اُوزان، دمِ درِ سَرد اُئِه، اَجیکه.
اجیک (نوعی کرم) بالای در سردابه آویزان است.
رَعو داره مِدُّوئِه.
رَعو (نوعی پشّه) دارد میدود.
جیجو مِزِنِه مَلکَموت.
مَلِکِ موت (عزراییل) در حال پرسه زدن است.
سینه صومُخُورِه زَغْنَبود.
و (عزراییل) کلّهی سحر در حال زهر خوردن است.
گَمبیل شده شَبِ پُشمُوروک.
شب اخمو، چاق و فربه شده است (هوا دم دارد.)
اُلُما زِده اَوله جَکوک.
آدمِ آبله رخ، از این گرما، صورتش پر حرارت و تب گرفته شده است.
شِلایین شدِه لَچَّر شده.
صورتش چسبناک و کثیف (چندشآور) شده است.
دلِ گِلیشو لَپَّر شدِه.
دل آدِم شبگرد (از غصه) پر شده است.
اَتِه کَل توتِِه بِکَل، پَنجه بگیر، نون و شِکَر.
(این عبارت متل گرگانی معادل اتل متل توتوله است)
مَمَّد خَرتو، فردا اَفتو، مابِچّههای گرگیم، از شاخ بز مِتَرسیم، دقِ دقِ دقِ مِلرزیم
(این جملات اشاره به داستان طنزی است که هر وقت در استرآباد مدت بارش باران طولانی میشد برای اینکه باران قطع شود، شخصی با لباسهای بلند و آستینهای دراز و گشاد به نام «مَمَّد خرتو» همراه با بچههای توی خیابان راه میرفت و از خورشید میخواست آفتاب کند و اشعههای خودش را مثل نخود به زمین پرتاب کند ...)
یِه طِرَف ناهارخوران، چَکِّه بُروشِ آسُمان.
(گرگان جایی است که) یک طرفش در جنگل ناهارخوران (انگار) آسمان (با رعد و برقش) دارد کف میزند.
یِه طِرَف دریا داره، رَقصِ قِشَنگِ تُرکمان.
(گرگان) در طرف دیگرش دریا دارد (همراه) با رقص زیبای (خنجر) ترکمان.