به نام انکه جان را فکرت اموخت
سلام و وقت بخیر خدمت همه فیلم بازها فیلم خور ها وعلاقمندان ب صنعت فیلم وسینما
رضا هستم میزبان شما از اولین وتخصصی ترین برنامه معرفی نقد وبررسی اثار مهم سینمای ایران وجهان در سایت طرفداری
ب برنامه خودتون خوش اومدین امیدوارم با نظراتتون میزان حمایت و رضایتتون رو نشون بدین دوستان
دیگه بقیش تعارف و اضافه گویی پس بفرمایید ب قسمت 25
(راستی تا یادم نرفته اولین جام با طعم کرونا رو ب طرفدارای تیم اصلی بندر ناپل تبریک میگم)
همچنین میخام از فردا یکی از بدردبخورتین چالش ها رو تو طرفداری راه بندازم امیدوارم همه همکاری کنن
دمتون گرم
-------------------------------
نام اثر : سعادت اباد - 2011
هیه کننده: همایون اسعدیان
کارگردان: مازیارمیری
نویسنده: امیر عربی
مدیر فیلمبرداری: محمد آلاپوش
تدوین: محمدرضا موئینی
موسیقی: کریستوف رضایی
طراح چهرهپردازی: مهرداد میرکیانی
طراح صحنه و لباس: امیر اثباتی و آتوسا قلمفرسایی
منشی صحنه: نفیسه ذاکری
مدیر تولید: علیرضا ابوالقاسمی
عکاس: علی زارع
صدابردار: ساسان نخعی
صداگذار: مسعود بهنام
بازیگران
لیلا حاتمی، حامد بهداد، مهناز افشار، حسین یاری، هنگامه قاضیانی، امیر آقایی، مینا ساداتی
افتخارات و جوایز
افتخارات: سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن از جشنوارهی 29 فیلم فجر (مهناز افشار)
تندیس شایستگی بهترین تدوین از جشن پانزدهم خانهی سینما (محمدرضا موئینی)
خلاصه داستان :
یاسی (لیلا حاتمی) در تدارک برگزاری یک جشن تولد کوچک و دوستانه برای شوهرش محسن (حامد بهداد) است. تا خاطرات خوش گذشته را دوباره زنده کند. در این مهمانی دو زوج دیگر نیز حضور دارند. شب مهمانی فرا میرسد، علی (امیرآقایی) که استاد دانشگاه است به رفتارهای غیرعادی لاله (مهناز افشار) مشکوک است و تمام مدت مهمانی فکرش درگیر حل معمایی ست که او در ذهنش ایجاد کرده است.
زوج سوم قصه نیز بهرام (حسین یاری) و تهمینه (هنگامه قاضیانی) در آستانه جدایی از یکدیگرند. اختلافات این سه زوج تا قبل از شام و مراسم تولد، مانند آتش زیر خاکستر پنهان است که گهگاهی گرمای آن جلب توجه میکند، اما ناگهان همه چیز عوض میشود، علی پی به راز لاله میبرد و واکنشی که از خود نشان میدهد فضای مهمانی را (که از ابتدا نیز شبیه یک جشن تولد نبود) عوض کرده و...
=========================
نقد و بررسی
نقد اول
نگاه کارگردان به فیلم و کلا به مقوله فیلم سازی باعث می شود که این فیلم به یک کار قدرتمند و توانمند در راستای هدف و ارزش های خود تبدیل نشود و یک کار دم دستی و سطحی از آب درآید .مازیار میری کارگردان فیلم، در یکی از گفتگوهای خود پس از اکران فیلم گفته است که قصد و هدف او از فیلم سازی بیان مشکلات است و نه تحلیل و بررسی آنها.
این مسئله دقيقا لطمه اصلی را به فیلم میزند و باعث میشود تا فیلم از سطح طرح مسئله که کمتر از نیمی از فیلم را تشکیل میدهد فراتر نرود و نتواند خواسته های بینندگانش را به عنوان یک فیلم که با نگاه اجتماعی و انتقادی ساخته شده است برآورده سازد و یک ساعت آخر فیلم را به یک ساعت کسل کننده تبدیل کند که توجه بیننده را از فیلم به تکه پراکنی های حامد بهداد منحرف میکند .فیلم را میشود از جنبه دیگري نیز بررسی کرد و آن شخصیت هایي هستند که ما با آنها طرف هستیم، شخصیت هایی که بر اینکه ما به عنوان یک بیننده فیلم را دوست داشته باشیم تاثير فراواني دارند. با یک شخصیت پردازی خوب میتوان آن شخصیت ها را به عنوان نمونه های جامعه روز خود قلمداد کرد همچنان که شخصیت پردازی ها در فیلمی مثل درباره الی به گونه ای است که با هر سلیقه و دیدی به فیلم نگاه کنیم آنها را دوست داریم و به عنوان نماینده جامعه روز خود میتوانيم از آنها نام ببريم.
