یبارم رفتم آرایشگاه گفت اومدی کوتاه کنی؟ گفتم نه اومدم بلند کنم. همه بهم خندیدن یه موزر بلند کردم و دویدم بیرون.
________________________
ببینین یه دوربین تو سقف و فیلم گرفتن از سکس یه ایرانی چقد خندهداره؟ حالا تصور کنین خدا چقد میخنده
الله اکبر
_________________________
حس میکنم جواد خیابانی وقتی میره دستشویی و میرینه، تموم که میشه توی ذهنش آروم میگه «مامان بیا منو بشور»، بعدش میخنده و میگه «نه نه. خودم میشورم» و باز میخنده.
________________________
به امید روزی که در دقیقهی ۷۰ توی ورزشگاه بانگ “علیپور روحت شاد” طنینانداز بشه.
______________________
يبار فيلم سكس نماينده اي كه بهش راي داده بودم اومد بيرون، اين نزديكترين تجربه ي من به سكس بود
______________________
چرا الکی میگید بهترین رفیق ادم پدر مادرشه.من زنگ زدم به بابام میگم داری میای سیگار بگیر نیم ساعت بعد تو بیمارستان بودم
_____________________
گاندی در کتاب خاطراتش میگه :
یبار در دوران جاهلیتم ﺑﺎ یکی از گنده ﻻتای بمبئی نشستیم ﻋﺮﻕ سگی بُخوریم، اول اون ﺳﺎﻗﯽ شد، خواستیم ﭘﯿﮏ اولو بریم بالا ...
لاته گفت : ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺍﺭﯼ؟
گفتم : آره
گفت : ﺑﺪخاﺷﻮ ﮔﺎﯾﯿﺪﻡ، خوردیم!
ﭘﯿﮏ ﺩﻭﻡ
گفت : ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺩﺍﺭﯼ؟
گفتم : آره
گفت : ﺑﺪخاﺷﻮ ﮔﺎﯾﯿﺪﻡ، خوردیم!
بعدش من ساقی شدم
خواستیم ﭘﯿﮏ اولو بخوریم
گفتم : ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺩﺍﺭﯼ؟
ﻻﺗﻪ گفت : آﺭﻩ
هول شدم گفتم : ﻣﺎﺩﺭتو ﮔﺎﯾﯿﺪﻡ!
هیچی دیگه تا یه هفته پرانتزی راه میرفتم...
______________________
روزی یک کوهنورد جوان تصمیم گرفت قله اورست را فتح کند، اما او هربار ناکام بر می گشت، تا جایی که وقتی سال چهارم فرا رسید و او از چهارمین صعود به اورست نیز باز ماند، مسوولان کوهنوردی به سراغش رفتند و گفتند: هی پسر، می بینی که نمی توانی به قله برسی، بهتر نیست از این فکر خارج شوی؟
اما کوهنورد جوان با قاطعیت پاسخ داد: نه! و موقعی که از او دلیلش را پرسیدند گفت: دلیلش خیلی واضح است، اورست به اوج قدرت خود رسیده، اما من همچنان در حال رشد هستم، پس یقینا یک روز از او پیشی می گیرم ...
سال پنجم رسید و جوان با قدرتی بی نظیر شروع به بالا رفتن کرد ولی وسطای راه پاش لیز خورد افتاد و خارش گاییده شد ... منم مثل شما فک میکردم اینبار صعود کنه ولی متاسفانه نتونست و بگای سگ رفت ...
نتیجه اخلاقی : گنده گوزی نکنید!
_____________________
شخصی به قصد تحقیر و کیر کردن مورچه ای را با انگشت فشار داد ...
مورچه کص خنده ای کرد و گفت : ای انسان مغرور نباش که تو در قبرت برای من وعده غذایی بیش نیستی ...
شخص گفت بیا کیرمو بخور کصکش من بوداییم بعد مردنم منو میسوزونن ، بعدشم جق زد و آبشو ریخت رو مورچه و بخاطر چسبندگی زیاد مورچه ی داستان گیر افتاد و بگا رفت ...
_______________________
زندگی به من آموخت به کسی که از خودم ضعیف تر است رحم کنم؛
و به کسی که از من قوی تر است بگم کص ننت و فرار کنم!