ARASH داستان اول: خب؟؟؟ البته من بیشتر به ذهنم رسید پدر از داشتن مهمون ناراحته؟؟ از نظر مالی مشکل داره؟ چنین چیزایی به ذهنم رسید 😐😐 اما ابدا حس ترس یا توهم و تاریکی نداشت ب اون صورت.
.
داستان دوم: اسمشو نمیشه گذاشت داستان. ینی خیلی روایت نمیکنه. اما این دلیلبر کمارزش بودن نیست. چون متن خوبیه واقعا و من لذت بردم. هرچند باید اعتراف کنم تم تاریکشو بیشتر دوست داشتم و اواخرشو خیلی حال نکردم. اما همین هم واقعا جای بسی تشویق داره...