اعتراف میکنم بعضی وقتا شدید کفر میگفتم
اعتراف میکنم اجازه نمیدم کسی نزدیک گوشیم بشه
ولی تو گوشی همه سرک میکشم
اعتراف میکنم واسه یکی از داداشام جونمو میدم
ولی از اون یکی متنفرم، با اینکه این منو بیشتر دوست داره
اعتراف میکنم لپتاپ داداشمو شکوندم، ولی انداختم گردن خواهر از همه جا بی خبرم، جوری که خودشم باورش شده بود
اعتراف میکنم بعضی وقتا بی دلیل گریه میکنم
اعتراف میکنم اول راهنمایی، ماه اول تو خوابگاه کلی گریه کردم
اعتراف میکنم خوابگاهمون یه اتاق داشت
اتاق کامپیوتر، سال اخر دبیرستان، از منو دوستم تعهد کتبی گرفتنو کلید اتاقو بهمون دادن
یه جفت دسته با pes 16 رو یکی از کامپیوترا نصب کرده بودیم و بازی میکردیم😂
اعتراف میکنم به پیشنهاد من، تو خوابگاه از زیر در عکس چیز فرستادیم تو اتاق سرپرستی و مدیریت
البته لو رفتیمو تا استانه اخراج پیش رفتیم
اعتراف میکنم از بالای ساختمون شاشیدم رو سر یه بنده خدایی🤦♂️
اعتراف میکنم شماره تلگرامم و واتساپم رو جز دوتا از دوستام، هیچکس نداره
پن: کسی که دعوت میکنم، مهدیه