طرفداری- هفته گذشته و در نبود بازی های زنده ورزشی، شبکه تلویزیونی اکیپ، دست به یک حرکت زیبا زد و اقدام به پخش زیباترین و حماسی ترین بازی های تاریخ فرانسه کرد. دو مورد از این دیدارها، مصاف فرانسه مقابل آلمان غربی در نیمه نهایی جام جهانی 1982 و فینال یورو 1984 مقابل اسپانیا در پاریس بود. متاسفانه در روزهایی که بسیاری از این بازی های جذاب لذت می بردند، میشل هیدالگو، سرمربی این تیم افسانهای تاریخ فرانسه، در سن 87 سالگی و پس از دست و پنجه نرم کردن با بیماری، چشم از جهان فرو بست.
میزان عشق و احترامی که برای میشل هیدالگو سرازیر شد، گواهی بر عزت والای وی در بین عموم مردم فرانسه بود. این احترام نه تنها به خاطر خصوصیات انسانی، بلکه به این خاطر بود که هیدالگو، مردی بود که فرانسه را به یک برنده تبدیل کرد. هیدالگو در طول دوران بازیگریاش، هیچوقت در سطح ملی به اندازه دوران مربیگری موفقیت نداشت اما ناموفق خواندن او، می تواند بی احترامی باشد.
میشل با موناکو توانسته بود دو بار فاتح لوشامپیونه شود و یک بار دیگر با تیم رنس، این موفقیت را تکرار کرده بود. دوران او در رنس، بیشتر در اذهان باقی مانده زیرا در اولین فینال اروپاییشان، پیش از آنکه نتیجه نهایی را 4-3 واگذار کنند، قوهای سفید یعنی رئال مادرید را با نتیجه 3-2 به تکاپو انداخته بودند. این شاید بزرگترین روایت از تاریخی باشد که هیدالگو پا به توپ بود.
پس از بازنشستگی، هیدالگو به همراه دوست بزرگش ریموند کوپا در اتحادیه تازه تاسیس UNFP (اتحادیه بازیکنان فرانسه) بسیار فعالتر ظاهر شد و در جایگزینی قراردادهای دائمی - معمولا بازیکنان یک قرارداد می بستند که تا پایان زندگیشان اعتبار داشت - با قراردادهای معین با تاریخ مشخص، نقش رهبر را ایفا کرد. این اقدام هیدالگو، به بازیکنان آزادی بیشتری بخشید. وی سپس به سمت ارتقاء مدارك مربیگری خود در چارچوب قوانین فدراسیون فوتبال فرانسه قدم برداشت. هیدالگو تحت حمایت مدیرانی چون ژرژ بولون و فرناند سستر، تمام تلاشش را کرد تا به عنوان دستیار استفان کواکس، به تیم ملی فرانسه راه پیدا کند و سرانجام در 1975 موفق شد جانشین کواکس در تیم ملی فرانسه شود.
در آن زمان به سختی می توانستیم از فرانسه به عنوان کشوری فوتبالی نام ببریم. سن اتین تازه قرار بود به فینال جام حذفی اروپا برسد و آخرین افتخار آبی ها پیش از آن، به 17 سال قبل برمی گشت که فرانسه به نیمه نهایی جام جهانی رسیده بود. اما این ها مانند سراب در بیابان بی آب بود. تیم ملی فرانسه که لقب خروس ها را به یدک می کشید، از سال 1966 حتی به فینال جام جهانی هم نرسیده بود و همانطور که هیدالگو خودش بعدها اذعان کرد، «فرانسه قطرهای کوچک در اقیانوس فوتبال» شده بود.
