طرفداری-نه کتابی بود، نه تمرینی و نه دایره لغاتی که بتوانیم اتفاقات داخل زمین را توصیف کنیم. نمی دانستیم آینده اینگونه خواهد بود. باید زندگی می کردیم تا به اینجا برسیم. آن روزها در اف سی ویکتوریا بکنانگ در خارج از اشتوتگارت، به عنوان مربی-بازیکن مشغول به فعالیت بودم. حقیقتش خیلی خوب نبودیم اما خوش شانس چرا. یک روز سرد در فوریه 1983، دنبال یک نبوغ بودیم.
دیناموکیف، تیم سرمربی افسانهای آن روزها یعنی والری لوبانوفسکی، نزدیک کمپ تمرینی ما اقامت داشت و دنبال یک حریف ساده تمرینی بودند. چند دقیقه از شروع بازی گذشته، متوجه چیز خاصی شدم. توپ برای پرتاب به بیرون آمد و من آن را در دست گرفتم تا بازیکنان حریف را بشمارم. واقعا اشتباهی نشده بود؟ احساس می کردم نزدیک 13 یا 14 بازیکن در زمین داشتند. قبلا هم مقابل تیم های بزرگ بازی کرده بودم و تقریبا هم همیشه باخته بودیم اما آن تیم ها همیشه به شما فضای نفس کشیدن می دادند. دیناموکیف اولین تیمی بود که من را با سیستم پرس شدید و وحشتناک توپ آشنا کرد.
این اولین تجلی و ظهور نبوغ در من بود. آن روز فهمیدم روش های دیگری هم برای فوتبال بازی کردن وجود دارد.
چند سال بعد به عنوان مربی تیم آماتور اشتوتگارت انتخاب شدم. آنجا با یک مهندس سازه آشنا شدم که به تنهایی و به روش خودآموز تاکتیک های فوتبال را فراگرفته بود و به اولین سرمربی در آلمان تبدیل شده بود که از روش Ballorientierte Raumdeckung رونمایی کرده. این سیستم تلفیقی از یارگیری منطقهای و پرس شدید است. نام او هلموت گروس بود. خیلی زود صمیمی شدیم و شروع به نوشتن کتابچه های مربیگری کردیم. دوستانی در ایتالیا داشتیم که ویدئوهای میلانِ آریگو ساکی را برای ما می فرستاد. آن قدر این نوارها را نگه می داشتیم و به عقب و جلو می زدیم که سیستم ویدئویی خراب شد.
در سال 1998، هدایت SSV Ulm در دسته دوم بوندسلیگا را برعهده گرفتم و به تلویزیون رفتم تا در مورد مزایای بازی با دفاع 4 نفره خطی صحبت کنم. کشوری که سوئیپر را به عنوان یک پست جدید در خط دفاعی به دنیا معرفی کرده بود، حرف های من یک نوآوری محسوب می شد؛ حالا کم و بیش، بدعتی در فوتبال بود. فلیکس ماگات همیشه می گفت «تاکتیک چیزی است که برای بازیکنان بد ساخته شده است. اگر می خواهید سرعت بازیتان را بیشتر کنید، ذهن سریع، بیشتر از پاهای سریع موثر خواهد بود.»
خوشبختانه برای بوندس لیگا، این نگرش اکنون تغییر کرده است. بسیاری از تیم هایی که در زمان هدایت لایپزیش برابرشان قرار گرفتم، به نحوی سیستمی بر اساس پرس شدید دارند. بسیاری از چیزهایی که در آن زمان انقلابی بودند - تقریبا 10 یا 15 سال پیش - الان کاملا عادی و مقبول شدهاند. با این حال هنوز هم اختلافاتی وجود دارد. اخیرا، دوباره شاهد بازگشت سیستم 2-5-3 و یارگیری های بازیکن محور هستیم.
گاهی اوقات، تیم ها طوری بازی می کنند که انگار دو اتوبوس مقابل دروازه پارک کردهاند. در چنین شرایطی باید توپ در اختیار ما باشد و خلق موقعیت های گلزنی و سرعت دادن به بازی سخت می شود. من معتقدم اگر بیش از حد توپ را در اختیار داشته باشید، انگار که هندبال بازی می کنید؛ در نتیجه به هیچ نتیجه دلخواهی نخواهید رسید. باید آماده ارسال پاس های ریسکی باشیم چون فقط با این روش آن ها احساس خطر می کنند و با استرس ناشی از احساس خطر، ایجاد موقعیت در توپ های دوم فراهم می شود.
جالب ترین چیز برای من این است که ببینم انتقال بازی در تیمم شدت گرفته و پیشرفت کرده است. در 8 تا 10 ثانیه بعد از کسب توپ یا از دست دادن توپ، اتفاقات بسیار زیادی رخ می دهد. در آن لحظات، سرنوشت بازی ها مشخص می شوند و بخش بزرگی از آموزش ما، به آنچه که رفتار هجومی یا حرکت هماهنگ بازیکنان می نامیم، اختصاص دارد.
پنج سال پیش فکرش را هم نمی کردم که یک مربی دو و میدانی به من بگوید تیم امروز باید چند متر و در چه سرعت در تمرینات عملکرد داشته باشد اما این چیزی است که در حال رخ دادن است. در گذشته به عنوان یک مربی، باید به چشم و احساسات خود اعتماد می کردید تا دوز مناسب را برای تمرینات پیدا کنید. حالا کمی شبیه به انتخاب یک ماشین اجاره ای است. آن ها به شما می گویند که چقدر سوخت در باک دارید و چقدر می توانید مسافت طی کنید.
