به نام آنکه جان را فکرت آموخت
سلام گلهای تو خونه ،محصلای نمونه،قول بدین ک فیلمای کافه فیلم یادتون بمونه
همیشه قبل خواب اول طرفداری چک کن بعد بخاب
رضا هستم میزبان شما در اولین برنامه تخصصی نقد وبررسی آثار سینمایی ایران و جهان
---
ممنون از سیل: نامه ها ایمیل ها نوتیف ها کامنت ها - کبوتران نامه بر - دود و... ک در نبود این چندروزم بر اکانتم گسیل داشتید
هیچوقت فک نمیکردم انقد مهم باشم (الکی مثلا)
شرمنده ی چند روزی نقص فنی برام ایجاد شده براهمون نشد طبق روال در خدمتتون باشم ولی حدالامکان سنگرو خالی نمیکنم
---
من متوجه نمیشم 500 -600 نفر پست میبینن اما فقط 20 نفر نظر میزارن یا 10 نفر لایک میکنن
این چی رو میرسونه؟
ضمنا لطفا انقد نگین اومدم بنویسم اما حرفمو قبلیا نوشته بودن یا دیرشد ب برنامه نرسیدم و ....
لطفا هرموقع دیدید نظرتون بزارین حتی شده ی جمله(باز الان همه ی خطی مینویسن)
بزارین خستگیمون در بره با دیدن نظراتون
مهم نیس چقد حرفه ای هستی مهم اینه ک بها بدی ب زحمت دوستانم
سپاس
------------------------------------
نام اثر: دشمن پشت دروازه ها (2001)
کارگردان :ژان ژاک آنو
فیلمنامه :ژان ژاک آنو - الن گدار
بازیگران:جودی لاو اد هریس...
-----------------------
خلاصه داستان:
دشمن پشت دروازه ها، یک فیلم جنگی به کارگردانی ژان-ژاک آنو و با بازی جود لا، اد هریس و ریچل وایس است. استنبرد استالینگراد. «واسیلی» (لو) تک تیزاندازی اهل اورال است که در سال 1942 به استالینگراد منتقل شده؛ و «سرگرد کونینگ» (هریس) آلمانی، استاد تک تیزاندازی است که به هر وسیله ای شده تصمیم گرفته دشمن قدرش را از میان بردارد.
---------------------
نقد وبررسی
فیلم دشمن پشت دروازه ها (enemy at the gates) فیلمی ست بازگو کننده جنگ در استالینگراد و نبرد دو تک تیرانداز. فیلمی خوش ساخت و زیبا.
کارگردانی این فیلم بر عهده ژان ژاک آنو (آناند) فرانسوی بوده که در سال 2001 و با بودجه ای بیش از 80 میلیون دلار ساخته شد. فیلم با همکاری امریکا، انگلستان، ایرلند و آلمان ساخته شده که بخش عمده بودجه فیلم رو هم شرکتهای آلمانی متقبل شده اند.
بازیهای فیلم که واقعا فوق العاده بود. به شخصه از دیدن بازی اِد هریس و جوزف فاینس به شدت لذت بردم. بازی قشنگ جود لاو هم که خیلی دوستش دارم، به جای خود.
فیلمنامه اثر هم کار کارگردان و آلن گدار است.
موسیقی فیلم هم بسیار عالی از کار درآمده است. با موزیکی که جیمز هورنر روی فیلم ساخته، زیباییهای اثر بیشتر به چشم می آیند.
تصویر برداری هم به اندازه کافی زیباست. فیلمبرداری فیلم، من یکی رو که راضی نگه داشت...!
زمان اکران هم سربازان و افسران زیادی از شوروی سابق، به فیلم اعتراض کردند و حتی خواستار عدم پخش آن شدند. به دلیل اینکه به اعتقاد آنها سربازان و جنگنده های روس را در فیلم به بدی نشان داده اند.
