هستند افرادی که برای آنها، پول در درجه اهمیت کمی قرار دارد، چون برای این گروه از افراد، به خوبی یاد شدن در ذهن ها، اهمیت بیشتری دارد...
این افراد، برای اینکه به عشق خود فشار وارد نشود، حتی ممکن است، خود را دچار دردسر کنند! چون، عاشقان واقعی هستند!
....................................................................................
اوایل، جاده ی زندگی روی خوش خود را به مسافری به نام جنارو گتوزو نشان نمی داد، ناراحت بود، چون تلاش خود را کرده بود، اما مدیران پروجا تصمیم به فروش او گرفته بودند.
از وطن خود دور میشد و دیگر خبری از دیدار با پدر و مادر نبود.
اشک ها یکی پس از دیگری سرازیر میشد... اما او کمی زود و ناعادلانه درباره ی زندگی در گلاسکو و بازی در رنجرز قضاوت کرده بود.
مدتی گذشت... گذشت...
بر خلاف گتوزو، سرمربی موقت رنجرز خوشحال بود! چون گتوزو دقیقا آن رهبر و بازیکنی بود که رنجرز به آن نیاز داشت!
با مبلغی خیلی کم، یک خرید عالی!
وقتی که سرمربی رنجرز، در اوایل شروع لیگ گتوزو را فیکس ترکیب خود کرد، گروهی از هواداران اعتراض کردند و گفتند: یعنی چه? چرا وقتی بازیکنانی خیلی بهتر روی نیمکت نشسته اند، گتوزو وارد ترکیب اصلی شود?
آن گروه از هواداران رنجرز، دقیقا آن اشتباهی را مرتکب شدند که مدیران و مربیان پروجا مرتکب شده بودند!
( زود تصمیم گیری )
اشتباهی که همه ی ما انسان ها می کنیم، اما نکته ی جالب این است که حتی وقتی هم که دیگران به ما این اشتباه را گوشزد می کنند، ما با بی توجهی به حرف آن ها گوش نمی کنیم، در پایان هم تنها باید حسرتی را بخوریم که هیچ فایده ای ندارد!
البته فکر نکنید که اوایل ورود گتوزو به رنجرز همه چیز خیلی هم عالی پیش می رفت، نه!
خب لیگ اسکاتلند هم سختی های خاص خودش را دارد و برای هر فردی هم کمی زمان می برد تا خود را در آن پیدا کند.
بیشتر هواداران و حتی تعدادی از مربیان رنجرز هنوز این شرایط سخت را درک نکرده بودند، ولی بیخیال نشدند، سرمربی موقت رنجرز از یک طرف و هواداران رنجرز هم از طرفی دیگر، موفق به انجام کاری شدند که باعث شد، گتوزو بهترین خود را به نمایش بگذارد، سرمربی موقت رنجرز با مدام فیکس کردن و هواداران هم با تشویق.
این حمایت گتوزو را خوشحال کرد و باعث شد، او تمام مشکلات را فراموش کند.
فکر می کنم بعد از این اتفاقات، گتوزو در دل خود گفته است: جنارو، دیگر بس است، ناراحتی دیگر معنا ندارد، حال تو دنیا را داری! ( حمایت هواداران )
حتی اگر تعداد نفرات کمی هم تو را حمایت کنند، باز هم خیلی است، حداقل، افرادی هستند که باورت دارند!
میانه ی میدان، تبدیل به قلمروی او شده بود، ورود ممنوع!
خوشی ها برای او پایانی نداشت، این بار، نوبت به زندگی شخصی رسید تا در آن تحولی ایجاد شود،
در گلاسکو، با همسر آینده ی خود آشنا شد، آن همسری که می توانست به آن، مثل یک کوه تکیه کند!
اما به یکباره، از خواب خوش بیدار شد، سرمربی موقت رنجرز اخراج شد تا با ورود سرمربی جدید، معادلات بهم ریخته شود، سرمربی جدید اولین کاری هم که بعد از ورود خود انجام داد، تهیه و تشکیل یک لیست مازاد بود، خب حال پیش خود فکر می کنید که این کار که اصلا جای تعجب ندارد!