حال این که انسان های سعادت آباد اینگونه نیستند و نه میشود آنها را باور کرد و به طبع آنها را دوست داشت و نه آنها را نماینده جامعه خود دانست. شخصیت های خلق شده یا آدمهای منفعل و قربانی هستند و یا افرادی عصبی و دروغ گو و خیانت کار، همانطور که بهرام در پایان فیلم میگوید "همه ما یک جور ... هستیم". این گسترش گناه و ضد ارزش ها در جامعه فیلم، کل جامعه را اینگونه نشان میدهد. یاسی یک زن خانه دار است که بیشتر قربانی زیاده خواهی های همسرش است و در راه بهتر شدن زندگی اش به قرص های آرامبخش پناه می برد. محسن فردی است عصبی و دروغگو که از جایگاهی که در آن قرار دارد راضی نیست و همیشه دنبال قرار گرفتن در جایگاه بهتر است. بهرام هم برای ماندن در جایگاه خود و داشتن یک موقعیت اجتماعی خوب علیرغم میل باطنی اش دست به کار میزند و از اول هم شروع به دروغ گفتن در زندگی خود میکند و تهمینه همسرش هم از علاقه شدید او به یاسی همسر دوستش باخبر است ولی به صورت منفعلانه و بی توجه به مسئله با آن برخورد میکند. لاله به یک ازدواج سنتی دست زده است و همین موضوع او را از خواسته هایش جدا کرده و حال برای رسیدن به آنها مجبور میشود به دروغ و پنهان کاری پناه ببرد و علی که نماینده افراد مذهبی است، فردی عصبی و پنهان کار است. حال بیایم به شخصیت های خلق شده امیر عربی از دید دیگر نگاهی بیندازیم و بررسی کنیم که چرا زوج های این فیلم با هم به مشکل برخورده اند و آیا در جامعه امروزی ما زوج های جوان با هم در این سطح مشکل دارند؟ همانطور که مشاهده کرده اید هر زوج نماینده یک نوع زندگی است و هر کدام در یک مرحله خاص از زندگی زناشویی قرار دارند. رابطه بهرام و تهمینه به آخر خط رسیده است و تهمینه خواستار طلاق از بهرام است و دیگر نمیتواند با او باشد (صحنه آخر این دو در خانه خود) دلیل این جدایی به یکی از مشکلات زناشویی برمی گردد که در آن زن بر مرد برتری دارد و این برتری در اینجا برتري مالی است. همانطور که در فیلم دیدیم تهمینه دختر رئیس شرکتی است که بهرام و ياسي در آن کار میکرده اند. بهرام با این که یاسی را دوست داشته اما برای پیشرفت در کار و رسیدن به جایگاه برتر با تهمینه ازدواج مي کند. ماحصل این ازدواج رسیدن بهرام به خواسته اش است ولی زندگی مشترکش به بحران میرسد و او به همسرش خیانت میکند، البته اگر تعریفمان از خیانت تنها رابطه جنسی نباشد.
یاسی زنی خانه دار است که به همسرش متکی است. این وابستگي و همينطور داشتن فرزند باعث مي شود با تمام مشکلاتی که در زندگی اش دارد او را کنار مردش نگاه دارد و تمام تلاش خود را برای داشتن یک زندگی بهتر انجام دهد. یکی دیگر از مسائلی که در فیلم به آن پرداخته نشده و آن سکانس از فیلم حذف شده است و به نظر من به بهتر شدن فیلم کمک کرده است موضوع خیانت محسن به یاسی و رابطه پنهانی او با خدمتکارش است. محسن داراي شخصيتي عصبي است و بیشتر از هر چیزی همیشه درگیر مشکلات کاری اش است و سعی میکند که از هر طریقی به جایگاه بالاتری دست یابد .حال به رابطه لاله و علی می پردازیم، دونفری که آتش مشکلات آن شب را روشن کردند و بیشتر بحث ها را با هم انجام دادند، چرا لاله فرزند خود را بدون اينكه علي بداند سقط میکند. به او دروغ می گوید چون علی با کار کردن زن خود مخالف است؟ چرا؟ به طور قطع بهتر بود جواب این سوالات را در فیلم می دیديم و اینجا به جای جواب دادن به آنها، به بررسی آنها می پرداختیم و اگر اینگونه بود چه بسا ما با فیلمی بهتر روبرو بودیم. علی با این که دکترا دارد و در دانشگاه تدریس میکند از یک جامعه سنتی مي اید، جامعه ای که در آن مرد به تنهایی مشکلات را به گردن میگرد و دوست ندارد همسر خود را وارد مسائل مالی و مشکلات آن کند. ازدواج سنتی او هم این موضوع را حادتر میکند تا جایی که فشار به همسرش، که در دوران نامزدی پس از عقد هستند را آنچنان زیاد میکند که همسرش برای رسیدن به خواسته خود مجبور به دروغ و پنهان کاری می شود. پنهان کاری که خود علی هم به آن دچار است. لاله به عنوان فردی که تحصیل کرده است و از نظر عقاید مذهبی با همسرش کاملا مخالف است دست به ازدواجی میزند که حدس زدن در مورد پایان این رابطه برای هر فردی کار آساني است زیرا عقاید مذهبی متفاوت میتواند به سرعت مشکلات زندگی را به اوج برساند همانطورکه در اینجا این مشکلات به زودی خود را بروز دادند و آیا لاله آنقدر علی را دوست دارد که در آن علي بتواند جایگزین همه چیز از دست رفته اش شود؟ به طور قطع خیر. با یک نگاه اجمالی بر فیلم و اینکه خیانت را تنها خیانت جنسی ندانیم و عشق دروني دیگري داشتن و دروغ گویی را هم به عنوان مصادیق خیانت برشماریم میتوانیم ببینیم که در این فیلم خیانت موج میزند و اگر خواسته باشیم آن را مصداقی از جامعه روز بدانیم باید به جرات بگویيم که فیلم ساز و فیلم نامه نویس به کل در اشتباهند و مسئله خیانت به همسر در جامعه ما تا این حد گسترده نیست که بخواهد همه جامعه را شامل شود.حال ما چرا این شخصیت ها را دوست نداریم؟ به یک دلیل. باور ناپذیر بودن آنها برای ما و اغراق گونه بودن شخصیت ها که باعث شده بیننده نتواند شخصيتها را بپذيرد هر چند که کارگردانی (اگر آن را تنها میزانسن و دکوپاژ بدانیم) در حد بسیار خوبی باشد .
همانطور که گفته شد فیلم از لحاظ فنی در سطح بالایی قرار دارد و اینکه بخواهی نود درصد فیلمت را در فضای بسته منزل بگیری، این برای مازیار میری یک پیشرفت بزرگ کاری محسوب میشود که توانسته چنین کاری را انجام دهد و دوربین روی دست های فیلم هم به نظرم جز یکی دو مورد خوب و قابل دفاع است و از این لحاظ میتوان به کار خوب فیلمبردار فیلم هم اشاره کرد. فیلم نکته خوب دیگری هم دارد که به فروش خوب آن کمک کرده است و آن هم بهره گرفتن از چند سوپراستار سینمای ایران است که انصافا در این فیلم بازی خوب و قابل قبولی داشته اند، مانند مهناز افشار که یکی از زیباترین بازی های دوران کاری اش را به ثبت رسانده که گواه آن همئ سیمرغ کسب شده اش بابت این فیلم است و حسین یاری و امیر آقایی که بازی های خوبی به نمایش گذاشته اند. لیلا حاتمی و هنگامه قاضیانی هم همانطور که از آنها انتظار داشتیم بودند و کلا وجود حامد بهداد و تکه پراکنی هایش در مواقعی از فیلم تعادل صحنه را بر هم میزند ولی باز هم در لحظه های کسل کننده و بدون حرف فیلم بسیار به فیلم کمک ميكند.
تحلیلم را با یک جمله از نقد آریان گل صورت به پایان میبرم (چاپ شده در مجله دنیای تصویر شماره 209) که به تمامی و درستی احساسم را نسبت به فیلم بیان کرد و آن این که "سعادت آباد ثابت کرد که تنها شبه کمدی هاي مبتذل نیستند که به مخاطبانشان توهین میکنند
******نقد دوم****
یک شاهکار تمام عیار. یکی از بهترین کارگردانی ها در سال های اخیر، بهترین فیلم اجتماعی یک دهه اخیر، بهترین فیلمی که درباره شهر تهران ساخته است، مجموعه ای از بهترین و درست ترین بازی ها، بهترین فیلمی که در تمام تاریخ سینمای ایران درباره رابطه زن و مرد ساخته شده است، از نظر فنی بهترین و از نظر درونمایه باریک بینانه ترین فیلمنامه تمام تاریخ سینمای ایران. خانم ها! آقایان! سعادت آباد.
در این جشنواره کسالتبار بیست و نهم که بدترین جشنواره فیلمی بود که در تمام عمرم دیده ام، با انبوهی فیلم های بد، ضعیف، دست بالا متوسط، و بدتر از همه کاملاً قابل پیش بینی، تماشای سعادت آباد در آخرین شب جشنواره بیست و نهم یک اتفاق غافلگیرکننده و مسرور کننده بود.
فکر نمی کنم غفلتی بزرگ تر و مذمت بارتر از این را در عمرم دیده باشم که وقتی سعادت آباد در جشنواره ای باشد، سرها به سمت جدایی نادر از سیمین بچرخد! حقیقت اش فکر می کنم سعادت آباد آنقدر بزرگ است که نه تنها در جشنواره امسال هیچ فیلمی با آن قابل مقایسه نیست، بلکه این فیلم دست فیلم هایی از این دست در سال های دورتر (از به همین سادگی گرفته تا چهارشنبه سوری) را از پشت می بندد. مجموعه شگفت آور و عظیمی از ظرافت ها که حتی چه کسی از ویرجینیاوولف می ترسد؟ مایک نیکولز هم در برابرش زمخت و ناشیانه جلوه می کند.
