شبانگاهان تا حریم فلک چون زبانه کشد سوز آوازم
شرر ریزد بی امان به دل ساکنان فلک ناله سازم
دل شیدا حلقه را شکند تا برآید
و راه سفر گیرد مگر یک دم گرم و شعله فشان تا به بام جهان بال و پر گیرد
خوشا ای دل بال و پر زدنت شعله ور شدنت در شبانگاهی به بزم غم دیدگانه پری جام پرشرری شعله آهی
بیا ساقی تا به دست طلب گیرم از کف تو جام پی در پی به داد دل ای قرار دلم نو بهار دلم میرسی پس کی
چو آن ابر نوبهارم من به دل شور گریه دارم من میتوانم و یا نبارم من
نه تنها از من قراره دل میرباید این شور شیدایی جهانی را دیده ام یک سر دیده ام یک سر غرق دریای ناشکیبایی...
بیا در جام مشتاقان گل افشان کن گل افشان کن بروی خود شب مارا چراغان کن چراغان کن
چو آن ابر نوبهارم من به دل شور گریه دارم من میتوانم آ یا نبارم من...
گوش جان بدین و لذت ببرین...