من از خودم بغل تاش درآوردم
جگر تاش بلیسیدم
چه گرماش مُرا جانی
من از صغر چه شبها نخوابیدم
چه حرفا نشینیدم
متکّا بلیسیدم
شرح شرح به خواری فزون گشتم
چو بار از جنون گشتم
از سر شروع کردم
منم منم که دل را برون کردم
به خرداد خزون کردم
چه سرماش مُ را جانی
سبد سبد دلم را شری کردم
سر خر تو دیگ کردم
از سر شروع کردم
من از عقب یه جوری ولو گشتم
به زور از خوشی مردم
مسّن چاووشی خواندم
«میخوام اینجا با تو باشم زیر بارونا دوباره
ولی افسوس نه تو هستی نه دیگه بارون میباره»
چنین چو این من از ته خراسانی
که باشم خر ثانی
نشد خویم انسانی (خویَمنسانی)