حامد بهداد بهترین، درست ترین و شیرین ترین بازی زندگی اش را در این فیلم ارائه کرده. لیلا حاتمی عالی، مهناز افشار فوق العاده، فیلمنامه بی نظیر و کارگردانی سنجیده است. اما چیزی مهم تر از همه این ها در فیلم وجود دارد که باعث شده سعادت آباد یک فیلم استثنایی باشد. چیزی که راستش هنوز درست نمی دانم چیست و خیال دارم آن را کشف کنم!
یک بخش تکان دهنده فیلم واگذاری سهم قابل توجهی از کشف مناسبات و روابط بین آدم ها به تماشاگر است. امکان این را به تماشاگر دادن که خودش پیش برود. توازن عجیبی در فیلم وجود دارد که باعث می شود در عین حال که ریتم آن همواره پویاست، هیچ چیز اضافه ای در آن گفته نشود. فیلم یک اثر هنری است که در حد یک بازی هوش پیش می رود و ما را وامی دارد که خودمان مناسبات را کشف کنیم. نقش «دانای کل» در فیلم به حداقل می رسد و بیشتر چیزها به ذهن بیننده واگذار می شود. یاسی زن خوش قلب، معصوم و پاک نیتی است. بهرام سال ها قبل عاشق یاسی بوده و هنوز هم خاطرخواه اوست. تهمینه قبلاً ازدواج کرده و در شب مهمانی متوجه عشق پنهان بهرام به یاسی می شود. یاسی با وجود دروغ ها و خیانت های محسن از او جدا نخواهد شد. محسن قصد دارد پول های بهرام را بالا بکشد. یاسی باردار است. هیچکدام از این مفاهیم به طور صریح و آشکاری در فیلم گفته نمی شوند. اگر هنگام نمایش فیلم با بغل دستی مان صحبت کنیم خیلی چیزها از دست مان درخواهد رفت. سعادت آباد شبیه بازی های هوش داخل مجلات است. آزمون های هوشی که یک نقاشی پیش روی خواننده قرار می دهند. نقاشی مثلاً یک درخت را نشان می دهد. اما از خواننده خواسته می شود مثلاً یک آدم، یک دوچرخه، یک مداد، و خیلی چیزهای دیگر را که در تصویر درخت مخفی شده اند کشف کند. چنین چیزی در سینما خیلی هیجان انگیز است. نمونه هایی از این هیجان در چهارشنبه سوری و درباره الی وجود داشت. اما حالا در سعادت آباد در برابر هیجان و مکاشفه ای خیلی بزرگتر قرار می گیریم. این فیلم را می شود بارها و بارها تماشا کرد و هر بار چیز جدیدی از میان آن کشف نمود.
سعادت آباد تصویری واقعی و تکان دهنده از جامعه (و شاید به خصوص تهران امروز) به ما ارائه می کند و شاید این همان نکته بزرگ فیلم است که باعث شده فیلم استثنایی باشد. حال و هوایی که این فیلم از تهران ارائه می دهد تصنعی و غلو شده نیست. بلکه آنقدر واقعی و راستین ثبت شده که امروز و امسال اصلاً واقعی بودن آن را حس نمی کنیم. قدر این تصویر از زندگی شهری معاصر ما، اما در سال ها و دهه های بعد دانسته خواهد شد. بیشتر از هر فیلم مستندی درباره زندگی امروز در این سال های پر التهاب، سعادت آباد دنیایی محصور شده در گوشی های موبایل، پیامک ها و تماس های تلفنی را به ما نشان می دهد. دنیایی احاطه شده به وسیله آپارتمان ها که با دروغ های رنگارنگ و خیانت های مکرر مزین شده است. تصویری که سعادت آباد از این دنیا به ما ارائه می دهد نه آنقدر تلخ است که رمانتیک بودنش ما را تحت تأثیر قرار دهد (چهارشنبه سوری)، نه آنقدر بی شور و حال است که شبهه ی ناب بودن را به ما القا کند (به همین سادگی) و نه آنقدر سرخوشانه است که با تماشای آن از خود بی خود شویم و با رها شده در پایانی کم و بیش مبهم گره تعلیقی را که با آن به فیلم زنجیر شده ایم را نبینیم. (درباره الی). چراکه این فیلم ها تصویری از زندگی اجتماعی را به ما نشان می دادند که به اندازه ی قیل و قال استنلی کوبریک در 2001: یک ادیسه فضایی از جهان امروزی دور، و در عین حال به اندازه رم شهر بی دفاع داعیه ی واقعی بودن را داشتند. اگرچه همه این فیلم ها طرفداران سفت و سختی دارند و خواهند داشت، اما من ناخودآگاهانه وارد یک مقایسه قدیمی می شوم. مقایسه ای مثل قیاس کوروساوا و اوزو. مقایسه بین هفت سامورایی و داستان توکیو. من همیشه کارگردان دوم و فیلم دوم را ترجیح داده ام. اگرچه شاهین اقبال همیشه روی شانه ی کوروساوا و هفت سامورایی نشسته است.
