موازنهی بین هنر سعدی و حافظ و مقایسهی بین فکر و شعر و شخصیت و جهانبینی این دو شاعر بزرگ، از دلکشترین پژوهشهای هنری_ادبی است که سخنسنجان و ادب شناسان قدیم و جدید کمتر به آن پرداختهاند.
بعضی از کوششها هم به ویژه در انجمنهای ادبی پنجاه شصت سال اخیر در جانبداری متعصبانه و ترجیح یکی از این دو غزلسرای گرانمایه بر دیگری بودهاست. این نوع مناقشههای سعدیگرایان و حافظگرایان هنوز به پایان نرسیده ولی از شور و شدتش کاسته شده. این نحوهی نگرش یکسونگرانه و طرفگیرانه هرگز عمیق نیست و همواره عقیم است. چرا که از سرراستترین تلقی غافل است. یعنی از این تلقی واقعگرایانه که هنر سعدی و حافظ هیچیک فراتر یا فروتر از دیگری نیست. این دو حریف هماورد و همقدر یکدیگرند. این دو بزرگترین غزلسرایان زبان فارسی هستند. ولی سبک و سلیقهی هنریشان تفاوتهایی دارد، همچنانکه همانندهایی دارند.
سعدی استاد مسلم غزل عاشقانهی فارسی است ولس عناصر عاشقانهی هنری غزلش به اندازهی غزل حافظ نیست. هوشمندی و هنر شناسی حافظ در این بوده است که به خوبی و به زودی دریافته بوده است که در غزل عاشقانه و حدیث مهر و وفا فرا تر از سعدی نمیتوان رفت. و به جای محالاندیشی و رشک و رقابتهایی که خوشبختانه در نهادش نبوده، به راه و روش دیگری رفته است، و به اوج دیگری دست یافته است. این از خوشترین بختیاریهای تاریخ شعر فارسیست که حافظ با آنکه از شعر و هنر سعدی بسی تاثیر برده و نمونههای نمایانش خواهد آمد، ولی از سبک و سیاق و سلیقهی وی تقلید نکردهاست. وگرنه سعدیوارهی کمرنگی از خود بهجای میگذاشت.
غزل حافظ به اندازهی غزل سعدی طراوت و طربناکی دارد. اگر به اندازهی آنِ سعدی شیرینی و شیدایی ندارد، بیش از او شورمندی و شیوایی دارد. به علاوه عناصر و امکانات تازهای پیدا کرده است. حافظ دو گونه ابتکار دارد، یکی در محتوا و یکی در صورت. ابداع انقلابی حافظ در صورت، همانا شکستن طلسم انسجام سنتی غزل، یعنی دستکاری در توالی منطقی و عرفی ابیات و استقلال بخشیدن به هر بیت است. غزل حافظ انسجام و تداوم فکری و حالی غزل سعدی را ندارد، اما بیشتر اژ غزل سعدی فکرانگیز است. تکنوایی نیست، چندنوایی است.
ابداع دیگر حافظ در زمینهی محتواست، یعنی در غنیتر و متنوعتر ساختن مضامین شعری و معانی شاعرانه. حافظ نهفقط به قول یکی از ادبشناسان معاصر غزل عاشقانهی سعدی را با غزل عرفانهی مولانا پیوند زده و پیوند نوینی پدید آورده، بلکه در عین حال حرف و حکمت و فکر و ذکر را نیز وارد غزل کردهاست. همچنین افق و امکانات کنائی(سمبلیک) شعر را فراتر برده، یعنی غزل را که غرق حال و حماسه و عاطفهی محض بود، بر سر عقل آورده و اندیشمندانهتر ساختهاست. همین است که غزل او «خودآگاهتر» و غزل سعدی «بیخودانهتر» است. (منظور از بیخود، آن بیخودی نیست که معنی منفی دهد.). غزل سعدی طبیعیتر و غزل حافظ صناعیتر است. حافظ غزل را از سرای طبیعت بیرون آورده و به کوی حقیقت گذار داده است.
از نظر لفظ و سخنوری نیز این دو شاعر بزرگ به یکسان فصیح یا بلمه خود معیار فصاحتاند. زبانشناسان بهتر میدانند که فارسی یعنی زبان شعر در دوران کدام شاعر پختهتر بوده است. شاید با پیشرفت زمانی، پیشرفت زبانی نیز وجود داشته است. گاه احساس میشود که زبان سعدی، نظر به یک قرن فاصلهژ کهنتر و مینماید و درصد واژگان و تعبیرات عربیاش اندکی بیشتر از حافظ است. با اینحال پاکیزگی و پختگی و آراستگی و پیراستکی زبانشان همانند است. از ترانهی هردوشان آب لطف میچکد.
هم عزل سعدی و هم غزل حافظ هر دو همطراز و در اوج زبان فارسی قرار میگیرند. اما با سبک و سلیقهای متفاوت. آری بر هم امتیاز ندارند. شک نیست که فضل تقدم از آن سعدیاست و سعدی بر گردن حافظ حقوق هنری دارد.
.
.
.
تاثیرات شاعران بر حافظ بسیار است و خوبیهایشان و زیباییهایشان در حافظ هویداست. و به قول معروف آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری.
اما دو شاعری که بر حافظ بسیار تاثیرگذار بودند، خیام و سپس سعدی است. خیام با همان رباعیات اندکشمار عالمگیرش، تاثیری ژرف بر افکار حافظ داشته و غزلیات و ابیات خیاموار بسیاری در اشعار حافظ به چشم میخورد.
جای بسی تعحب است که شاعر بزرگی چون مولوی، چه در مثنوی و چه در غزلها، تاثیری بر حافظ نداشته و حافظ در غزلیات خود، نظر بر این شاعر بلند مرتبه نداشته است. ادبشناسان نیز در این باب سخن نگفتهاند و ارتباط و تاثیرات حافظ از او را به قلم نیاوردهاند....