مفهوم عشق و انسانیت در دو جبهه ی متفاوت!
"آندره ربلوف" از آغازین فیلم های کارگردان شهیر روسی آندری تارکوفسکی که به زندگی نقاش بزرگ قرن 14 ام می پردازد فیلم "آندره ربلوف" دارای مفاهیم گوناگونیست که من سعی دارم تنها به یک داستان کوتاه اشاره نمایم و در این حین به صورت تصویری هر چند با توضیحاتی اندک به شما نشان دهم که کارگردان برای رساندن مفهوم خود دست به چه کارهایی زده است.
نمایی مدیوم از آندره و پسرک از کمر به بالای آن ها و سپس لانگ شات به طبیعت در این جا نمای مدیوم از چهره ی کنجکاو آندره ضروریست چرا که در میان آوای بلبل ها توجه وی به سر و صداهایی عجیب جلب شده سپس دوربین از دید آندره به طبیعت لانگ شاتی را نشان می دهد,پرندگان در جلوی دوربین به پرواز در می آیند و افرادی در طبیعتی که مه آن را فرا گرفته همراه با مشعل سراسیمه در حال دویدن هستند نگاه سوبژکتیو دوربین گویا همه چیز است.موسیقی در اینجا دارای اهمیت است : صدای پرندگانی که همراه شده با صدایی مرموز که منشایی نا معلوم دارد همین به راز آلود کردن سکانس بسیار کمک کرده.

حال آندره وارد لانگ می شود به پشت خود که پسرک قرار داد نگاه می کند و نمای مدیوم چهره ایی متعجب از او می دهد که می گوید "دارند جادو گری می کنند" به نما دقت کنید آندره در سمت راست تصویر قرار گرفته و بقیه نما که طبیعت است حداقل دو سوم آن را اشغال کرده در واقع در فیلم های تارکوفسکی طبیعت حرف اول را می زند و این شخصیت ها هستند که در طبیعت در پی یافتن خود هستند پس بیهوده نیست که در بیشتر فیلم هایش طبیعت حضور بیشتری نسبت به انسان ها داشته باشد حداقل از نظر میزان اشغال تصویر!آندره درست در جلو تصویر به سمت جمعیت که در پس زمینه قرار دارند حرکت می کند دوربین در ابتدا سعی دارد با او همراه شود ولی پس از مسافتی کوتاه دیگر فقط دور شدن او و پیوستن وی را به جمعیت نشان می دهد.صدای پرندگان حذف شده و حال ضرباهنگی ممتد از یک طبل به گوش می رسد که حس یک فیلم تریلر و همچنان مرموز را به ببینده می دهد : داستان چیست؟آن ها کیستند ؟ و در حال چه کاری ؟

سپس دوربین دختران و پسرانی کاملا عریان را نشان می دهد که دست در دست یکدیگر از روبروی دوربین عبور می کنند و به سمت رودخانه می روند در این جا ما جمعیتی چند ده نفری می بینیم که هر کدام مشعلی در دست دارند و بسیار خوشحال هستند حرکت دوربین از راست به چپ (حرکت دالی دوربین)است سپس کات می شود به همان صحنه ولی این بار آندره در مرکزیت در کنار آتش و جمعیت عریان باز هم در پس زمینه,دقت کنید که در باور مسیحیت آتش در مقابل پاکی و درستی قرار گرفته است.(تصویر 2 ام پایین)در ادامه باز نما کات می خورد به مدیوم نیمرخ آندره که پشت اش را به دوربین می کند چرا که حال دختری عریان و زیبا توجه اش را جلب کرده است دوربین به آرامی آندره را از قاب کنار می زند و به سمت دخترک می رود باز دوربین کات می خورد به مدیوم آندره که با نگاهی توام با حسرت و گناه دختر را برانداز می کند(تصویر اول پایین) دختر را پسری دیگر می برد و حال که فرصت از دست رفته حسرت برای آندره باقی مانده.به نظر خوی حیوانی آندره بیدار شده و او نیز در پی لذت جویی است دقت کنید که درست است آندره یک نقاش مذهبی است ولی او یک راهبه نیز هست در واقع او مرد خداست و حال توجه اش به این منسک شیطانی جلب شده.