از طرف دیگر فیلمنامه نویس و طبیعتاً کارگردان این قبیل فیلم ها از چیزی حرف می زنند که پرداختن به آن جزو دشوارترین مباحث زندگی بشر است: پیچیدگی های مختلف و متعدد در رابطه میان زن و مرد. از آنی هال (وودی آلن) گرفته تا عروسی بهترین دوستم (پی. جی. هوگان) درباره ابعاد این رابطه صحبت شده. در شکل فرانسوی کلود سوته در اصول و ارزش های زندگی ابعاد عجیبی از آن را ارائه کرده است. اما سلیقه عمومی منتقدان معمولاً سروقت متظاهرانه ترین فیلم های این حوزه می رود: مثل فیلم مایکل گوندرای و چارلی کافمن درخشش ابدی یک ذهن پاک. در جشنواره امسال از کارگردانی خلاق (جمیل رستمی) تصویر مضحک و ناشیانه ای از این رابطه را دیدیم(چشم). حاصل کار از این جهت فاجعه بود که کارگردان و نویسنده زندگی شهری و مناسبات انسانی درون آن را اصلاً نمی شناخت. این شکست های مفتضحانه سابقه دور و درازی در سینمای ایران دارند. مگر می شود بدون شناخت این مناسبات مثلاً فیلمی درباره سقط جنین (دعوت) ساخت و تقبیح نشد؟
حالا در سعادت آباد با فیلمی مواجه هستیم که هم فوق العاده اجتماعی است، و هم در خصوص ظرافت های روابط زن و مرد بی نهایت باریک بین است. عجیب تر و مهم تر از همه اینکه این بعد اجتماعی و این باریک بینی را با لحنی کاملاً متوازن و معتدل بیان می کند. به اندازه حرف می زند. در پایان سعادت آباد نه همدردی سوزناک و رقت باری نسبت به شخصیت اصلی پیدا می کنیم، نه دربند این هستیم که بدانیم حقیقت چیست و فردا چه خواهد شد. آنچه به دست آورده ایم فقط تصویر شدن لحظاتی ناب از زندگی انسان، مثل لحظه ای که وقت خوردن یک قرص یاد توصیه دوستی می افتیم و از مصرف آن منصرف می شویم نیست؛ بلکه یک آگاهی بزرگ است از چیزی که دور و بر ما می گذرد و ما هم بارها ابعادی از آن را تجربه کرده ایم ولی شاید هرگز به آن اهمیتی نداده ایم. نمی دانم این «آگاهی» چقدر در سینما ارزش دارد؟ اما می دانم هیچ فیلمی تا امروز نتوانسته مثل سعادت آباد ما را به آن نزدیک کند.
----نقد سوم----
«سعادت آباد» را از دو منظر میتوان قضاوت کرد، میتوان از این زاویه وارد شد که بعد از «قطعه ناتمام»، «به آهستگی»، «پاداش سکوت» و «کتاب قانون» مازیار میری به فیلمی با ویژگیها و مختصات «سعادت آباد» رسیده که از کارگردانی و فیلمبرداری و تدوین گرفته تا بازی بازیگرانش (از بازی مطلقا برونگرای حامد بهداد تا بازی کاملا درونگرای لیلا حاتمی) یک سروگردن بالاتر از آثار پیشین وی است و در نگاه دوم میتوان روی مضمون فیلم متمرکز شد و به تحلیل محتوای آن پرداخت.
از منظر اول اینگونه میتوان گفت که میری این بار در فضای محدود زمان و مکان به بهترین شکل داستان خود را به تصویر کشیده و به خوبی شخصیتها و داستاناش را روایت میکند. برخلاف ادعاهایی که «سعادت آباد» را وام گرفته از فیلمهای فرهادی (مخصوصا درباره الی...) میدانند، فیلمنامه «سعادت آباد» روایت داستانی است که ابهام بخش مهمی از آن را تشکیل میدهد و برخلاف فیلمهای فرهادی که در پایان همه چیز آشکار میشود، پایان «سعادت آباد» آغازی ست بر سوالاتی که فیلمنامه به آنها پاسخ نمیگوید و ترجیح میدهد به جای اینکه در بند یافتن حقیقت باشد، تنها یک موقعیت دراماتیک را به تصویر بکشد.
موقعیتی که از تلاش یک زن (یاسی) برای زنده کردن خاطرات خوش گذشته آغاز و با تنهایی مضاعف وی به پایان میرسد، و این خط داستانی به خودی خود قادر است مخاطب را درگیر خود کند.
