طرفداری- در سال 1984 که باشگاه رم به من پیشنهاد سرمربیگری این تیم را داد، سری آ بهترین لیگ جهان به شمار میرفت و بهترین بازیکنان جهان به این لیگ کوچ میکردند. من به عنوان سرمربی بنفیکا موفق شدم رم را در مرحله یک چهارم نهایی جام یوفا حذف کنم و سال بعد پیشنهاد آنها به دستم رسید. فکر میکنم آن پیروزی دلیل پیشنهاد رم به من بود و زمانی که پیشنهاد آنها به دستم رسید تعلل نکردم، زیرا زمان پذیرفتن یک چالش جدید برایم فرا رسیده بود.
من به یک تیم خوب پیوستم، اما یک تیم با بازیکنان پا به سن گذاشته. رم تحت هدایت یک مربی سوئدی دیگر یعنی نیلس لیدهولم دوران موفقی را سپری کرده بود. آنها در سال 1983 قهرمان سری آ شده بودند و چند ماه پیش از ورودم به رم، آنها به فینال جام باشگاه های اروپا رسیده بودند هرچند قهرمانی را در ضربات پنالتی به لیورپول واگذار کردند. آنها یک تیم پر از بازیکنان عالی بودند که موفقیت های فراوانی را بدست آورده بودند. آنها احساس میکردند که پادشاهان رم هستند.
اما من ایده های متفاوتی داشتم و خواسته هایم از بازیکنان رم با خواسته های مربی قبلی کاملاً متفاوت بود. من از آنها میخواستم تا بیشتر بدوند. در سال اول با بازیکنان کشمکش فراوانی داشتم و بارها از خود پرسیده بودم که آیا کوچ به ایتالیا تصمیم درستی بوده است. پیش از اینکه به رم جواب مثبت بدهم از طرف باشگاه بارسلونا با من تماس گرفتند و گفتند:
به رم نرو، بلکه به بارسلونا بیا. زیرا در ایتالیا نمیتوانی بر روی نیمکت بنشینی.
در آن زمان در سری آ نشستن مربیان خارجی بر روی نیمکت ممنوع بود. سال اولم در رم بسیار مشکل بود و تیم واقعاً بد بازی میکرد. من حق نشستن بر روی نیمکت را نداشتم و از جایگاه نیز نمیتوانستم تیم را هدایت کنم، همچنین بین دو نیمه نیز نمیتوانستم وارد رختکن شوم و زمانی که تیم میباخت رفتار رسانه ها واقعا بد و غیرمنصفانه بود.
اما پس از گذشت یک سال شرایط بهتر شد. ما چند بازیکن جوان و باانگیزه را به خدمت گرفتیم و دومین سالم در رم واقعا خوب بود. آن زمان مهاجمان واقعاً مهاجم بودند و فقط گل میزدند و مانند امروز مهاجمان در کار های دفاعی مشارکت نداشتند. امروزه دفاع کردن مهاجمان به یک امر عادی بدل شده است، اما در آن زمان اینگونه نبود. آن سبکی از فوتبال که من در رم مایل به ارائه آن بودم را نمیشد با بازیکنان مسن یا بازیکنان اسم و رسم داری که از انگیزه کافی برخوردار نبودند اجرا کرد، یعنی سبک حمله و دفاع همزمان. به خود گفتم:
اسون اگر در آینده خواستی از این سبک استفاده کنی، بازیکنان مناسب را در اختیار بگیر زیرا هر راه دیگری تنها اتلاف وقت است.
بعد از 3 سال حضور در رم، دو سال بعدی را در باشگاه فیورنتینا سپری کردم. من میتوانستم سال های طولانیتری را در فیورنتینا سپری کنم اما آنها جاهطلبی لازم برای فتح عناوین را نداشتند و تنها میخواستند تا به لیگ پایینتر سقوط نکنند و قرار گرفتن در میانه جدول برای آنها کافی بود. پس از چند سال حضور در ایتالیا بار دیگر به پرتغال برگشتم و به مدت 3 فصل هدایت بنفیکا را بر عهده داشتم و پس از آن بار دیگر ایتالیا. در سال 1992 پیشنهاد تیم سمپدوریا به دستم رسید. آن زمان روبرتو مانچینی و جیانلوکا ویالی که ستاره های سمپدوریا بودند درخواست کرده بودند که من سرمربی تیم شوم. فکر میکنم بیش از اینکه مالک باشگاه خواهانم باشد، این دو بازیکن میخواستند که سرمربی آنها باشم.