مربیان دو و میدانی وظیفه دارند برنامه ریزی کل هفته را از نظر شدت تمرینات در هر روز، مشخص کنند. در واقع سرنخ های مربوط به تیم را از آن ها می گیریم. اینکه چگونه باید از آن ها بگیریم، به حرف های مربیان بستگی دارد.
به جز سلایق مربوط به موسیقی، به شدت با بازیکنانم رابطه خوب و مستحکمی دارم
اگر می خواهید سرعت بازی خود را افزایش دهید، بیشتر از پاهای سریع، به ذهنهای سریع نیاز دارید.
پیشرفت به معنای سریعتر انجام دادن کارها، سریعتر تجزیه و تحلیل کردن، تصمیم گیری سریعتر و سریع وارد شدن در فاز عملگرایی است. در لایپزیش، ما روی افزایش فضای حافظه و سرعت پردازش بازیکنان کار می کنیم. چطور؟ برای مثال ما بازیکنان را در Soccerbot قرار می دهیم - دستگاهی که بازی های قبلی را شبیه سازی می کند و به بازیکنان این امکان را می دهد تا لحظه های کلیدی مسابقات را دوباره حس کنند.
در واقع پلی استیشن اما با پاهای خودتان. بازیکنان آنقدر از انجام این کار لذت می برند که گاهی به سختی جلوی آن ها را می گیریم. باور دارم که به عنوان یک سرمربی، کمی آرامتر شده ام. یاد گرفته ام که بسیاری از اشتباهاتم، ناشی از احساسات بیش از حد در طول بازی بوده. مثلا بیش از حد عاشق عملکرد و بازی تیمم بودم و یا بیش از حد عصبانی می شدم. بی وقفه زیر نظر گرفتن بازی و آرام ماندن و تعادل داشتن، بسیار مهم است. به تجزیه و تحلیل اتفاقات در حال وقوع بپردازید و ببینید چه چیزی باید تغییر کند. این اهمیت دارد.
تجربه همچنین به من آموخته است که بازیکنان به قوانین مشخصی نیاز دارند. گفتن اینکه چه کاری باید انجام بدهند و از انجام دادن چه کارهایی باید دوری کنند، کافی نیست. باید آن ها را متقاعد کنید که پیروی از قوانین، برای آنها موثرتر است. کل رختکن باید این قوانین را به صورت ملموس در آغوش بگیرد. این قوانین تضمین می کنند که بازیکنان در یک مسیر مشخص حرکت خواهند کرد زیرا باور دارم فشاری که ناشی از احساس مسئولیت باشد، بهتر از فشار رئیس و سرمربی است. صد البته که قوانین باید در مورد سرمربی نیز اعمال شود. موعظه کردن کافی نیست. باید هر آنچه را بر زبان می آورید، در تمرینات نشان بدهید.
اکنون 60 سال دارم و خدا را شکر می کنم که دفتر مخصوص خودم را دارم - بیشتر برای فرار از آهنگ هایی که پیش از شروع بازی در رختکن گوش می دهند. سلیقه موسیقی را حساب نکنیم، با بازیکنانم رابطه قدرتمند و خوبی دارم. وقتی که شما از درک آن ها، ترس و آرزوهای آن ها دست بردارید، دیگر به هیچ وجه سرمربی مورد احترام آن گروه نخواهید شد. خوش شانسم که دو پسر دارم و آن ها همسن بازیکنانم هستند.
وظیفه خودم می دانم همه وسوسه ها و باورهای خیالی را که جوانان با آن ها روبرو می شوند، از تیم دور کنم. نکته اصلی این است که با آن ها مثل بزرگترها رفتار کنید. مهم نیست آن ها در سن بلوغ باشند یا واقعا رفتارهای خام نشان دهند، باید مسائل را به صورت منطقی توضیح دهید - برای آن ها توضیح دهید که چرا چیزهایی مانند تغذیه یا خواب برای سلامتی و عملکرد آن ها مهم است.
در واقع همه ما در لایپزیش متواضع هستیم. همه کاملا منطقی رفتار می کنند. هنوز هم در بعضی جاهای آلمان، افراد دوست دارند مثل گذشته به مهمانی های شبانه بروند و تبدیل به شخصیتی دیوانه وار بشوند اما آن روزها دیگر گذشتهاند و قوانین جدید حاکم شدهاند. بازیکنانی که به این روش رفتار می کنند، دیگر نمی توانند به دلیل اقتضای فیزیکی فوتبال، دوام بیاورند. فوتبال آنقدر سریع و بی رحم شده که فقط ورزشکاران در شرایط اوج می توانند موفق شوند.
تاکتیک، تناسب اندام و قوانین بسیار حیاتی هستند اما آن ها فقط وسیله ای برای رسیدن به هدف هستند. شغل من - شغل اصلیِ من - بهبود چشمگیر عملکرد بازیکنان است. بازیکنان اگر احساس کنند توسط شما درک می شوند، بیشتر به حرفهایتان گوش می دهند و این بزرگترین و صادقانه ترین انگیزه موجود در فوتبال است.