تعداد بسیار کمی از آنها این شانس را دارند که از سوی استعدادیاب ها یا به قول خودی ها، دلال ها شناسایی شده و بعد از پشت سر گذاشتن انواع و اقسام آزمایش ها و آزمون های مختلف قراردادی حرفه ای به امضا رسانده و قدم اول در دست یافتن به رویای بزرگ شان را با تبسم های از ته دل و بعضا ساختگی مقابل دوربین ها، جشن بگیرند.
دوران ابتدایی حضور در هر باشگاهی معمولا با شکوه و افتخار آمیز است و همواره با درخشش خیره کننده و جلب توجه تیم های بزرگ تر همراه می شود. تیم هایی که معمولا از نظر بازیکن اشباع هستند و جوانان مستعد آینده را تنها برای غنی تر کردن نیمکت و روز مبادا جذب می کنند. ستاره جوان داستان ما هم با تحت تاثیر قرار گرفتن زرق و برق، حقوق بهتر، مربی بزرگ تر و تاریخچه پرافتخارتر باشگاه جدید مسلما تصمیمی جز ترک باشگاه کوچک و دیگر قدیمی اش نخواهد گرفت؛ البته با توجه به بودجه اندک باشگاه فعلی و سیاست های سقف پرداخت حقوق و صدالبته مبلغ هنگفت رضایت نامه پدیده جوان، چاره ای هم جز خداحافظی برای او باقی نمی ماند و قدرت تصمیم گیری اش تنها به انتخاب از بین چند گزینه مختلف، خلاصه می شود.
باشگاه جدید و تجربه بازی در بین بازیکنان جدید هم درخشش اولیه خود و در موارد قلیل تر با دعوت به تیم ملی و حضور در جام جهانی و رقابت های قاره ای همراه است. ستاره جوان با یکه تازی های خود شاید ستاره پابه سن گذاشته دیگری را نیمکت نشین و در نهایت مجبور به ترک تیم کند، غافل از اینکه روزی خود آن ستاره قدیمی خواهد شد.
به هر حال هر ستاره جوانی به زودی به بازیکنی پخته، بعد ستاره ای باتجربه و در بهترین حالت کاپیتانی قابل اتکا تبدیل شده و اگر آنقدر فوق العاده و بی جانشین باشد و آنقدر خوش شانس که ستاره جوان بهتر از او ظهور نکند، می تواند با عزت و افتخار و به عنوان اسطوره باشگاه، بازنشسته شود؛ اما چند نفر می توان غیر از پائولو مالدینی، پیتر اشمایکل، تونی آدامز، فرناندو هیرو و احتمالا در آینده نزدیک رایان گیگز، فرانچسکو توتی، خاویر زانتی، استیون جرارد و ایکر کاسیاس با چنین شرایطی نام برد؟
بسیاری از ستاره های دنیای ما قبل از رسیدن به مرحله آخر و بازنشستگی به دلایل مختلفی چون افت فاحش، مصدومیت های شدید ناخواسته، مشکلات شخصی با مربی و مدیران تیم، کنار زده شدن توسط ستاره های جوان وحتی اتفاقات غیرقابل پیش بینی چون سکته قلبی و مرگ، از مرکز توجهات کنار گذاشته شده، به تیمی به مراتب ضعیف تر و ناشناخته تر همانند همان تیم کوچک ابتدایی شان نقل مکان کرده و به سرعت جایگزین می شوند. آدریانو، سباستین دایسلر، توماس روسیچکی، رود فن نیستل روی، تیری آنری، میشاییل بالاک، ساموئل اتوئو و نمونه های ملموس تر آنها ماریو گومز و داوید ویا هستند که با ستارگان جوانی چون فالکائو، سوارز، گوتزه، ال شراوی، نیمار و کاوانی جابجا می شوند تا تماشاگران پرسر و صدای فوتبال، تغییری در ورزش محبوب شان احساس نکنند و مبادا از بی رحمی های آن دلگیر شوند.
چنین دنیایی حتی از کنار زدن الکس دل پیرو و رائول گونزالس و میروسلاو کلوزه هم ابایی ندارد. در این باره نمی توان از بازیکنان وطنی چون کریم باقری، مهدی مهدوی کیا و علی دایی هم گذشت که شاید دو بازیکن ابتدایی به اندازه دایی سرسخت و اصطلاحا کله شق نبودند که با وجود تمام اهانت ها و فراموش کاری ها بمانند و بجنگند و خیلی بی سر صدا، همان طور که ستاره شده بودند، رفتند تا فوتبال کویر ما کویرتر شود.
شاید غم انگیزترین تفاوت دنیای بازیگران و خوانندگان با فوتبالیست ها هم در همین باشد که دو گروه اول تاریخ مصرف ندارند و همیشه جا برای قدیمی ترها در حد خودشان هست. فوتبال و بازیکنان آن ولی به کارکنان سیرکی می مانند که علی رغم تمام زحمات، تمرین های شبانه روزی، جراحی ها، مصدومیت های گریبان گیر همیشگی و مشکلات و تهدیدات شخصی و خانوادگی، در آن می مانند و تماشاگرانی که بلیط ازلی رقابت ها را خریداری کرده اند را سرگرم می کنند تا روز پایان دوران شان، در هر مرحله از آن که باشند، سر برسد! آنها به واسطه قراردادهای طولانی مدت و ماده/ تبصره های قانونی و دست و پا گیر حتی از تغییر سیرک محل کار خود هم عاجز نشان می دهند و خود را تا روز پایان آن اسیر چند برگ کاغذی می بینند که آینده آنها را برایشان ترسیم کرده است.
فوتبالیست های میلیاردی دنیای ما هر چقدر هم مشهور شوند، یکه تازی کنند، توپ طلا ببرند، افتخار باشگاهی و ملی درو کنند، به ندرت با احترام و منزلت فوتبال را کنار خواهند گذاشت. این فوتبال لعنتی هر چقدر هم برای انسان های اطراف آن جذاب و تماشایی باشد، می تواند علی رغم ارزانی داشتن ثروت، شهرت و لذت، به عذابی همیشگی برای انسان های درون آن تبدیل شود. این ورزش جهان گیر، هر چقدر که محبوب جلوه کند، می تواند مخوف هم باشد!