در آن زمان نیز سری آ بهترین و مطرحترین لیگ جهان محسوب میشد، پس پیشنهاد آنها را قبول کردم. پیش از اینکه کار خود در سمپدوریا را آغاز کنم مدیر عامل باشگاه طی یک تماس تلفنی گفت:
دیگر نمیتوانم با میلان، اینتر و یوونتوس رقابت کنم. باید شروع به فروش بازیکنان کنم، پس متأسفانه باید ویالی را به یوونتوس بفروشم. اگر میخواهی به ما ملحق شوی بسیار خوشحال خواهم شد و اگر نظرت عوض شده آزادی تا تصمیمت را تغییر بدهی.
هرچند ویالی که از عوامل پیشنهاد سمپدوریا به من بود باشگاه را ترک کرده بود، اما در نهایت به سمپدوریا پیوستم و 5 سال حضورم در سمپدوریا از لذتبخشترین سال های مربیگری ام بوده است. باشگاه سمپدوریا در آن برهه به مانند یک خانواده بود و نه تنها خانواده مانتووانی مالک باشگاه بودند بلکه اداره آن را نیز بر عهده داشتند و اتمسفر باشگاه بسیار دلنشین و خانوادگی بود. ما در 5 سال تنها یک مرتبه قهرمان جام حذفی شدیم اما بازی های بسیار خوبی را از خود ارائه میدادیم و از بازیکنان خوبی بهره میبردیم. واقعا دوران خوبی را در سمپدوریا سپری کردم و از یادآوری خاطرات آن دوران لذت میبرم.
بعد از گذشت 5 سال هم من و هم باشگاه به این نتیجه رسیده بودیم که زمان تغییر فرا رسیده است. پس با باشگاه بلکبرن قرارداد امضا کردم. چند روز پس از آن سران لاتزیو با من تماس گرفتند تا هدایت این تیم را به عهده بگیرم. آنها تیم فوقالعادهای را در اختیار داشتند اما بیش از 20 سال بود که هیچ عنوانی را بدست نیاورده بودند. همچنین میدانستم سرجیو کرانیوتی که مدیر لاتزیو بود یک مدیر بسیار متبحر است و همچنین از جاهطلبی آنها نیز آگاه بودم. بنابراین از مدیران بلکبرن درخواست کردم تا به من اجازه جدایی و انتقال به لاتزیو را بدهند. پس از جلسات فراوان آنها گفتند که درکم میکنند و اجازه ترک باشگاه را دادند و از آن روز تا به الان همیشه شکرگزار آنها هستم.
از سال 1997 که به لاتزیو پیوستم، سه و نیم فصل فوقالعاده را در آنجا سپری کردم. آن سال ها واقعا برایم دوستداشتنی بودند و مدیر باشگاه تقریباً هر چیزی را که از او خواستم برایم فراهم کرد. ما در آن فصول عملکرد درخشانی داشتیم و موفق به کسب 7 قهرمانی شدیم. تعدادی بازیکن در لاتزیو وجود داشتند که سال های زیادی را در این تیم سپری کرده بودند اما از ذهنیت قدرتمند و درستی برخوردار نبودند و تصمیم گرفتم که آنها در اسرع وقت از تیم جدا شوند.
جوزپه سینیوری یکی از آن بازیکنان بود. او یک بازیکن خارقالعاده و باکیفیت بود همچنین کاپیتان و بهترین گلزن لاتزیو نیز بود و برای تیم ملی ایتالیا نیز به میدان رفته بود اما او طی سال های فراوانی که برای لاتزیو به میدان رفته بود موفق به کسب قهرمانی نشده بود و این در ذهنیت او تأثیر منفی گذاشته بود و ذهنیت پیروزی را از او گرفته بود. این ذهنیت که ما باید پیروز شویم یا همیشه میتوانیم پیروز شویم کاملاً در او از بین رفته بود. پیش مدیر رفتم و گفتم:
ما باید سینیوری را بفروشیم. عکسالعمل او به نحوی بود که فکر کردم او دچار سکته قلبی شده است. سپس گفت: نه، شوخی میکنی اسون. این غیرممکن است او کاپیتان و بهترین بازیکن ماست. او پادشاه این شهر است.
