نورمن کازنز میگوید: "توانایی امیدوار بودن مهمترین حقیقت زندگی است. امید به انسانها جهت میدهد و آنها را برای شروع مسیر سرشار از انرژی میکند."
اگر این جمله را واکاوی کنیم به سه بخش بخش مهم تقسیم می شود:
1. جهت دادن به انسان ها
2. شروع کردن یک مسیر
3. انرژی دادن برای حرکت در آن مسیر.
مطابق نظریه امید اسنایدر، تفکر امیدوارانه از ترکیب سه چیز حاصل میشود:
اهداف: مواجهه با زندگی به شکل هدفگرا
مسیرها: پیدا کردن مسیرهای گوناگون برای رسیدن به اهداف
عاملیت: باور شخص به توانایی خود در ایجاد تغییر و محقق کردن اهداف خود.
اسنایدر میگوید افرادی که تفکر امیدوارانه دارند؛ آنهایی هستند که قادرند اهداف مشخصی تعیین کنند، چند راه شدنی برای رسیدن به این هدفها پیدا کنند و حتی اگر به مشکل برخوردند، باز هم به مسیر ادامه داده و ثبات قدم داشته باشند. قابلیت ما برای تفکر امیدوارانه از اوایل کودکی شروع به رشد میکند. از همان لحظهی تولد، ما کمکم میتوانیم از همبستگیها سر در بیاوریم و در نهایت به جایی میرسیم که درکی از علیت پیدا میکنیم؛ یعنی متوجه میشویم که A باعث رخ دادنB میشود.
درک علیت، بنیان «تفکر راهبردی» است که یکی از سه عنصر نظریهی امید اسنایدر به شمار میرود. وقتی که به یکسالگی میرسیم، «تولد روانی» رخ میدهد و ما درکی از هویت بهدست میآوریم. در همین زمانهاست که متوجه میشویم میتوانیم رخدادها را به وجود بیاوریم یا به عبارت دیگر، «علت» وقایع باشیم. این همان چیزی است که در نظریهی امید، «تفکر عاملی» نام میگیرد. تفکر عاملی دلیل اصلی حرکت انسان است. اگر انسان باور نداشته باشد که عامل اثر گذاری در تعیین مسیر زندگی خود خواهد بود، دیگر مسیر ، به معنای جهتی انتخابی از میان چندین جهت که منجر به رسیدن به هدفی انتخابی است، معنای خود را گم میکند و اگر باور نداشته باشیم مسیری و انتخابی وجود دارد، "هدف" مزاح متوهمانه ای بیش نیست.
انسان نیاز دارد که باور داشته باشد میتواند عامل تغییر باشد و اگر این باور را از او بگیریم دیگر امیدی برای ادامه دادن نخواهد داشت. این مهم در سایر ارگانیزم ها نیز قابل مشاهده است. داستانی وجود دارد در مورد اینکه چگونه فیلهای کوچک را در هند تربیت میکنند. فیل کوچک به درختی بسته میشود. سعی میکند خودش را رها کند، ولی از آنجا که به اندازه کافی قوی نیست نمیتواند طناب را شل کند. پس از چندین بار سعی کردن و نتوانستن، فیل شرایط را میپذیرد. بعدها که فیل به اندازه کافی بزرگ و قدرتمند شد نیز سعی نمیکند خودش را رها کند، اگرچه به آسانی میتواند طناب را پاره کند. فیل آموخته است که هرگز به تنهایی نمیتواند خود را آزاد کند بنابراین هرگز سعی نمیکند؛ چرا که فکر میکند آزادی غیر ممکن است. به این حالت درماندگی خود آموخته شده گفته می شود.
درماندگی خودآموخته در انسان ها نیز قابل مشاهده است اما با یک تفاوت آشکار نسبت به حیوانات؛ انسان استعداد عجیبی در تعمیم دادن موضوعات دارد. در برخی از موقعیتهای دردآور و دشوار که فرد احساس میکند هیچ راه خلاصی از آن نیست، گمانی در خاطرات وی درست میشود که هیچ راه خلاصی نیست و این را به تمام موقعیتهای زندگی تعمیم میدهد. در شرایط درماندگی آموخته شده فرد هیچ تلاشی از خود نشان نمیدهد. او با خود میگوید: «تلاشهای قبلی من ناکام بود؛ بنابراین تلاشهای بعدی من هم ناکام خواهد بود!». شاید چندان واضح دیده نشود، اما بسیاری از مشکلات اجتماعی ناشی از درماندگی آموخته شده است.اعتیاد، ترس از موفقیت و شکست، مشکلات روابط بین زوجها، افسردگی و انواع بیماریهای روانی ناشی از این است که انسان فکر میکند نمیتواند کنترلی بر سرنوشت خود داشته باشد.
