به نام آنکه جان را فکرت آموخت
سلام گلهای تو خونه ،محصلای نمونه،قول بدین ک فیلمای کافه فیلم یادتون بمونه
همیشه قبل خواب اول طرفداری چک کن بعد بخاب
رضا هستم میزبان شما در اولین برنامه تخصصی نقد وبررسی آثار سینمایی ایران و جهان
ممنون از حضور گرمتون و لحظه ب لحظه داغتر شدن این برنامه
من متوجه نمیشم 500 -600 نفر پست میبینن اما فقط 20 نفر نظر میزارن یا 10 نفر لایک میکنن
این چی رو میرسونه؟
فقط ی نکته مهم :با کمک شهروز عزیز میخایم ازین ببعد پست های کافه فیلم رو پین کنیم لذا (ازونجا ک فقط ی پستم فعلا میتونه پین بشه)حتما نظر بدین ک همه ی چهار فیلم هر قسمت رو در قالب ی پست بزارم یا اینکه مثل روال قبل باش منتها معروفترین یا جنجالی ترینش رو پین کنم حتما در ادامه نقد هاتون اینو بگین
------------------------------------
فیلم اول: قصه های عامه پسند (1994) - 8.9
کارگردان : کوئنتین تارانتینو
خلاصه فیلم:
پالپ فیکشن یا داستان عامه پسند، فیلمی به کارگردانی کوئنتین تارانتینو و در گونه سینمای جنایی است. عمدهٔ شهرت فیلم به دلیل به نمایش درآوردن ترکیبی کنایهآمیز از خشونت و شوخطبعی، داستان غیرخطی، اشارههای سینمایی، ارجاعات آن به فرهنگ عامه و دیالوگهای آن است. جان تراولتا، ساموئل ال. جکسون، اوما تورمن و بروس ویلیس از بازیگران این فیلم هستند. دو آدم کش به نام های «وینسنت» (تراولتا) و «جولز» (جکسن) از طرف «مارسلوس والاس» (رامس) مأموریت می یابند تا چمدانی را که دزیده شده، از سارقان پس بگیرند و در جریان این عملیات به طرز معجزه آسایی نجات پیدا می کنند. «وینسنت» مأمور می شود تا «میا» (تورمن)، همسر «والاس» را به گردش ببرد، اما «میا» بر اثر استفاده بیش از حد مواد، به حال اغما می افتد و «وینسنت» با تلاش فراوان او را نجات می دهد…
(( نقد و بررسی ))
فیلم داستان عامه پسند Pulp Fiction 1994 فیلمی کالت و اثرگذار در تاریخ سینمای جهان است که پس از گذشت چندین دهه، هنوز تماشا و مرور صحنههای جذابش، ناب و ماندگار است و مخاطب را وارد جهان ویژه ای میکند. کوئنتین تارانتینو همچون هاکلبری فین سینمای جهان در کودکی به جای مدرسه رفتن مانند شخصیت هاگ که به ماهی گیری میپرداخت، غرق در دنیای فیلم و سینما بود و در جریان فرهنگ عامهی آمریکا رشد و زندگی کرد.
قهرمانان تارانتینو اغلب گنگسترها هستند. شخصیتهایی که تارانتینو به خوبی میتواند دو بعد متضاد شخصیت هایشان را پرورش دهد و زوایای پنهان وجودشان را برای مخاطب آشکار سازد. در فیلم داستان عامه پسند با گنگسترهائی شرور و خطرناک مواجهیم که به راحتی آدم میکشند و در عمق زندگی روزمرهی بیهوده شان غرق شده اند؛ شخصیت هائی که هم مادی هستند و هم نوعی کمال طلبی اسطوره ای دارند به همین دلیل از آدمهای معمولی متمایز میشوند. این نوع زندگی که از لا به لای دیالوگها و رفتارهای سطحی شان قابل بررسی است با همراهی دوربین سرگردان و باری به هر جهت تارانتینو همراه است؛
اما نکتهی کلیدی اصلی این است که شخصیتهای تارانتینو در فیلم داستان عامه پسند Pulp Fiction 1994 همچنان که به راحتی آدم میکشند، ابعاد پنهان و متضاد شخصیت شان به گونه ای با نجات دادن هم نوعشان نیز گره میخورد. در داستان جولز و وینست بعد از کشتن افراد خیانتکار به والاس و گرفتن کیفی که تنها یک بار در صحنههای پایانی درش با نور خیره کننده ای باز میشود و بار دیگر تداخل دنیای معنوی-اسطوره ای را به دنیای مادی یادآور میشود، با شلیک گلولههای مرگ بار یکی از خیانتکاران به سمت جولز و وینست مواجه میشویم.