اما مشکل اصلی «سعادت آباد» به مضمون آن برمی گردد، وقتی به محتوای فیلمهای قبلی میری مینگریم متوجه این نکته در کارنامه کاری وی میشویم که وی سلیقه، نگاه و موضع بخصوصی در سینما ندارد، و همان طور که یک داستان حاتمی کیایی (پاداش سکوت) به داستانی از جنس دغدغههای کمال تبریزی (کتاب قانون) رسید، حالا به یک داستان به اصطلاح فرهادی وار رسیده است.
که به مانند دو فیلمی که اشاره شد، در انتقال معنا از الگوهای ارجینال خود عقب افتادهتر است. پرداخت به مناسبات طبقه متوسط ایران امروز یکی از موضوعاتی ست که اخیرا با توجه به اهمیت و نقش پررنگ و تاریخی این طبقه در تحولات سیاسی- اجتماعی ایران (از انقلاب مشروطه گرفته تا حوادث بعد از انتخابات سال 88) فیلمسازان بسیاری را مشغول خود کرده است، «چهارشنبه سوری»، «کنعان»، «به همین سادگی»، «درباره الی»، «محاکمه در خیابان»، «دعوت»، «دایره زنگی»، «بیپولی»، «هفت دقیقه تا پائیز» و «جدایی نادر از سیمین» مهمترین فیلمهای چند سال اخیرند که پیچیدگیها و اشتراکات افراد متعلق به این طبقه را به تصویر کشیدهاند.
همانطور که این طبقه در مواردی چون جایگاه اقتصادی، اجتماعی و تحصیلی تقریبا به ثبات نسبی رسیده و از آرامش خاطر نسبی برخوردار شده است، در عوض در حوزه اخلاقیات به شدت با چالشهای گوناگونی رو به رو شده است، دروغ، پنهان کاری، خیانت، دورویی، روزمرگی و در نهایت افسردگی بزرگترین مشکلات این طبقه است که هر یک به نوعی در فیلمهایی که به آنها اشاره کردیم وجود دارد اما آنچه «سعادت آباد» را از این فیلمها جدا میکند، تصویر چرکی ست که از طبقه متوسط به نمایش میگذارد، چرکی که هرچه بیشتر تلاش کنی آن را از بین ببری، آلودگیاش به جاهای دیگر سرایت میکند.
امیر عربی و مازیار میری که قبل از این در مجموعه تلویزیونی «گاو صندوق» با هم همکاری کرده بودند، خواسته یا ناخواسته بر خلاف گفته خود که «سعادت آباد» نقد طبقه متوسط است، فیلمی ساختهاند ضد طبقه متوسط که فضای تیره و تارش، آنقدر زیاد است که سکانس کلیشهای و نمادین پایانی فیلم (آنجا که یاسی به توصیه تهمینه عمل میکند و جای اینکه قرصاش را بخورد، لیوان آب را پای گلدان میریزد) که قرار است از یادمان ببرد در چه منجلابی غوطه ور بودهایم نیز نمیتواند آن را تطهیر کند.
حال چرا میگویم «سعادت آباد» فیلمی ضد طبقه متوسط است؟ به نام فیلم و تاکیدی که فیلمساز روی محله سعادت آباد دارد دقت کنید (نشان دادن تابلوی سعادت آباد هنگام رانندگی یاسی در ابتدای فیلم و برگزاری مهمانی در آنجا) مگر نه اینکه سعادت آباد محله ایست که آن را به نام طبقه متوسط میشناسند؟ پس چگونه است در فیلمی با همین نام، از میان انبوهی از لاپوشانی و دروغ و دورویی تنها یک شخصیت (یاسی) است که از هر انگی مبراست، که او هم دچار افسردگی شدید است؟
میشد اینگونه قضاوت کرد که اینها سه زوج از این طبقه هستند و نمیتوان آنها را آئینه تمام نمای طبقه متوسط دانست، اما وقتی به نام فیلم، نگاه فیلمساز به شخصیتها و موتیفی که خلق میکند (آئینه شکستهای که یاسی در ابتدای فیلم روبه روی آن مینشیند و خود را آماده ضیافت شبانه میکند و تاکید دوباره در پایان فیلم، که این بار لاله روبه روی آئینه شکسته خانهاش به نظاره خود مینشیند) را مینگریم، به چیزی خلاف گفتههای عوامل سازنده «سعادت آباد» میرسیم.
گورستان زناشویی، موجزترین، بهترین وکاملترین تعریفی ست که میتوان در توصیف آخرین ساخته مازیار میری به کار برد، اصطلاحی که رومن پولانسکی در ساخته جنجالی خود «Bitter Moon» از زبان کاراکتر خود «اسکار» در توصیف رابطهای که خیانت قسمت جذاب آن است، بکار برد، گورستان زناشویی جایی ست که یک رابطه به بن بست میرسد، آنجا که درخت تعلق خاطر، ثمرهای ندارد، جایی که فردیت به چنان ابتذالی میرسد که افراد را در خویشتن خویش غرق میکند، آنجا که نزدیکی تنها در فقدان فاصله میان تنها خلاصه میشود.
