کن همواره به عنوان یکی از بهترین و معتبرترین جشنواره های سینمایی در نظر علاقمندان به سینما شناخته شده است. شاید حائز اهمیتترین جایزه این جشنواره، نخل طلا یعنی دستاوردی که به فیلم منتخب هیئت داوران تعلق میگیرد باشد. پیتر برادشاو منتقد برجسته نشریه گاریدن دست به انتخاب 10 فیلم برتری که به این مهم دست پیدا کردهاند زده است. لازم به ذکر است که متن حاوی اندکی اسپویل است و بخشی از داستان را لو میدهد.
10. Uncle Boonmee Who Can Recall His Past Lives(2010)
"عمو بونمی" یک فیلم عالی است، یک فانتزی واقع گرایانه که مفاهیم معنوی و ماوراء طبیعی را به بازی میگیرد اما این کار را به طرز قابل توجهی آرام و واقعی انجام میدهد که تقریبا شما را متقاعد می کند که این چیزها پدیده هایی طبیعی هستند. فیلم اپیچاپونگ ویراستاکول در مورد مردی رو به مرگ است که به جنگل های شمال شرق تایلند می رود تا با دنیا آشتی کند. این فیلم به طرز آرامش بخش و اندکی معنوی، بینش خود را به نمایش می گذارد تا جایی که پس زدن را غیر ممکن می کند.
9. The Piano(1993)
فیلم جالب و بسیار ادبی جین کمپیون که داستان آن در سال های اولیه استعمار نیوزلند توسط اروپاییان اتفاق می افتد، هالی هانتر را در نقش آدای الل به خدمت گرفته است که شوهر بی رحمش (سم نیل) به او اجازه داشتن پیانو محبوبش را نمی دهد. مردی دیگر (هاروی کیتل) او را با ترتیب دادن قراری که به موجب آن دختر بتواند پیانو را در ازای کاری به شدت جنسی پس بگیرد، نجات می دهد! پیانو فیلمی اروتیک است، تمام آرزوها و ناامیدی های آدا به پایش ریخته شده است. فیلمی بسیار جذاب و لطیف.
8. Pulp Fiction(1994)
این نخل طلا مُهری بر پرستیژ عظیم تارانتینو و آغاز سواستفاده وحشتناک تهیه کننده اش، هاروی واینشتاین می باشد. اما شوک این فیلم پیکر کن را که از نظر خیلی ها در خواب رضایت بخشی از جنس "فیلم هنری" به سر می برد، لرزاند. توانایی جسورانه شوکه کردن، سرگرم کردن و طرح دیالوگ های بی نظیرِ اغواکننده و تمام نشدنی، با تجربه درخشان روایت غیرخطی همراه شده است. هیجان دیدن آن برای اولین بار باورنکردنی بود.
7. Viridiana(1961)
این فیلم را لوئیس بونوئل پس از دعوت جهت بازگشت به اسپانیا از تبعیدش در مکزیک توسط رژیم فرانکو، ساخت و مستقیما به برخی از مستبدانه ترین عناصر استقرار سیاسی اسپانیا حمله کرد. فرناندو ری نقش مردی را ایفا می کند که عقده ای جنسی نسبت به برادر زاده خود ویردیانا (سیلویا پینال) که قرار است آخرین سوگند هایش را به عنوان یک راهبه بخورد، دارد. او سعی می کند به ویردیانا مواد مخدر بدهد اما تجاوز راه و روش او نیست، پس خودش را با احساس گناه حلق آویز می کند و ویردیانای شوکه و سردرگم از تعدادی آدم بیخانمان دعوت می کند تا در خانه او زندگی کنند و اوضاع به آنتی کارنیوالی از سوءاستفاده تبدیل می شود. یک نمایش وهمناک از آَشوب.
6. The White Ribbon(2009)
استاد اتریشی، میشل هانکه دوبار برنده نخل طلا شده است. بار دوم بابت فیلم amour، نگاهی دلخراشانه به یک زوج پیر که با بیماری و مرگ روبرو می شوند، بوده است. ولی ذهن من بارها و بارها از این داستان بسیار پریشان کننده از آلمان سال های قبل جنگ جهانی اول یاد می کند: نگاهی دیگر به ناکارآمدی و ضعف ناراحت کننده جمعی. روستایی گرفتار خشونت و کینه عجیب و مخربی شده است و در راس این جامعه، کشیشی با بازی فوق العاده بورگهارت کالوسنر، حضور دارد که سخت گیرانه اهل نظم است و فرزندان (مردم) خطاکار خود را وادار به بستن نواری سفید به بازوی خود می کند: نواری که به طرز عجیبی به بازوبند نازی ها و ستاره زرد (بازوبندی که یهودی ها در دوران اشغال نازی ها مجبور به بستن آن بودند) شباهت دارد.