هیدالگو شروعش در تیم ملی فرانسه را در مارس 1976 و با تساوی 2-2 مقابل چکسلواکی آغاز کرد - مسابقه ای که در آن ماکسیم بوسیس، دیدیه زیز و مهمترین آن ها میشل پلاتینی، اولین بازیشان را انجام دادند. هیدالگو با داشتن ترکیبی از تجربه و استعدادهای جوان، تیم را به جام جهانی 1978 آرژانتین برد و این، آغاز یک تغییر بزرگ برای فرانسوی ها بود. شاید دیدار خارج از خانه در دیدارهای مقدماتی مقابل بلغارستان، نشان از وضعیت فرانسه در آن زمان داشت. این تیم به اندازه کافی کوچک بود که در جریان خطای فاحش و عجیب ایان فوت، داور اسکاتلندی در طرف اشتباه قرار بگیرد. حواشی این دیدار باعث اظهار نظر معروف تیری رولند شد. این گزارشگر معروف فرانسوی، خطاب به ایان فوت گفته بود: «مونسیو فوت (حرامزاده)»؛ بالاخره فرانسه با تساوی 2-2 به سلامت گریخت. ماریوس ترسور، مدافع وقت تیم ملی فرانسه، سالها بعد، اعتراف کرد این تیم به خاطر یک امتیازی که از شرق اروپا کسب کرده بود، بسیار خوشحال بود.
فرانسه در جام جهانی آرژانتین، خوب و منطقی بازی کرد و البته اشتباهات عجیبی مانند پوشیدن لباس های باشگاهی توسط بازیکنان هم داشت اما این تورنمنت، در کل برای آن ها بد نبود. اما پس از آن، فرانسه توانست به یورو 1980 صعود کند و در صعود به جام جهانی 1982 واقعا دچار دشواری شده بود - به حدی که در بازی برگشت حساس خانگی مقابل هلند، هیدالگو فقط حمایت 3 درصد از هواداران را داشت. با این وجود، او با قرار دادن شش بازیکن هجومی در ترکیب 3-3-4 - هافبک میانی این تیم از سه شماره 10 فوق العاده به نام های پلاتینی، آلن ژیرس و برنار ژگینی تشکیل شده بود - شگفتی تاكتیکی بزرگی انجام داد. فرانسه 2-0 پیروز شد که اولین گل، از روی یک ضربه آزاد توسط پلاتینی به ثمر رسید. پلاتینی بعدها گفت که این مهم ترین مسابقه تاریخ فرانسه بود، زیرا بدون آن پیروزی، اتفاقات خوبی برای فوتبال این کشور رقم نمی خورد.
با وجود برد های بسیاری که در تاریخ این کشور وجود دارد، تعداد زیادی از هواداران فرانسه، فارغ از هر سنی که باشند، همچنان این تیم هیدالگو را به عنوان برترین تیمی که این کشور داشته، انتخاب می کنند. بخشی از این نظرات، شاید درون مایه احساسی داشته باشد اما فرانسه، طعم درد و شکست را در بالاترین سطح تجربه کرده و کمی احساسات، همواره اجتناب ناپذیر خواهد بود. هیدالگو بعدها طی اظهار نظری، گفته بود: «بعد از سویل، كل كشور خروشیده بود. این احساس بی عدالتی بود كه به مدت دو سال ما را عذاب می داد. حتی اکنون، مردم بیشتر در مورد آن بازی صحبت می کنند تا خود یورو و جام جهانی.»
با درخشش ستارهای مانند میشل پلاتینی که با 9 گل در 5 بازی - از جمله دو هتریک بی نقص - نامش را به صورت برجسته در تاریخ این تورنمنت نوشت، فرانسه بالاخره در خانه، قهرمان یورو 1984 شد. این قهرمانی در تورنمنت بین المللی، بستر موفقیتی بود که برای 26 سال آینده قرار بود تاثیرش را نشان دهد. بعد از این مسابقات، المپیک 1984 و سپس 1998، 2000 و 2018، ورزش و فوتبال فرانسه را در عرصه جهانی خوشنام تر کرد. در تاریخ فرانسه، دو میشل همیشه نامشان کنار هم می آید. هیچکدام نمی تواند بر دیگری برتری داشته باشد و این نشان می دهد که هردو، به یکدیگر نیاز داشتند.
