🔵🔵Scottish Magham🔵🔵بچه بودم
خواب بودم بعد یه خواب وحشتناک دیدم
تو خواب میدویدم اینور و اونور و مادرمو صدا میزدم
بعدش گفتن مامانت مرده
بعد تو خواب گعتم دروغ گوها
یهو بعدش انگار از یه خونه یه جسد تیکه تیکه شده بیرون آوردن
یکیم زیرلب میگفت پسرش خیلی دوسش داشت
خلاصه منم تو خواب عین خر زدم زیر گریه
وحشتناک بودا وحشتناک
بیدار شدم با کریه دنبال مادرم نیگشتم
تو خونه داییم بودیم
زن داییم گفت مامانت رفته بیرون
حالا فکر کن توواون لحظه ای که مادرمو نیاز داشتم رفته بود بیرون
منم ۵ ساله
خلاصه اوضاع شخمی بود با اومدنش انگار ۱۰۰۰ تن از رو کمرم برداشتن