من گفتم اگر ما میخواهیم عناوین قهرمانی را بالای سر ببریم او برای تیم ما مناسب نیست. برای چند هفته هر روز پیش مدیر باشگاه میرفتم و به او میگفتم: "او را بفروش، او را بفروش." ناگهان او این کار را انجام داد و هواداران واقعاً از این اتفاق خشمگین شدند. آنها از من متنفر شده بودند. فکر میکنم واقعاً میخواستند من را بکشند. ما او را فروختیم و پس از آن در خانه از اودینزه شکست خوردیم، جلسه تمرینی بعدی نمیتوانستم وارد زمین تمرین شوم زیرا هواداران باشگاه آنجا تجمع کرده بودند و با اینکه پلیس به آنجا آمده بود اما آنها نیز نمیتوانستند شرایط را کنترل کنند. سپس هواداران از دیوار بالا رفتند و به سمت زمین تمرین هجوم بردند پس طبق انتظار آن جلسه تمرینی ما لغو شد.
آن روزها ما دوران سختی را پشت سر میگذاشتیم، اما چند ماه بعد ما قهرمان جام حذفی ایتالیا شدیم و هواداران لاتزیو پس از سالیان متمادی طعم شیرین قهرمانی را چشیدند و سپس 6 جام دیگر را نیز برای آنها به ارمغان آوردیم و پس از آن دیگر هواداران از خروج سینیوری گلایه نکردند. پس از آن ما با تعدادی بازیکن معرکه از جمله روبرتو مانچینی، خوان سباستین ورون و سینیشا میهایلوویچ قرارداد امضا کردیم و این لاتزیو همانگونه که انتظار داشتم تبدیل به یک تیم برنده شد. ما در آغاز فصل 1999/2000 روند امتیازگیری متوسطی داشتیم اما همواره باور داشتم که میتوانیم بالاخره فاتح اسکودتو شویم. ما در فصل قبل از آن نیز میتوانستیم قهرمان شویم اما در آخرین هفته ها رقابت را به آث میلان واگذار کردیم.
ما امتیازات زیادی را از دست داده بودیم و یوونتوس با اختلاف امتیاز زیادی بالاتر از ما قرار داشت، اما به بازیکنانم گفتم: "ما میتوانیم قهرمان سری آ شویم." نمیدانم که در آن لحظه چند نفر از بازیکنانم باور داشتند که ما از پس انجام این کار برمیآییم. به یاد دارم مالک باشگاه به من گفته بود: "اسون، بار دیگر قهرمانی از دستمان در رفت." و در جوابش گفتم: "نه، ما هنوز هم میتوانیم قهرمان شویم." ما از انجام یک فوتبال خوب به انجام یک فوتبال شاهکار رسیدیم. بازی های فراوانی را بدون شکست خوردن انجام دادیم و فقط در یک مسیر حرکت میکردیم، پیروزی پس از پیروزی و پیروزی پس از آن و در همان زمان بود که یوونتوس در چند بازی امتیازاتی را از دست داد.
اما تکلیف قهرمانی سری آ به آخرین روز مسابقات لیگ کشیده شد. ما دیدار خود مقابل رجینا را پیروزی 3-0 پشت سر گذاشتیم و در صورتی که یوونتوس مقابل پروجا به پیروزی نمیرسید، لاتزیو قهرمان سری آ میشد. بازیمان به اتمام رسیده بود و سرنوشت خود را در بازی یوونتوس و پروجا نظاره میکردیم، بارش باران در آن دیدار به قدری شدید بود که پس از استراحت بین دو نیمه شروع بازی به تعویق افتاد. قضاوت آن دیدار به عهده برترین داور آن زمان پیرلوئیجی کولینا بود و از آنجایی که یوونتوس با نتیجه 1-0 از رقیب خود عقب افتاده بود از داور تقاضا کرده بود تا نیمه دوم این دیدار در روز دیگری پیگیری شود. شاید اگر هر داور دیگری در جایگاه کولینا قرار داشت به درخواست یوونتوس پاسخ مثبت میداد اما کولینا بسیار قدرتمند بود در جواب آنها گفت: "فعلا صبر میکنیم."
