد، جزو پرهزینه ترین ها از لحاظ هزینه روی بازیگران و عوامل بود که البته این هزیه ها با درخشش سریال و درآمدزایی آن جبران می شد. اما متاسفانه از اواخر فصل ششم بود که سرمایه گذاری ها کمتر شد و دیگر خبری از بازیگران درجه ۱ نبود و به جای اینکه هزینه ها خرج سریال اصلی شوند، بیشتر روی فرعیاتی مثل Fear The Walking Dead می شد که در نهایت نتیجه جالبی نداشت. این را می توان از بازیگران جدیدی که در سریال معرفی می شدند فهمید. به طور مثال خودتان مقایسه ای بین هرشل (پدر مگی) و شخصیت های جدیدی که در فصل نهم به سریال اضافه شدند انجام دهید. با کدامشان ارتباط برقرار کردید و از نبودن کدام یک بیشتر ناراحت شده و یا می شوید؟! متاسفانه دیگر شاهد ارتباط های عاطفی عمیقی که بین شخصیت های سریال و بینندگان رخ می داد نیستیم …
رابطه های زورکی! – [دلیل دوم]
همه ما از ظرافت عشق مطلعیم و می دانیم اگر این ظرافت به خوبی در فیلم ها و داستان ها نمایش داده نشود، آن اثر به طور کلی نابود می شود. شخصا معتقدم رابطه های زورکی عاشقانه از اصلی ترین دلایلیست که تم دارک و غم انگیز سریال را نابود کرده است. به طور مثال به رابطه ریک و میشون نگاهی بیاندازید، آیا واقعا لازم بود شخصیت جدی و سرد و علی الخصوص خشن آخرالزمانی میشون تغییر کند؟! متاسفانه از این مثال ها تا دلتان بخواهد زیاد است و حال طرفداران را به طور کلی به هم ریخته است. من منکر اینکه عشق در فیلم به زیباتر شدن آن کمک می کند نیستم، اما اگر قرار بر عشقی باشد، کاش حداقل در حد عشق گلن و مگی باشد. دوست داشتم بیشتر در این رابطه صحبت کنم، اما حیف که خیلی اسپویل می شود… ! گفتنی ها را گفتم …!!!
حق جفری دین مورگان بیشتر از اینها بود – [دلیل سوم]
بدون شک تمامی شخصیت های منفی با هدف متنفر شدن بینندگان از آنها، اضافه می شوند و کمتر شخصیت منفی در تاریخ تلویزیون و سینما داریم که به جای اینکه نفرت برانگیز باشند، جزو شخصیت های مورد علاقه بینندگان شوند. جفری دین مورگان یا همان نیگان، از همین دسته از بازیگران است که با درخشش خارق العاده خود در اپیزود اول فصل هفت، توانست طرفداران زیادی را برای خود دست و پا کند. درست دقیقا مثل جوکر و بتمن (نیگان در نقش جوکر و ریک در نقش بتمن). اما متاسفانه از فصل نهم دیگر به این شخصیت خیلی پرداخته نشد و متاسفانه هم اکنون می بینیم که عوامل سعی در تغییر دادن شخصیت وی را دارند. نیگان سریال در مقایسه با نیگان کمیک، خیلی خیلی کمرنگ تر است. کجاست آن مرد و سوت های دلنشینی که همیشه لوسی به دست بود…
تم دارک و غم انگیز جای خود را به اجتماع متمدن داده است – [دلیل چهارم]
در فصل های ابتدایی سریال هرگاه که شخصیت های اصلی سریال (حتی ریک گرایمز) در مخمصه ای گرفتار می شدند، فرهنگ و تمدن را فراموش می کردند و مانند یک آخرالزمانی رفتار می کردند و توجیهشان این بود که دیگر آخرالزمان است و ما نیز باید مطابق با آن تغییر کنیم. زمانی که گروه اصلی (شخصیت های اولیه و اصلی) الکساندریا را پیدا کردند، معلوم بود که دیگر قرار نیست طرفداران صحنه هایی مثل بریدن گلوی ولگردها توسط ریک با دندان خود، برای نجات پسر خود و یا نقل مکان های متوالی و شبانه روزی را ببینند. متاسفانه باید قبول کنیم که دیگر سریال تم وحشیانه ای ندارد و حتی مردم جوامع با فرهنگ تر از دنیای قبلی شده اند! اقرار نیست اگر بگویم که فرهنگ و تمدن جوامع بیشتر از دنیای عادیست!!!