در مرکز تفکرات هیدالگو، لوبوژو - در زبان فرانسوی ها، به فوتبال زیبا و سرگرم کننده گفته می شود - به عنوان نقش اصلی، به چشم می خورد. هیدالگو سابقه بازی برای رنس فوق العاده قدرتمند آلبرت باتو و موناکوی چشم نواز لوسین لدوک را داشت و طبیعی بود بخواهد در تفکراتش به عنوان سرمربی، از این دو مرد الهام بگیرد. فوتبال هجومی با سبک و سیاق درست، برای هیدالگو بالاترین اولویت را داشت. بعضی مربیان واقعا دیوانه فوتبال زیبا هستند و حتی بعضا به نتیجه ترجیح می دهند. اگر بخواهیم واضحتر بگوییم، او دنباله روی سبک هلندی و الگویی متفاوت برای امثال پپ گواردیولا بود.
برونو بلونه در مورد دیدار عجیب فرانسه مقابل آلمان غربی، که در نهایت اصرار به انجام بازی زیبا کار دستشان داد و منجر به بر باد رفتن نتیجه 3-1 شد، اظهارنظری جالب انجام داده بود. «شاید خیلی هم خوب حساب و کتاب نکرده بودیم. قبول دارم میشل، طبع شاعرانهای داشت. او بیشتر به لذت انجام بازی زیبا بها می داد. در آن دیدار شاید آنقدر لذت بردیم که همه چیز در مورد نتیجه فراموش شد. شاید اگر مثل ایتالیایی ها دفاع می کردیم، به فینال می رفتیم اما...»
هیدالگو هیچوقت ذرهای از موضع خود کوتاه نیامد. پس از قهرمانی در یورو 84، در سخنرانی قهرمانی گفت: «هیچوقت در مورد نتیجه با بازیکنانم صحبت نکردم. هیچوقت! همیشه گفتهام دنبال بازی زیبا باشید که نتیجه، به دنبال این بازی زیبا خواهد آمد. به عنوان سرمربی، هوادار و بازیکن، حس من این بود. اهمیتی هم نمی دهم که من را شاعر یا سنتی خطاب کنند.» در واقع هدف او خلق یک سبک خاص مخصوص فرانسوی ها بود. «برای هدایت فرانسه، باید عاشق باشید. باید عاشق سبک هجومی باشید. باید زیبایی فوتبال فرانسه را به جهان نشان دهید. ما نماینده این کشور هستیم.» هیدالگو در پیاده سازی تفکراتش موفق بود زیرا در دوران افسانهای او، از فرانسه به عنوان برزیلِ اروپا نام می بردند.
و این سبک، همان چیزی بود که متعاقبا تمام سرمربیان پس از هیدالگو، سعی در اجرایش داشتند. پس از ناکامی در راهیابی به جام جهانی 1994، هیدالگو مشاهداتش از تیم را چنین بیان کرد: «ما به یک سبک و ریتم احتیاج داریم. آیا این ها تبدیل به تابو شدهاند؟ من رویایی دارم؛ رویایی سراسر از لبخندها در فوتبال. لذت و خلاقیت. زیبایی، با کارایی و اثرگذاری سازگار است. می دانم احمقانه به نظر می آید اما در مورد حرف هایم مطمئنم.»
به همین دلیل فرانسه در پیدا کردن سرمربی با تفکرات مشابه به مشکل خورد. امه ژاکه و دیدیه دشان تا حدودی با افزودن استراتژی های دفاعی، به این تفکرات نزدیک شدند اما هیچوقت در حد هیدالگو ظاهر نشدند. این مرد در مورد قهرمانی فرانسه در جام جهانی 1998، از تغییرات سریع دنیای فوتبال گله کرده بود. «الان با سه بازیکن شماره 6 و یک بازیکن شماره 10 بازی می کنند در حالی که من، با سه بازیکن شماره 10 و یک بازیکن شماره 6 بازی می کردم.»