پس از مدتی توقف دیدار آنها دوباره آغاز شد و ما در رختکن از طریق رادیو گزارش بازی آنها را گوش میدادیم. آنها موفق به گلزنی نشدند و ما اسکودتو را بالای سر بردیم. این طریق عجیبی برای قهرمانی بود اما یک طریق هیجانانگیز و زیبا و فکر میکنم آن روز بدون شک یکی از زیباترین روزهای زندگی هر کدام از هواداران لاتزیو بوده است. آن تیم شامل تعداد زیادی از بازیکنان طراز اول بود که هر کدام به تنهایی میتوانستند سرنوشت یک دیدار را تغییر دهند. میهایلوویچ که در قلب خط دفاعی ما حضور داشت یکی از این بازیکنان بود و در آن زمان صاحب بهترین پای چپ در تمام جهان فوتبال بود و با حضور او ضربات ایستگاهی و کرنر همواره یک موقعیت گلزنی برایمان محسوب میشدند.
پس از او نیز ستاره های دیگری مانند پاول ندود، مانچینی، ورون و سالاس در ترکیب لاتزیو وجود داشتند که هرکدام توانایی گلزنی را داشتند و البته بارها نیز این کار را انجام دادند و البته آن تیم بیشتر از یک رهبر داشت درواقع 11 رهبر در ترکیب لاتزیو وجود داشت. برای اینکه این حرف را باور کنید به شرایط امروز آن بازیکنان نگاه کنید؛ مانچینی یک مربی فوقالعاده است، دیگو سیمئونه که آن روزها هافبک لاتزیو بود این روزها از بهترین سرمربیان فوتبال جهان به شمار میرود و همچنین سباستین ورون، ماتیاس آلمیدا و الساندرو نستا تبدیل به مربیان خوبی شدهاند. شما میتوانید به وضوح ببینید که اعضای آن تیم برندگان ذاتی بودند و همگی باور داشتند که توانایی شکست هر حریفی را دارند.
بهترین اتفاقی که اثبات کننده قدرت ذهنی آن بازیکنان بود پس از قهرمانی ما در سری آ در روز یکشنبه رخ داد، پنجشنبه همان هفته ما باید برای انجام دیدار برگشت فینال جام حذفی به میدان میرفتیم. ما باید مقابل اینترمیلان صف آرایی میکردیم و روز های دوشنبه و سهشنبه موفق به انجام تمرین نشده بودیم، زیرا بازیکنان و تمام شهر مشغول جشن گرفتن قهرمانی در لیگ بودند.
من به یاد دارم که مشغول صحبت کردن با مارچلو لیپی سرمربی اینترمیلان بودم و او گفت: "شما که برنده همه چیز شدهاید پس بگذارید ما قهرمان جام حذفی شویم." من خطاب به او گفتم: "شما برنده خواهید شد اما به این دلیل که ما واقعا برای این دیدار آماده نشدهایم و همه چیز در این روزها دیوانهوار بوده است." اما روز قبل از مسابقه در رختکن خطاب به بازیکنانم گفتم: "اگر شما بازیکنان حرفهای هستید وارد میدان خواهید شد و برای قهرمانی با تمام وجود خواهید جنگید." آنها دقیقاً همین کار را انجام دادند و ما قهرمان جام حذفی ایتالیا شدیم. این واقعا یک پیروزی ذهنی بود. آنها با این ذهنیت وارد میدان شدند که قطعا به عنوان قهرمان از میدان خارج خواهند شد، پس همین اتفاق نیز افتاد.
من زمانی سرمربی لاتزیو شدم که بازیکنان تیم فاقد ذهنیت برنده بودند و اتفاقاتی که در آن سال ها در لاتزیو رقم خورد واقعاً برایم زیبا بود. من از قهرمانی در آن جام حذفی حتی بیشتر از قهرمانی در لیگ لذت بردم و از بازیکنانم متشکر بودم، نه به خاطر چیزی که بدست آمد بلکه به دلیل نحوه به بدست آمدن آن و ذهنیت قدرتمند و درستی که پشت آن قهرمانی وجود داشت.