jv ssمن چندین بار یه سگ افتاده دنبالم ولی زیاد نمیترسم از سگ و حریف یه سگ هستم
ولی یه بار با دونفر دیگه بودیم حدود صد تا سگ تویه روستا جلومون سبز شدن جلوی خونه ی فامیلمون که جلوی درشون بود و حدود دویست متر فاصله بود با خونشون و ساعت هم حدودا یک شب بود
یکی از اون دونفر بچه ی همونروستا بود و من و همراه اون یکی بچه ی تهران
اون بچه ی روستا سگ ها رو از ما با سنگ و چوب دورمیکرد ولی من قشنگ سکته رو زده بودم یه درخت اون جا نزدیکو بود چنان از اون درخت رفتم بالا که عمرا اگر ترسنبود میرفتم ولی یه دونه از سگا با ناخنای دستش یه خراش بد رودست اون رفیق تهرانیم انداخت