علیرضا کردی
اختصاصی طرفداری - اسطوره در معنی لغوی به فردی گفته می شود که دارای بالاترین درجه مقام و محبوبت در میان آحاد مردم یک جامعه باشد.
اسطوره در قدیم کسی بود که در شرایط سخت و دشوار به علت داشتن خصوصیات خاصی مانند شهامت و قدرت پیروزی را برای مردم خود به ارمغان می آورد و هر پیروزی او در یک نبرد برابر بود با غرور و شادی مردم. آن ها همه غرور یک شهر بودند.
در یک جمله تنها رمز موفقیت اسطوره گان این بود: از خودگذشتگی فقط برای شادی مردم. (این جمله را بخاطر بسپارید)
گذر زمان و شروع رنسانس، تغییر دنیا و پیدایش فوتبال، هر از چند گاهی از یک گوشه دنیا اسطوره ای شکوفا می شد، این بار در میدانی متفاوت و با شکلی متفاوت، میدانی سبز با مرزهایی فراتر از یک اقلیم و یا یک قاره.
تب فوتبال در همه جای گیتی گسترده شد، هر شهری تیمی داشت و البته اسطوره ای.
پله در برزیل، پوشکاش در مجارستان، اوزه بیو در پرتغال، بکن بائر در آلمان، پلاتینی در فرانسه و... همه و همه اسطوره های بودند برای مردمی مختلف از فرهنگهایی مختلف در سرتاسر کره خاکی.
در این میان شهر ما هم از قاعده جنون آمیز فوتبال بی نصیب نبود، بعد از تاسیس باشگاه پرسپولیس جوانی در فوتبال ایران ظهور کرد که تمام شرایط اسطوره شدن را یک جا با هم داشت. شهامت، قدرت و البته از خودگذشتگی.
قهرمانی های پیاپی در زمان بازی کردن تا اوایل دهه 60 و بعد کسب افتخارات بی شمار در عرصه مربیگری تا اوایل دهه 70 کافی بود تا اسطوره هر روز محبوب و محبوب تر شود.
پاییز سال 1373، بازی های مقدماتی جام جهانی آمریکا، شکست سخت و مفتضحانه تیم تحت هدایت سلطان و بعد... سال های دور از فوتبال. البته او هنوز همان اسطوره محبوب مردم شهر بود.
سال 1377، لیگ آزادگان و شروع ضعیف پرسپولیس، اخراج مت کوویچ مربی کرووات و بازگشت سلطان به تیم خود بعد از 5 سال.
استقبال 90 هزار نفری در اولین بازی، رکورد 14 برد پیاپی و بعد کسب عنوان قهرمانی و شروع دوران موفقیتی دیگر برای اسطوره.
کسب 2 قهرمانی در لیگ آزادگان، یک جام حذفی و از همه مهمتر قهرمانی در آخرین هفته از اولین دوره لیگ برتر فوتبال ایران تا سال 1381.
سلطان در اوج بود، اما...
شروع ناکامی ها با از دست دادن قهرمانی دومین دوره لیگ برتر، آغاز اختلافات مدیریتی، تغییر مدیریت و بعد ترک پرسپولیس با نارضایتی.
سلطان هنوز هم محبوب بود، بودند کسانی که تیمشان را بدون اسطوره قدیمی شان نمی خواستند، زمان در حال عبور بود از تار و پود نسلی قدیمی با خاطراتی پر از موفقیت کسب شده توسط اسطوره.
بعد از یک فصل ناکام دیگر برای سرخ پوشان، سلطان باز هم برگشت، اما این بار جنس برگشت او از نوع شکستن بود، کسب مقام نهم لیگ برتر و اخراج در اواخر راه.
بله، اخراج برای مردی که نخواست اسطوره نسل جدید شهر خود باشد. اخراج و سالهای دور از تیم محبوب.
تشکیل تیمی جدید با رویایی جدید و باز هم شکست، تشویق اطرافیان و ایجاد دوباره تیمی جدید، این بار با رنگ و لعابی بهتر و ستارگانی بیشتر، اما باز هم شکست.
شکست در وجود اسطوره ما ریشه کرده بود، محبوبیت سلطان روز به روز کمتر می شد، اما باز هم رویای روزهای شیرین گذشته تازیانه ای بود بر پیکر افکار پیر و تاریخ گذشته اسطوره شهر ما.
او بازهم برگشت، این بار در ردای مدیریت ولی باز هم با سودای موفقیت در روی نیمکت مربی گری، مترصد فرصتی هر چند کوچک تا بیازماید آنچه را قبلاً آزموده بود، تا به دست تاریخ بسپارد همین اندک محبوبیت و همین ته مانده احترام خود را.
چه کسی فکر می کرد او که برای فوتبال کشور ما اسطوره ای بود از جنس پله، پلاتینی و بکن بائر این گونه در سراشیبی سقوطی قرار بگیرد که هیچ راه برگشتی نمی شود برایش متصور بود.
او که روزی بازگشتش مساوی با بازگشت امید و شادی و افتخار بود، چرا اکنون به درجه ای رسیده است که بازگشت او برای نسل فراموش کار جامعه ما مترادف است با شکست و شکست و شکست؟
بدون اغراق او تا ابد اسطوره خواهد ماند، اما فقط برای نسلی که در کنار او تک تک افتخارات و موفقیت ها را لمس کردند، نه برای نسلی که فقط آن را شنیدند بله، متاسفانه سلطان باقی ماند فقط برای هم نسلان خود.
در این وانفسای فوتبال کشور ما که بی اهمیت ترین چیزش اعتبار و آبروی دیگران است، اسطوره با دستان خود خط قرمزی کشید بر روی همه آن موفقیتهای که کسب کرده بود، با افکار خود خراب کرد دیوار بزرگ احترامی را که برای خود ساخته بود.
(این جمله را بخاطر دارید؟) تنها رمز موفقیت اسطوره گان این بود: از خودگذشتگی فقط برای شادی مردم.
آری، همه عزت و احترام اسطوره شهر ما در هزار توی تاریک و پر پیچ و خم فوتبال ما تبدیل به شکست شد، چون او فراموش کرد بزرگترین رمز موفقیت پیشینیان و هم جنسان خود را. او از یاد برد که برای شادی مردم باید از خودگذشتگی کرد نه خودزنی.
و در آخر، کاش او فراموش نکند این جمله معروف را که جلوی ضرر را هر وقت بگیری منفعت است، کاش او بخواهد که حداقل برای نسل خود باقی بماند تا باشند کسانی که با غرور وصف می کنند داستان افتخارآفرینی های او را. کاش او بداند که از ماست که بر ماست.
کاش او بداند که، فقط باید خودت بخواهی که اسطوره بمانی.
مطالب ستون نویسندگان، تنها برگرفته شده از نظرات نویسندگان و تحلیلگران سایت طرفداری است.
مطالب مرتبط: انتقاد هایی از سر حسادت، فوتبال ما اسطوره کش بود، مدیر کش هم شد!، فریاد برای رد گم کنی! جامعه ای فراموشکار!