آنجا که افراد همگی نقاب بر چهره دارند و با آنچه میگویند زمین تا آسمان متفاوتاند، آنجا که محسن خبر بارداری یاسی (همسرش) را از زبان معشوقهٔ خود (مینا) میشنود، آنجا که رابطه علی و لاله در میان پنهان کاریها و دروغهای لاله متلاشی میشود، آنجا که ارتباط بهرام و تهمینه به قدری متزلزل شده که دو طرف رابطه کوچکترین تمایلی برای ارتباط (حتی از نوع کلامی) با هم ندارند.
بالاخره جایی که سه زوج برای برگزاری یک جشن تولد گرد هم میآیند اما هیچگاه آنها را دور هم نمیبینیم، تنها لحظهای که هر شش کاراکتر فیلم گرد هم میآیند، لحظه شام و موقع بریدن کیک تولد است که عمر هر دو لحظه به کوتاهی حیات یک لبخند است. لبخندی که گذرا میآید و غمی که پایدار میماند.
=============تحلیل فیلم==============
سعادت آباد همان اتوپیای گمشده ی جمع است.گروهی که ظاهرا خوشبخت اما در اصل درگیر تضادها وسرنوشت های ناخواسته هستند و همین موضوع،باعث شکل گرفتن دروغ ها و پنهان کاری ها و ترس ها و بی اعتمادی ها می شود.جمعی به قول معروف تازه به دوران رسیده که تلاش می کنند ظاهری مدرن و به روز از خودشان نشان دهند اما هنوز درگیر تمام رفتارهای سنتی خود هستند.تضاد در همه جای فیلم هست:مثلا موسیقی که یاسی ابتدای فیلم در اتومبیلش گوش می کند اول موسیقی غربی است و بعد موسیقی سنتی.شام هم ترکیبی از این دو است:چاینیز و کباب.
همه ی مهمان ها از پیش یکدیگر را به خوبی می شناسند و گر چه به نظر می رسد در حال حمایت از هم هستند،اما در اصل ضربات سختی هم به یکدیگر زده اند یا می زنند.علی غریبه ی جمع است که آشکارا عقاید سنتی خود را بیان می کند و ابایی از ابراز این که به شدت نگران همسرش است ندارد،او جداگانه شاهد مشاجرات پنهان میان زوج های مهمان است و از همان ابتدا پی می برد که روابط زوجین دیگر چندان خوب و عاشقانه نیست.علی بیگانه است و همه ی جمع دست به دست هم داده اند تا به او خیانت کنند و بعد هم همگی کمک می کنند تا او مهمترین راز جمع را که مستقیما مربوط به علی است،نفهمد و بعد از برملا شدن راز هم،همگی طرف لاله را می گیرند و طبعا جایی برای ماندن علی در خانه ی یاسی نیست.اما او در خانه ی خودش منتظر همسرش نشسته و پیداست که همچنان او را دوست دارد.
اما زوج های متمدن دیگر ادامه ی درخشانی ندارند:تهمینه قصد دارد بهرام را ترک کند و تا همین جا هم با دیده ی تحقیر و با نگرشی ارباب گونه با بهرام برخورد می کند.ما در طی فیلم کوچکترین نشانه ای از عشق میان این دو نمی بینیم در حالی که نگاه عاشق بهرام پیوسته به دنبال یاسی است.محسن هم که آشکارا به دنبال محموله اش می گردد و تلفن همراه لحظه ای از دستش جدا نمی شود،چندان متوجه خستگی ها و اضطراب های یاسی نیست و درکل تنش ها و تلاش های جمع برای رازداری هم چندان مورد توجهش نیست و خودش را درگیر موش و گربه بازی های آنها نمی کند.گرچه بعد می فهمیم که خودش موش و گربه بازی های بزرگتری دارد هم برای بهرام،هم به نوعی برای تهمینه و شرکت و ثروتش،هم برای یاسی که آن هم ارتباطش با پرستار بچه است.
سکانس پایانی فیلم که در سینما اکران شده بود،درنسخه ی خانگی حذف شد وآن رسیدن محسن به خانه ی مینا بود جایی که می فهمیدیم ارتباطی میان این دو هست.البته حذف این سکانس به نظرم کار را بهتر کرد چون وقتی درسینما فیلم را دیدم،به نظرم این سکانس توضیحی اضافه و کلیشه ای بود.ازهمان ابتدای فیلم می شود حدس زد که مینا چندان هم بی خبرازمردان نیست همانجا که یاسی خطاب به اومی گوید:تو هنوزمردا رو نمی شناسی و مینا نگاهی معناداربه او می اندازد.سکانس انتهای فیلم کمی لوس و تکراری بود و چه خوب که درنسخه ی خانگی حذف شد اما کاش این اصلاح قبل از اکران و مثلا بعداز جشنواره انجام می شد.چون فیلمی که به اکران درمی آید با هر ویژگی خوب و بدی باید بسته شده باشد وکارگردان نمی تواند بعد از نمایش با نظر مردم آن را تغییر دهد.ولی جشنواره محلی برای شنیدن نظرات مخاطبان است.