سریال بسیار قابل پیشبینی شده است – [دلیل پنجم]
یکی از ویژگی هایی که باعث شد من عاشق این اثر شوم، غیر قابل پیشبینی بودن آن بود که متاسفانه این ویژگی مثبت خود را درحال حاضر از دست داده است. تا جایی که امکان دارد سعی می کنم در این مقاله اسپویل نکنم و برای اینکه درک بهتری از این موضوع داشته باشید، شما را دعوت می کنم به تماشای دوباره سکانس هایی که متفاوت از انتظارتان رخ داده است. به طور کلی باید بگویم که مردم همیشه قبل از شروع فصل جدید هیجان بسیار بالایی داشتند که ببینند قرار است چه اتفاق شوکه کننده و غیر قابل پیشبینی رخ دهد. متاسفانه به خاطر اسپویل شدن خیلی نمی توانم روی این بخش مانور دهم.
دیگر به زامبی ها که اصلی ترین بخش سریال هستند پرداخته نمی شود – [دلیل ششم]
حتما یادتان هست که در فصل های اول سریال زمانی که شخصیت های اصلی در محاصره زامبی ها بودند تا چه حد مضطرب می شدیم، این به همان دلیل غیر قابل پیشبینی بودن سریال و خاص بودن این مدل سکانس ها بود. اما متاسفانه دیگر خیلی به این موجودات پرداخته نمی شود. البته در فصل ۹ و ۱۰ کمی این قضیه بهتر شده است و باید ببینیم در نهایت چه اتفاقی رخ می دهد. شاید فرسوده شدن زامبی ها تا حدود قادر باشد این ضعف را بپوشاند.
تکراری، خسته کننده و از همه مهمتر طولانی – [دلیل هفتم]
هر چقدر هم که عاشق و طرفدار سریال The Walking Dead باشید، باید این موضوع را که اکثر اپیزودهای سریال بیهوده است را قبول کنید. به طور مثال نگاهی به فصل هفت و هشت که موضوع یکسانی داشتند بیاندازید و صادقانه بگویید که چقدر اپیزودهای بی معنی و بیهوده در این دو فصل وجود داشت؟ عوامل سریال اگر به جای پول، به فکر رضایت بینندگان خود بودند، بدون شک می توانستند این دو فصل را حداکثر در ۱۶ اپیزود جمع کنند.
شروعی دوباره ؟
سریال مردگان متحرک در طول فصلهای اخیر بسیار رنج کشیده است. شخصیتهای سریال هم به همان اندازه رنج کشیدهاند. طرفداران این سریال هم، اما بیشتر از همه، امتیازاتی که به این سریال داده شده دستخوش تغییر شده است. فصل دهم ساخته شد تا چنین چیزی را تغییر دهد و آن را از خون و خونریزی همیشگی دور کند و ما را با تغییرات زیادی روبرو کرد و نیز اندکی امید به دوران تاریکی که سریال در آن به سر میبرد، تزریق کند. قبول کنید یا نکنید واکینگ دد هرگز شهرت و زیبایی فصول اول خود را بدست نخواهد اورد بنا به دلایل حذف شخصیت های اصلی و تکراری شدن داستان و مشکلاتی که کامل باهم برسیش کردیم {گیف تایید کوکسال } اما ظاهر قضیه و فصل ده مارو حسابی به وجد میاره و امید وارمون میکنه که سریال رو بقدری برامون زیبا کنه که دوباره هر هفته منتظر قسمت جدید باشیم
برسی فلسفه سریال {زیبا و اختصاصی }
در سریال واکینگ دد محصول شبکه amc شاهد جهانی آخرالزمانی هستیم که در آن بشر با رستاخیزی نه از جنس رستاخیز کتاب مقدس ،که با رستاخیزی از جنس هشدار تامس هابز مواجه ست
"انسان،گرگ انسان است"
دنیایی آشفته که در آن مردگان متحرک لویاتان دولت را سرنگون کرده اند و لویاتانی از اعماق تاریک بشریت سربرآورده است که دیگر سنگینی اخلاقیات بشری که حاصل قرنها پیشرفت تمدن بشری ست را بر گُرده خود احساس نمیکند
زنجیرها گسسته شده است و هشداری که قرنها پیش به انسان داده بود به حقیقتی تام تبدیل شده است
ویروس ناشناخته سریال تنها مردگان را بیدار نمیکند بلکه گرگ خفته زندگان را که در پنهانی ترین لایه های روح و روان آنها آرمیده را بیدار میکند و این انسان که آزادترین انسان تاریخ پیش از خود است به چنان توحشی دست میزند که گویی هزاران سال تمدن بشری خوابی بیش نبوده است
تو گویی صدای تامس هابز در تمام طول سریال به گوش میرسد
جمله"انسان،گرگ انسان است" از نمایشنامه آسیناریا نوشتهی پلوتوس است و هابز این جمله را از پلوتوس به عاریت گرفته