شخصیتهای واسیلی و سرگرد کونیگ، واقعی بوده اند اما در زمان جنگ، به نبرد با هم نپرداخته بودند
"دشمن پشت دروازه ها"(2001) فیلمی در ژانر درام جنگی به کارگردانی ژان ژاک آنو فیلمساز فرانسوی است و فیلمنامه آن اقتباس از کتابی بر اساس واقعیت به همین نام نوشته ویلیام کریگ میباشد. داستان فیلم در گرماگرم جنگ جهانی دوم رخ میدهد، جائیکه ارتش آلمان نازی(ورماخت) به پیکار با ارتش سرخ شوروی در استالینگراد میرود. (مطالعه این نقد پیش از تماشای فیلم توصیه نمیشود.)
در پاییز 1942 لشکر ششم ورماخت تحت فرماندهی مارشال پائولوس(ماتیاس هبیش) تا عمق خاک شوروی پیشروی کرده و به استالینگراد رسیده است. استالینگراد شهری صنعتی در ساحل غربی رودخانه ولگا است که بیش از آنکه موقعیتی استراتژیک داشته باشد به این دلیل که نام استالین بر آن نهاده شده برای طرفین اهمیتی ایدئولوژیک پیدا کرده است. تسخیر استالینگراد میتواند به منزله پیروزی آلمان در جنگ قلمداد شود. به این ترتیب پیکاری دشوار و نفر به نفر در ویرانه های شهر بوقوع میپیوندد که ماهها بطول می انجامد. در پایان قوای ارتش سرخ تحت فرماندهی مارشال ژوکوف با حمله ای گاز انبری آلمانیها را محاصره میکنند و لشکر ششم که به دلیل سرمای هوا و کمبود آذوقه و مهمات در شرایط اسفباری قرار گرفته تسلیم روسها میشود. نبرد استالینگراد نقطه عطفی در جنگ محسوب میشود و بعد از آن اوضاع به نفع روسها برمیگردد، روندی که به شکست آلمان منتهی میشود. تلفات آلمان و متحدینش در این نبرد حدود هشتصد هزار نفر برآورد شده است. این رقم در ارتش سرخ به بیش از یک میلیون نفر میرسد و حدود چهل هزار غیر نظامی در جریان جنگ کشته میشوند. از حدود یکصد هزار اسیر نیروهای محور نیز تنها پنج هزار نفر به خانه باز میگردند.
در فیلم نشان داده میشود که چگونه جوزف استالین رهبر وقت اتحاد جماهیر شوروی، نیکیتا خروشچف(باب هاسکینز) شخص وفادار و مورد اعتماد خود را به استالینگراد میفرستد تا فرمان 227 را اجرا کند: "حتی یک گام به عقب نروید! " در این شرایط از خروج شهروندان نیز جلوگیری میشود چراکه به باور رفیق استالین "سربازها از شهری زنده بهتر از شهری مرده دفاع میکنند!"
در آغاز سربازان ارتش سرخ در حالی به تصویر کشیده میشوند که زیر آتش و بمباران لوفت وافه با دشواری از رودخانه ولگا میگذرند، آنها بلافاصله پس از عبور در خط مقدم جبهه قرار میگیرند و با آتش دشمن مواجه میشوند. در این میان کمیسر دانیلف (جوزف فینس) افسر عقیدتی متوجه توانایی واسیلی زایتسف (جود لاو) در تیراندازی میشود و تصمیم میگیرد تا برای تقویت روحیه سربازها در روزنامه اش از او یک قهرمان بسازد، پیشنهادی که با استقبال خروشچف مواجه میشود. به این ترتیب زایتسف که در کودکی تیر اندازی را از پدربزرگش آموخته یکباره به قهرمانی ملی تبدیل میشود. آلمانیها هم بیکار نمی نشینند و سرگرد کونیگ (اد هریس) را به مقابله با او میفرستند. کونیگ تک تیراندازی مشهور است که فرزند خود را در جنگ از دست داده و پیش از این موفق به دریافت مدال صلیب شوالیه شده است. سرگرد کونیگ با واگنی اختصاصی به استالینگراد میرود و می کوشد تا از طریق پسر نوجوانی به نام ساشا (گابریل تامسون) از محل زایتسف مطلع شود. ساشا که به واسیلی و پروپاگاندای پیرامون او علاقه مند شده داوطلبانه به عنوان جاسوسی دوجانبه عمل میکند و در ادامه به نحوی بیرحمانه توسط کونیگ کشته میشود .