شاید پلاتینی حق داشت که می گفت «هیدالگو بیشتر از آنکه یک تاکتیسین باشد، خالق احساسات بود.» شاید همین باعث می شد بازیکن به فراتر از دیدار فکر کند و خودش را به جریان طبیعی و آرام فوتبال تسلیم کند. تمام بازیکنانی که با هیدالکو کار کردهاند، از قدرت بالای او در خلق احساسات و انگیزه ها پرده برداشتهاند. در جریان مصاحبه رادیویی پیش از دیدار با آرژانتین در مسابقات 1978، میشل هیدالگو غرق در اشک شد و ناراحتی خودش را از میزان انتقادات بیان کرد. «همیشه به من گفتهاند ایدئالیست (آرمانگرا) هستم. ایرادی ندارد، قبول می کنم اما از این پس با دیدی متفاوت به جهان نگاه خواهم کرد. از کی، مهربانی و خوبی تبدیل به نقطه ضعف شده است؟» چهار سال بعد، دوباره هیدالگو در کنترل احساساتش ناموفق بود و در رختکن گریه کرد. احساسات او گاهی درهم آمیخته می شد. خیلی زود می توانست پس از یک گریه، تبدیل به مردی خشمگین شود.
شاید بهترین مثال از ارزش های تیم میشل هیدالگو، مربوط به 15 دقیقه پایانی فینال یورو 84 باشد. باتیسون، مدافع تیم از هیدالگو خواست تعویضش کند. مانوئل آموروس به جای باتیسون وارد زمین شد. هیدالگو از باتیسون پرسید که آیا مصدوم شده و درخواست تعویض داده یا نه. باتیسون در جواب گفت که به هیچ وجه مصدوم نبوده اما می خواسته آموروس - این بازیکن در طول تورنمنت نتوانسته بود بازی کند - قلب تپندهاش برای فرانسه را در زمین نشان دهد و نقشی در این قهرمانی داشته باشد. هیدالگو آنقدر تحت تاثیر قرار گرفت که بعدها در نشست مطبوعاتی، باتیسون را ارباب خطاب کرد.
یکی از حسرت های زندگی میشل هیدالگو، این بود که سال پیش از استعفا از تیم ملی فرانسه، پیشنهاد رئال مادرید را قبول نکرد. این حسرت که می توانست در تیم ملی بیشتر ادامه بدهد یا در رئال مادرید موفق باشد، همیشه با او بود. بعدها هیدالگو با رد پیشنهاد انتخاب به عنوان وزیر ورزش فرانسه، به مدیر فنی بودن رضایت داد و اینگونه دوباره به جایی که دوست داشت و همه دوستش داشتند، برگشت. البته هیدالگو یک بازه کوتاهی هم نقشی مدیریتی در مارسی داشت که کم مانده بود دیگو مارادونا را جذب کند. این مرد، استعدادیابی واقعی بود. بعدها این علاقه صدچندان شد و هیدالگو پیوندی ابدی با شهر مارسی و هواداران این تیم برقرار کرد که باعث شد تا همیشه در این شهر زندگی کند.
گرچه سلامتی وی در سال های اخیر رو به وخامت گذاشته بود اما طی سال گذشته، با اعضای تیم فوق العاده 1982 و 1984 دیداری مجدد داشت. در جمعی از بازیکنانی که دوست داشت و زمانی برای آن ها، قلبش را به وسط گذاشته بود. بازیکنان فرصتش را پیدا کرده بودند تا برای آخرین بار، از مردی که به فرانسه زیبایی بخشید، تشکر کنند.
به قلم جرمی اسمیت برای وبسایت Get French Football