اما قسمت بد، غیر قابل باور و تعجب برانگیز ماجرا این بود، که گتوزو هم در بین نفرات این لیست قرار داشت! یعنی فروش او و چند بازیکن دیگر، باید جزو اولویت ها باشد!
باورنکردنی بود! بازیکن و رهبری که نزد هواداران و مربیان سابق رنجرز محبوب بود، حال باید فروخته شود!
دلیل این کار معلوم نبود، اما اینطور که معلوم است، همیشه استعداد کافی نیست!
سختی های زندگی، امان هر کسی را از بین می برد، اما گتوزو را نه! نا امید نشد و کمی صبر کرد...
سرانجام بعد از چند مدت، خبر علاقه ی یک تیم از ایتالیا بدست مدیران رنجرز رسید، خبر علاقه ی تیم سالرنیتانا که در سری بی حضور داشت.
سرمربی جدید رنجرز هم که خوشحال بود، سریعا پیشنهاد سالرنیتانا را قبول کرد!
گتوزو هم که برای حفظ خود در رنجرز توانایی انجام کاری را نداشت، بعد از شروع مذاکرات، موافقت خود را برای این انتقال اعلام کرد.
همچنین رنجرز هم خیلی پافشاری نکرد و مبلغ کمی را که سالرنیتانا برای عملی شدن این انتقال در نظر گرفته بود را قبول کرد، تا این انتقال شکل رسمی به خود بگیرد.
برای گتوزو خیلی هم بد نشد، هم به زادگاه خود و هم به پدر و مادر خود نزدیک میشد، چی بهتر از این?
با شروع مسابقات در ایتالیا و سری بی، خورشید دیگری هم کشف شد!
خورشیدی که در میانه میدان، به تنهایی می درخشید!
خورشیدی به نام جنارو گتوزو، نماد غرور و افتخار سالرنیتانا!
اما یک بازیکن و رهبر، که به تنهایی توانایی محافظت از تیم خود را ندارد!
یک نفر که توانایی مقاومت در مقابل 11 نفر را ندارد!
سرانجام، سالرنیتانا به سری سی سقوط کرد،
باز هم بدشانسی برای گتوزو...
اما حال، بعد از گذشت مدتی، فصل نقل و انتقالات است و تب داغ بازار!
از آن جایی که میلان هم به دنبال هافبکی همانند گتوزو بود، ( البته که، گتوزو تک بود! ) برای جذب او اقدام کرد و سریعا او را جذب کرد، بی دلیل نبود!
مثلا:
آشنایی گتوزو با تیم ها و لیگ ایتالیا
کیفیت بالا
قدرت رهبری فوق العاده
اوایل، کمتر بازی می کرد، طبیعی است، چون برای هماهنگی با کل تیم، نیاز به زمان است.
حال تیم و گتوزو خوب بود، گتوزو هم دلیلی برای ناراحتی نداشت، ولی دلایلی برای خوشحالی داشت!
مثلا:
بازی در تیم بزرگ و پرافتخار میلان
زندگی در کنار پدر و مادر و دیگر عشق خود
بازی و پیشرفت زیر نظر زاکرونی
اما باز هم داستان همیشگی، این بار در میلان اتفاق افتاد!
باز هم تغییرات جدید و باز هم ورود سرمربی جدید. ولی این بار برای گتوزو بهتر شد تا بدتر!
سیستم متفاوت کارلو آنچلوتی، از گتوزو و میلان یک غول قدرتمند تر می ساخت!
کارلو آنچلوتی حتی در تمرینات، یک فرمول جادویی را کشف کرد!
( فرمول ترکیبی جادوی رینو و پیرلو برای رستگاری! )
با کارلتو، دوره ی جدیدی در میلان شکل گرفت، دوره ی قهرمانی های بیشتر، دوره ی بیشتر در هم شکستن رقبا...
برای تقدیر از شیطان هر چه کرد، کافی نیست! برای دومین تیم پرافتخار در لیگ قهرمانان اروپا، که از کوچک ترین تا بزرگ ترین تیم ها در اروپا حریف قدرت جادویی اش نمی شدند...
این میلان است و میلان هم که قدرت اروپا!