در ادامه آندره که در غم از دست رفتن فرصت است متوجه چیزی می گردد دوربین با عجله از بالا به پایین(حرکت پدستال دوربین) می آید لباسش آتش گرفته در واقع از دید فیلمساز آندره با نگاهش دچار گناه گشته(رجوع به پاراگراف قبل در مورد آتش در باور مسیحیت) اما آیا آندره می تواند جلوی خودش را بگیرد تا دچار گناهی بزرگتر نگردد؟
.png)
حرکت دالی دوربین از راست به چپ در حالیکه آندره باز هم در حال دید زدن دختری دیگر است دید زدن دختری که در یک کلبه در حال پریدن از یک آتش است(پس زمینه باز جمعیت قرار دارد) در واقع خرد آندره دچار فروپاشی شده و هوس آندره را فراگرفته دوربین در اینجا کات می خورد به نمای مدیوم آندره که با لذت دخترک را نگاه می کند ,فقط نگاه کردن آندره نشان از شخصیت منفعل او در تمام فیلم نیز است چرا که کلیت شخصیت وی این گونه است.در ادامه مدیوم آندره که از نمای داخلی به خارجی گرفته شده(از دورن کلبه به بیرون که اندره قرار داشت) با حضور چند مرد شیطان پرست و آوردن ربلوف به داخل کلبه بدون هیچ گونه کاتی جالب توجه است(اولین بار از همچین تکنیکی در فیلم همشهری کین ولز استفاده شده)حال ربلوف اسیر این مردان شده و آن ها سعی در تنبیه و حتی کشتنش دارند پس آندره ربلوف را همانند مسیح به ستون کلبه به صلیب می کشند (تصویر 2ام پایین)در این بین خواهش و هشدارهای کوتاهی که آندره می دهد از عذاب جهنم برای این عده بیهوده است آن ها می روند تا به ادامه تفریح شان برسند تا صبح آندره را به آتش بکشند.

حال دوربین با زوم کردن بر چهره ی آندره خوشحالی مختصر در چهره اش را نشان می دهد انگار او حال او با این اسیر شدن بهتر شده چرا که دیگر قادر به گناه کردن نیست اما ناگهان دوربین کات می شود به مدیوم همان دختر در کلبه,دختر با حرکت پن دوربین (راست به چپ) به سمت آندره می آید , آندره و دخترک در وسط کادر قرار دارند و ما همواره نیمرخی از چهره ی این دو را می بنیم اما در مورد تاکید فیلمساز در مورد نیمرخ شخصیت ها که زیاد هم در اثر دیده می شود دو دلیل وجود دارد دلیل اول تم ضد سینمایی است که در مقابل آثار کلاسیک قرار دارد همانند فیلم "ماجرا" آنتونیونی که در اوج خود قرار داد ما نیمرخی از یک کاراکتر را می بینیم که به سمتی در حال نگریستن است که بیننده نمی بیند که مثالش را در سطر های پایین زده ام و دلیل دوم ریشه در روانشناسی دارد که آن هم در فیلم "پرسونا" برگمان به کمال می رسد در اینجا نیز فیلمساز آندره ربلوف را به مانند شخصیتی می پندارد که به دلیل اشتباهاتش شرم دارد تصویر خود را در آیینه که همان دوربین است ببینید برای همین همواره نیمرخ صورت او به سمت بیننده بعد از این اتفاق بیشتر هم نشان داده می شود.
حال مکالمه ایی که بین این دو صورت گرفته را برای شما قرار می دهم.