5. La Dolce Vita(1960)
فیلم درخشان و فریبنده فدریکو فلینی واژه paparazzo (پاپاراتزی) و شاید خود ایتالیای مدرن را ابداع کرد (حداقل ایتالیایی که جهان، عاشق رویا پردازی در موردش می باشد). مارچلو ماسترویانی یک ستون نویس مالیخولیایی شایعات جنجالی است که اطراف طبقه شیک پوش رم می پلکد (سطحش بسیار بالاتر از این کار است اما تنبل تر از این است که رمان خودش را بنویسد). فلینی عاشق سیرک بود و این فیلم هم نمایشی رسانه ای بود، نمایشی پرمخاطب و شاید فقط سیرکی از تمامی بطالت های دنیوی.
4. The Son’s Room(2001)
فیلمی زیبا که نمایانگر عمق اندوه است. نانی مورتی کارش را به سطحی بالاتر برد: علاوه بر کارگردانی این فیلم، نقش تراپیستی را بازی می کند که درمورد حرفه خود دچار تردید شده است. اوبر حسب وظیفه شناسی، بیمار یک دنده خود را در خانه ویزیت می کند، که این بدین معناست که باید سفر پیاده روی خود با پسرش (که بجای این کار به قایق رانی می رود و در حادثه ای کشته می شود) را کنسل کند. مورتی تأثیر این فاجعه غیرقابل تصور را بر کل خانواده نشان می دهد.
3. Taxi Driver(1976)
کلاسیکی ترسناک و فوق العاده، هیجانی یأس آلود از مارتین اسکورسیزی که هنوز هم می تواند شما را روی صندلی سینما میخکوب کند. فحاشی های نژاد پرستانه، زن ستیزی، وحشت و ناامیدی در این فیلم به طرز بی رحمانهای به کار گرفته شده است. رابرت دنیروِ جوان نقش تراویس بیکل، کهنه سرباز آسیب دیده ویتنام را بازی می کند که مانند مکبث توان به خواب رفتن را ندارد و اکنون محکوم به بیداری ابدی شبانه، گشتن با تاکسی زردش در شهری برزخی و مواجه شدن با ارواح کینه توز و گمشده است. او غرق نجات فاحشه ای کم سن و سال (با بازی فراموش نشدنی جودی فاستر) می شود و بدین ترتیب خود را می رهاند. سکانس های روزانه در دفتر سیاسی نیز فوق العاده است که بازی عالی و کمتر دیده شده آلبرت بروکس را به همراه دارد.
2. Taste of Cherry(1997)
این شاید شاهکار عباس کیارستمی، یکی از بزرگ ترین شاعران سینما باشد. داستانی غریب، زیبا و غمناک که هنوز هم تفسیر دقیقی ندارد. مردی عمیقا افسرده قصد کشتن خود و سپس آرامیدن در قبری را دارد که کارگری آن را حفر و سپس باید پر کند. این فیلم تکان دهنده و غافلگیر کننده است، درمورد تاریک ترین و کمتر بحث شده ترین وجه این قضیه صحبت می کند: آرزوی اینکه بتوان اقدام به خودکشی را توجیه کرد. اما شخصی در تلاش است تا او را قانع کند که از این کار امتناع کند. با یادآوری شیرینی و لذات این زندگی به او، به مانند طعم گیلاس.
1. The Third Man(1949)
یک نوآر کلاسیکِ متافیزیکی که توسط گراهام گرین نوشته و توسط کارول رید کارگردانی شده است و در آن اورسن ولز نقش مهاجری مرموز به نام هری الیم، فروشنده غیرقانونی پنی سیلین در وین پس از جنگ را ایفا می کند که با صحنه سازی مرگ خود، مخفی شده است. نویسندهِ جنایی نویس بیکار شده ای به نام هالی مارتینز که توسط جوزف وینا بازی شده است، باید این راز را کشف کند که چرا رفیق قدیمی او، الیم، وی را با پیشنهاد شغلی فریب داده و به وین کشانده است. داوران کن تحت ریاست جرج هویمن، تاریخدان، مشاور و بنیان گذار جشنواره، مرد سوم را به رقیبانی مانند "دوستان پرشور" اثر دیوید لین و "بیبی پیک" اثر تارولد دیکنسن ترجیح دادند. انتخاب درستی بود و فیلم در طی این همه سال بیشتر مطرح شد. آیا الیم در حال حاضر در برزخ است؟ در جهنم؟ یا شاید هم الیم جسور و مُصر، وسیله بخشش برای همگان شده است: یعنی مردم آسیب دیده، ژنده و افسرده ای که از جنگ جان سالم به در برده اند. الیم می توانست یهودایی کشته شده باشد، کسی که گناهان همه را به دوش می کشد.
"با سپاس فراوان از دوست خوبم Blue بابت ترجمه متن"