به زعم رفیق دانیلف این دوئل نشان دهنده جدال یک اشراف زاده اهل باواریا و شکارچی گوزن در مقابل چوپان زاده ای از اورال و شکارچی گرگ است و به همین دلیل این نزاع جوهر یک مبارزه طبقاتی تلقی میشود! فیلم نشان میدهد که چگونه رسانه ها برای دستیابی به مقاصد سیاسی خود از انسانها استفاده میکنند و بر مبنای منافع خود از شخصیتها قهرمان و ضد قهرمان میسازند.
در جریان فیلم دانیلف عاشق دختری به نام تانیا(ریچل وایس) میشود اما تانیا به واسیلی علاقه دارد و به این ترتیب مثلثی عشقی شکل میگیرد که به شکست عاطفی دانیلف می انجامد. در ادامه دانیلف که میپندارد تانیا در جنگ کشته شده به پوچی و از هم گسیختگی فکری میرسد و با اذعان به اینکه باور های کمونیستی اش اشتباه بوده اعتراف میکند که به واسیلی حسادت می ورزیده و در حالیکه اظهار ندامت میکند با فدا کردن جانش به واسیلی کمک میکند تا محل اختفای سرگرد کونیگ را بیابد. در نهایت این دوئل طاقت فرسا و خونبار به پیروزی واسیلی و کشته شدن کونیگ توسط او می انجامد.
"دشمن پشت دروازه ها" فیلم خوش ساختی است اما از نحوه بازتاب وقایع میدان جنگ در آن انتقادات بسیاری شده است تا جائیکه کهنه سربازان نبرد استالینگراد خواهان جلوگیری از پخش آن شده اند. در آغاز فیلم نشان داده میشود که سربازان در واگن های قطار حبس میشوند تا فرار نکنند اما در واقعیت این کارغیر قانونی بوده و درب واگن ها همواره برای گریز سربازان از حملات هوایی باز بوده است. در جریان فیلم افسران ارشد برخورد ناشایستی با زیر دستان خود دارند و نشان داده میشود که پلیس سیاسی ارتش(NKVD) با مسلسل به سمت سربازانی که عقب نشینی میکنند شلیک میکند. این موضوع صحت نداشته و سربازان فراری پس از محاکمه اعدام میشدند. در فیلم نشان داده میشود که به دلیل کمی امکانات به یکنفر اسلحه و به فرد دیگری مهمات میدهند که این موضوع نیز به دور از واقعیت است و احمقانه به نظر میرسد چراکه اسلحه بدون مهمات و مهمات بدون اسلحه در میدان جنگ به درد کسی نمیخورد!!
کارگردان در جریان ساخت فیلم اشتباهات دیگری نیز مرتکب میشود که از نگاه منتقدین پنهان نمانده:
1)در فیلم راه آهن در ساحل شرقی رود ولگا نشان داده میشود درحالیکه در واقعیت چندین کیلومتر با آنجا فاصله داشته و سربازان مابقی راه را پیاده میرفتند.
2)بر خلاف آنچه در نقشه آغاز فیلم نشان داده میشود هیتلر به ترکیه و سوئیس حمله ای نکرده است.
3)بمب افکن ها در ارتفاع بسیار پایینی پرواز میکنند که منطقی نبوده است.
4)یونیفرم پلیس سیاسی ارتش با سربازان عادی تفاوتی ندارد و آنها یونیفرم های مخصوص خود را نپوشیده اند.
5)فندک گازی که توسط واسیلی استفاده میشود در 1950 اختراع شد!
6)سرود ملی شوروی که در فیلم شنیده میشود یکسال پس از این واقعه ساخته میشود.
7)گوشی پزشکی که برای معاینه تانیا استفاده میشود نمونه ای است که از سال 1960 به بعد مورد استفاده قرار گرفت.
8)لاستیک خودروی دانیلف رادیال است که تا سال 1960 مورد استفاده قرار نگرفته بود.
و...
"دشمن پشت دروازه ها" در مجموع فیلمی است که به آسیب شناسی جنگ میپردازد و می کوشد تا عواطف و احساسات انسانی در میدان نبرد را به مخاطب بنمایاند.