در فیلم داستان عامه پسند Pulp Fiction 1994 تقدیر نیز به نوعی هجو میشود. گلولههایی که برق آسا و با تفنگی قوی به سمت جولز و وینست شلیک میشوند، به هدف نمیخورند اما یک گلولهی تصادفی به پشت سر کافی است تا مغز ماروین (جوان سیاه پوست) را متلاشی کند. والاس که به شکلی هولناک و فاجعه آمیز به دست zed تحقیر میشود و تصویر قدرتمند شیطان صفتش شکسته و تهی از معنا میشود.
همچنین قانون که به شکلی کاملاً مفتحضانه در فیلم هجو میشود و نوعی پوچی مفرط را در خود بسط میدهد. در فیلم تنها کسی که بعنوان نمایندهی قانون در فیلم مطرح میشود، یک منحرف جنسی سادومازوخیسم است که جهانی هولناک و تهی از اخلاق و عدالت را نشانه میرود. درگیر بودن گنگسترها و دیگر شخصیتها چون میا (اما تورمن) با مقولهی مرگ که از دل زندگی پر خطرشان میآید و هر لحظه جانشان را تهدید میکند، نوع دیگری از پوچی و بی معنائی زندگی پرسوناژهای گنگستر را مطرح میکند که مثل سایه ای تاریک بر وجودشان نقش بسته است.
در ادامه بررسی و تحلیل فیلم داستان عامه پسند Pulp Fiction 1994 باید گفت برخی از منتقدان شدت خشونت و صحنههای اکشن فیلمهای تارانتینو را مروج نوعی خشونت افسارگسیخته با همراهی مواد مخدر و جنون تفسیر کرده اند که تماشای آنها تأثیری مخرب دارد. اما این تنها لایههای سطحی و بیرونی آثار تارانتینو هستند و در بطن آنها حقایق تکان دهنده و روشنی نهفته است. فیلمهای تارانتینو به ویژه سگدانی و داستان عامه پسند با ایجاد شرایط یک تجربهی بصری، بر قدرت چشم گیر روایت در متأثر ساختن تجربههای انسانی میافزاید؛ اسپَکس از این موضوع با عبارت توهمی از تجربه یاد میکند. تجربه هائی که به واسطهی تصویرهای سینمائی کسب میشوند، بی تردید تأثیرگذار و سودمند هستند.
در واقع ایجاد صحنههای طنز، فیدهای کنترل شده در اوج صحنههای خشن، استفاده نکردن از موسیقی (برخلاف سینمای خشونت) به همراه ریتم کند از عواملی است که تارانتینو با استفاده از آن بر روی خشونت مفرط تمرکز نمیکند و به تأثیر حالتهای بن بست گونه و اگزیستانسیالیستی اثر میافزاید. بوتچ نیز از آن دسته گنگسترهائی است که در کنار جولز به تصویر درستی از شخصیت گنگستر واقعی نزدیک میشود.
اور دوز میا و نجات یافتنش به شکلی تصادفی است و مواجه شدن دو دسته تبهکار جولز و وینست و پامپکین و هانی بانی تصادفی ارخ میدهد و همین طور نجات یافتنشان و نجات یافتن مشتریان رستوران. در نهایت داستان فیلم داستان عامه پسند Pulp Fiction 1994 به گفتهی تارانتینو در همه ابعاد غول آساست. در ابداع، تنش، بلندپروازی و اندازه. فیلم داستان عامه پسند Pulp Fiction 1994 داستان آدم هائی است که از بطن روزمرگی و دفن شدن در منجلاب کثافت و لجن، به روشنی، ایمان و رستگاری هدایت میشوند؛ همچون نیلوفر آبی که از میان باتلاق و آلودگیها و لجن میروید و زیبائی و سپیدیش بر تیرگیهای مرداب وسیع پیرامونش فید میشود. به یاد بیاورید لحظهی مرکزی رستگاری فیلم را.
وقتی وینسنت دیرباور و جولز مؤمن با لباسهای راحتی روشنشان بر خلاف همیشه که کت و شلواری تیره به تن دارند، در لحظهی تمیزی زیر نور آفتاب تنها میشوند. دیگر نه خبری از مارسلوس والاس هست نه خود فیلمساز. همه رفته اند. بعد وینست به جولز پیشنهاد میکند که قبل از هر کار دیگری بروند و یک صبحانه با بیکن و قهوه بخورند. این یکی از لحظههای رستگاری و ایمان در دنیای عامه پسند است. دو رفیق در رستوران نورگیری مینشینند و چرت و پرت میگویند و چیز میخورند. تا وقتی بتوانند با هم باشند و لذت ببرند، زمین و زمان به کامشان خواهد چرخید. این هست تا نشئهی همراهی از سرشان بپرد و ماجرای دیگری آنها را به سوی خود بخواند… حالا کو تا لحظهی رستگاری بعدی…