انتخاب بازیگران بسیارمناسب وخوب است و انصافا بازی ها هم به جاست.کلا شخصیت های داستان کاملا مفهوم و ریشه دارند وشما بعد ازمدتی پی می برید که هرکدام ازشخصیت ها چه افکاروعقایدی دارند ومی توانید رفتارهایشان را پیش بینی کنید.بنابراین از اعمال آنها یکه نمی خورید حتی مثلا وقتی معلوم می شود محسن دروغ بزرگتری به بهرام و یاسی گفته یا یاسی به خیال حمایت از لاله او را در سقط کمک کرده.
بازی حامد بهداد با آن شلوغ کاری ها وسرخوشی ها وبی خیالی هایش بی نظیراست.همین طوربازی امیر آقایی و حسین یاری.حسین یاری بازیگر خوبی است که کمترجای خودش را پیدا کرده وبا انتخاب های نادرست و البته شاید کارگردان هایی که هدایتگران خوبی نبوده اند،درجا زده است اما سعادت آباد نشان می دهد که با کارگردانی خوب می توان جوهره ی استعداد او را بیرون کشید.البته شخصا با گریم به شدت نمایان ونچسب شخصیت بهرام مشکل دارم زیرا می شد با همان چهره ی ساده ی و آرام یاری کار را به پیش برد.یکی ازمشکلات یاری این است که همه ی کارگردان ها می خواهند یک کلاه گیس احمقانه بچسبانند روی سرش!بازی هنگامه قاضیانی را اما خیلی دوست ندارم چون کمی گل درشت بازی کرده وکمی تهمینه را تصنعی ساخته.لیلا حاتمی اما دوشکل بازی دارد:ترتیب رج زدن فیلمبرداری را نمی دانم اما درصحنه هایی که خلوت است مثل مکالمه ی ابتدای فیلم با مینا ویا مکالمه اش با محسن در اتاق خواب ویا مکالمه ی تلفنی ابتدای فیلم،جنس دیالوگ گویی اش را دوست ندارم .کشیدن کلمات ونیمه سوالی ادا کردن جملات ،بازی لیلا را تنزل داده اما وقتی گروه دورهم جمع شده اند سطح بازی همگی بالا رفته ولیلا هم درادامه کاری درخشان را ارائه داده است.اما آخرین بازیگری که درموردش صحبت می کنم مهناز افشار است .کسی که بی تعارف سابقا بازیگرش به حساب نمی آوردم وصرفا نمایشگر بود.اما دو سه سالی است که به وضوح به بازیگری خوب وتوانا تبدیل شده.لاله شاید مهمترین وسخت ترین بازی فیلم را بردوش داد.تمام ترس ها ونگرانی هایش ازهمسرش وازدست دادن کارش،درچشمهای افشارپیداست.گریه – خنده هایش درانتهای فیلم،استرس دستهایش وقتی روی صورتش می کشد،خجالتی که پس ازمرافعه ی آخرش با علی نسبت به دوستانش دارد همگی نقاط قوت بازی افشارهستند.
نکته ای که کمی آزاردهنده است،حرکات زیاد دوربین وتغییر مکان های زیاد آن است.دوربین مدام میان شش فرد حاضر درآپارتمان کوچک ومیان پذیرایی و آشپزخانه وبالکن و اتاق ها می چرخد.درواقع برای هرجمله ی کوتاه یک تغییرمکانی شدید داریم(تدوینگر این فیلم سنگ تمام گذاشته چون ردیف کردن این همه پراکندگی کاری بسیار دشواراست).این همه حرکت باعث سرگیجه وخستگی چشم بیننده می شود.احتمالا میری درنظر داشته با این کاراسترس فضا را تشدید کند اما خب،این استرس نباید بیننده را آزار دهد.
====
دیالوگ برتر
بهرام:چته استاد؟...با لاله حرفتون شده؟
علی:حس می کنم داره یه چیزیو ازم قایم می کنه.
بهرام:قایم کنه،توام یه چیزیو ازش قایم کن!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لاله:تهمینه تو چی کار کردی؟اون حرف منو باور کرده بود.
تهمینه:اگه باور کرده بود ،نمی اومد دوباره از من بپرسه.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
محسن:الان که فقط باید جنس چینی بخری.بی ناموسا دنیا رو گرفتن.امروز و فرداس که هممون باید بریم زن چینی بگیریم...ارزون تموم میشه،نه مهری،نه چیزی؛زبونتم نمی فهمن راحتی!جیک ثانیه عوضشون می کنی،کهنه میشه،نوشو می گیری!
======
منابع :سینما سنتر - غلامعباس فاضلی -