وارد مترو میشوم دخترکی با لباس های کهنه به سمتم می آید
آقا آدامس میخری؟ آقا تو رو خدا ی دونه!
جمعیتی وارد مترو میشود کم کم توجه ام از دخترک پرت میشود جمعیت یک صداست
برای شادی روح ... صلوات
برای سلامتی حضرت... صلوات
.
.
.
دخترک به سمت جمعیت میرود دوباره همان جمله های خودش را تکرار میکند باز هم کسی به او اهمیت نمیدهد
به ایستگاه بعدی میرسیم جمعیت از مترو خارج میشود
جمعیت که خارج میشه بعضی از مردم شروع به حرف زدن میکنن :
دیدیشون چقدر داغون بودن آدم دلش خنک میشه اینا را اینجوری میبینه
یکی دیگه ادامه میده:زدن کله گندشونا کشتن دلم خنک شد آخه بگو لامصبا با آمریکا چیکار دارین به مردمتون برسین
نفر بعدی ادامه میدهد :مردم خودتون گشنن با آمریکا چیکار دارین
دخترک به سمت مردم میرود باز هم همان جملات تکراری و باز همان نتیجه تکراری
دخترک به اطرافش نگاه میکند عده ای سکوت کرده اند و نمیخواهند او را ببینند عده ای خودشان را در اینستا مشغول کرده اند
دخترک دوباره جملاتش را تکرار میکند باز هم کسی به او کمک نمیکند
دخترک از مترو خارج میشود او نه از صلوات های جمعیت سر در می آورد نه از فحش هایی که مردم می دادند جرم او فقط و فقط کوچک بودنش است جرم او فقط صدای نازکش است جرم او ضعیف بودنش است
پ.ن:متن یکم قدیمیه اواسط دی ماه بود فکر کنم