این حالت حتی در نیازهای پیشرفته تر انسان نیز قابل مشاهده است. الن لید در نظریه اکتشافی انصاف بیان می کند اگر کسی در گذشته تجربه بیعدالتی داشته باشد، در آینده انتظار بیعدالتی خواهد داشت. این انتظار براساس اطلاعاتی است که شخص درباره آینده دریافت میکند. به عبارتی یک نوع بیعدالتی ادراکشده در او ایجاد میشود.
امید اجتماعی به دو گونه قابل تفسیر است:
امیدی که فرد به عنوان عضوی از اجتماع دارد
امیدی که اجتماع به عنوان مجموعه ای از افراد دارد.
در بیان اول، میتوانیم تاثیر متقابل امید فردی و اجتماعی را از دو منظر بررسی کنیم. در منظر اول فرد زمانی امیدوار است که بتواند خود را عضوی تاثیر گذار در جامعه احساس کند. طرفداران این منظر، انسان را موجودی تماماً اجتماعی می بینند. اما اگر از منظر فردی به این بیان نگاه کنیم، فرد عضو جامعه شده است تا رفع نیاز های خود را تسهیل سازد. در این نگاه امید فرد، وابسته به میزان انصاف اجتماع در مرتفع ساختن نیاز های او است. عدالت مصداقی است از این دیدگاه که انصاف اجتماعی را مورد قضاوت مستقیم قرار میدهد.
الن لید میگوید مجموعه برداشت های فرد از جامعه در قالب سه گونه از عدالت گنجانده میشود؛ عدالت توزیعی، عدالت رویهای و عدالت مراودهای. افراد زمانی که به جامعه خود نگاه میکنند، در ابتدا بر اثر توزیع مطلوبهای کمیاب مانند ثروت، قدرت و منزلت قضاوت میکنند. این نوع داوری را عدالت توزیعی مینامند. در مرحله بعد به رویههای موجود در جامعه نگاه میشود. اینکه چنین محصولات مطلوبی در چه رویهای توزیع شده است، قضاوت ما از عدالت رویهای را شکل میدهد. در آخر براساس نوع برخورد توزیعکنندگان با فرد، قضاوت دیگری که بهعنوان عدالت مراودهای تعریف شده است، شکل میگیرد. مجموعا این سه نوع داوری تصور انصاف در جامعه را نشان میدهد و این قضاوت بر احساس افراد از جامعه و پذیرشی که نسبت به توزیعکنندگان و قضاوتشان از قواعد جاری در جامعه خواهد داشت، اثر میگذارد. حال تبیینی که فرد از عدالت توزیعی، عدالت رویهای و عدالت مراودهای در جامعه دارد، نگاه او نسبت به انصاف اجتماعی را شکل می دهد که این نگاه زمینه ساز وجود و عدم وجود امید اجتماعی در او است.
بیان دوم، امید را این بار نه به افراد بلکه به جامعه منتسب میکند. جامعه به عنوان ارگانیزمی هوشمند، فعال و منسجم، دارای ابعاد هشیارانه و ناهشیارانه تفکر است که فرآیند های نگرشی منحصر به خود را دارد. امید اجتماعی در این منظر، از همت جمعی در حرکت مشترک افراد جامعه به سمت هدف انتخابی ، از مسیری که خود برای سرنوشتشان انتخاب نموده اند پدید می آید. دو عامل اساسی در این نظریه دیده می شود: اول اینکه افراد جامعه قدرت این را داشته باشند که خود، هدف اساسی و مشترک را برگزینند و ناهدفی بر آنان تحمیل نگردد؛ و دوم اینکه خود سرنوشت خویش را بدست گیرند و با اجتماع میان خویش، تصمیم بگیرند که از کدامین جهت، با کدامین ابزار و به چه طریق به سمت هدف انتخابی پیش بروند. اگر هرکدام از این دو عنصر ضایع شود، امید اجتماعی جان خود را از دست داده و جامعه رو به انزوا و خاموشی خواهد رفت.
استقلال و آزادی دو مصداق اساسی برای شکل گیری این امید هستند که بدون آن ها تصور پیدایش همت جمعی و حرکت مشترک، ناممکن خواهد بود. انسان امیدوار و چه بسا جامعه امیدوار، زمانی بوجود می آید که باور داشته باشیم حق انتخاب داریم و تصمیمی گیری در مورد جهت حرکت رو به سمت این انتخاب بر عهده خودمان خواهد بود. زمانی که این باور در قلب هر انسانی شکل بگیرد، شکستن قفس و رهایی از زنجیر ها، کمترین کاری خواهد بود که از وی بر می آید.
محمد تکلو