دختر : چرا مي خواستي سر و ته آويزونت كنن اونجوري كه بدتره؟(اشاره به این که نمی خواست به صلیب کشیده شود )و چرا ما رو به آتيش آسمونها تهديد كردي؟(اشاره آندره حین بستن مردها)
آندره : چون لخت شدن و اون كارايي كه شما مي كُنين گناهه.
دختر : چه گناهي؟ امشب شب عاشقيه.مگه عاشقي گناهه؟
آندره : اينكه يه نَفَرو اينجوري ببندين عشقه؟
دختر : بستن ات فقط بهخاطر اینـه که می خواستی بری نگهبانها يا راهبها را بياري اينجا تا مجبورمون کني دينِ تو رو قبول کنيم،فكر ميكني آسونه تويِ ترس زندگي كردن ,مثل ما؟
آندره : توي ترس زندگي ميکني چون اصلاً عشق نمیدونی چیه ، یا اینکه عشقت، عشقي شهواني و حيواني بوده که از قلبت نيومده عشق بايد برادرانه باشه.
دختر : اهمیتی نداره اين هم عشقه(کار خودشون میگه)
و در اینجاست که دختر آندره را می بوسد و آندره هم او را همراهی می کند.در واقع از عمل تا حرف آندره فاصله ی بسیاری است و آندره نیز متوجه آن شده بنابراین از دخترک می خواهد که بندهای او را باز کند تا برود.او از نظر خود در آزمون الهی شکست خورده.
کات به لانگ شاتی از یک قایق که انگار شمایلی بت گونه در آن قرار گرفته و در آب در بین همان جمعیت به صورت احترام آمیزی دست به دست می گردد دوربین در اینجا از ارتفاعی بالاتر به صورت پن(حرکت چپ به راسـت دوربین) واقعه را نشان میدهد انگار ما از نگاه آندره به این واقعه می نگریم سپس به مدیوم آندره که نیمرخش به ماست کات می شود(رجوع شود به تعریف اول نیمرخ در بالا) و نگاهش به سمتی که دیده نمی شود(همان لانگ شات قبلی) و فرار او در جهت دور شدن از دوربین این فرار باز کات می خورد به مدیوم آندره که از میان درختانی بهم پیوسته با حرکت دالی دوربین از راست به چپ به دخترک می نگرد و سپس به نمایی از همان دختر و زوم به چمشان دختر.(شاید عشقی پدید آمده)

واقعه پایان می یابد اما هنوز از دید فیلمساز,آندره ربلوف در معرض آزمایشی بزرگ قرار نگرفته پس بعد از چند دقیقه اتفاقی در اطراف ربلوف می افتد.دختر و پسری در دست نگهبانان هستند دختر با کمک پسر دست به فرار می زند و به آب می زند,در واقع دختر همان دختری است که آندره را از به صلیب کشیدن نجات داده پس بیننده انتظار دارد که حال آندره به کمک او بیاید حال دوربین از راست به چپ با تکنیک دالی ابتدا آندره را نشان می دهد که چشمانش را بسته و چیزی را زمزمه می کند (دعا می کند) دوربین پس از عبور از او دخترک را که از کنار قایق آندره که در وسط آب است نشان می دهد که شنا کنان از کنارش می گذرد دوربین باز هم به کمک فرم می آید و این بار زوم اوت می کند و دخترک را در میان آب دور و دور تر می کند آندره جایی که او نیاز به کمک داشت کمک نکرد.نکته این که انسان باید در مواقع بحران تصمیم درست بگیرد نه در زمانی که بدون هیچ گونه دغدغه ایی است دخترک در زمان بحران آندره به کمک اش آمد اما آندره در زمان بحران او تنها به دعا کردن برای نجات یافتن او اکتفا کرد و چه تمثیل بهتری جز آب.

شخصیت منفعل ما آندره باز هم بدون کنش بود این واقعه تاثیر بسیار بزرگی بر روی آندره می گذارد که در ادامه مشاهده خواهیم کرد.پس می شود از یک دختر به ظاهر شی.طان پرس.ت هم درسی گرفت که یک صوفی از آن عاجز است. دقت کنید که فیلمساز آندره تارکوفسکی چگونه دست به خلق چنین صحنه هایی اعجاب انگیز زده در مورد عشق انسانیت مذهب و....حرف در مورد فیلم آندره ربلوف بسیار است که من به همین اپیزود از فیلم که "تعطیلات" نام داشت اکتفا می کنم.