طرفداری - «من یه چیز دیگه میخوام به وزارتخونه بگم. چجوریه این هوادار، صاحبای اصلی تیمان، شش ماهه، هفت ماهه، هشت ماهه میگن «حیا کن رها کن»، چجوری شما نمیشنوی؟ ببخشید شما چیکارهای که برای مردم تصمیم میگیری؟» این جملهها را وریا غفوری کاپیتان تیم استقلال بعد بازی بدون سرمربی تیمش مقابل پیکان، خطاب به خبرنگاران گفت.
سوال وریا غفوری که این روزها بسیار محکم و استوار است، بسیار روشن و دقیق بود. واقعاً یک تیم فوتبال برای چه کسی یا چه کسانی است؟ برای آقایانی که به قول او خوب لباس میپوشند؟ تاجرانی که خوب لبخند میزنند؟ مدیران دولتی یا ثروتمندانی که خوب وعده وعید میدهند؟ آخرش هم آنها نیستند که چیزی را از دست میدهند. چرا که میروند پشت صندلی دیگر، یا سراغ تجارت پرسودتر و یک انتظار طولانی برای اینکه بالاخره کسی بیاید که کمی، فقط کمی کمتر بد عمل کند. آیا واقعا هیچ راهحلی، هیچ مسیر دیگری وجود ندارد برای اینکه تیمها از این جاده ناصاف دولت و مسیر خطرناک بخش خصوصی به سوی دیگری منحرف شوند؟ جواب خیلی روشن است. چرا داریم و اتفاقاً شدنی هم هست؛ تیمها را به صاحبان واقعیشان، به مردم، برگردانید.
شاید کسی نظری کند
استقلال پس از چهار سال بالاخره در هفته سیزدهم لیگ برتر به صدر جدول رسید. در این سالهای سخت برای آبیها، از میان بیشمار گلایه، مهمترین بیتوجهی دولتیها و مدیران وزارت ورزش به این تیم بود. میگفتند دولتیها پرسپولیسیاند. پرسپولیسی که سه سال پشت سر هم با برانکو قهرمان لیگ برتر شد، در حالی که استقلال هر سال با بحرانها و مشکلات تازهای دستوپنجه نرم میکرد. مثل خیلی تیمهای دیگر.
بیایید فعلا این فرض را بپذیریم که تیمهای موفق سوگلی مدیران در مقاطع خاص بودند. نقش پول و رسیدگی در فوتبال حرفهای روشن است. حالا فکر کنیم برعکس بود. یعنی دولتیها استقلالی بودند و به استقلال توجه بیشتری میکردند. اصلا فکر کنیم در دوره بعدی انتخابات، یک استقلالی رئیس جمهوری شود و به استقلال بیشتر توجه کند. چه فرقی میکند؟ همه میدانند که تیمهای دولتی هیچوقت از این چرخه تکراری خارج نمیشوند، و این خواسته نمیتواند پاسخی برای مشکلات باشد.
دولتیها پاسخگو نیستند و نخواهند بود
بله صورت مسئله تکراری است؛ کسی پاسخگوی مشکلات و بحرانها نیست و مدیرها عاشق وعده دادن و عکس یادگاری گرفتن هستند. این جمله زیرمتن بسیاری از گفتههای سر تا ذیل این روزهای فوتبال ایران است؛ «تیم دولتی باشد، پاسخگو نیستند، نبودند، نخواهند بود». اما بلافاصله بعد از این گزاره کاملا درست، این به ذهن میآید که پس تنها راهحل خصوصی کردن باشگاههاست. اما، اتفاقا باید اصرار کرد: «خصوصی شود هم، پاسخگو نیستند، نبودند، نخواهند بود». چون عملکرد تیمهای خصوصی هم روشن است.
خصوصی شود هم وضع همین است
استیلآذین که میلیارد میلیارد هزینه کرد حالا دسته سه است. ملوان بندر انزلی با آنهمه طرفدار هم از خرابکاریهای حسین هدایتی بینصیب نماند و دیگر رنگ آرامش به خود ندید. رضا عابدینی و دوستانش افتادند به جان داماش گیلان. لیست تیمهای خصوصی، لیست کوتاهی نیست؛ شاهین بوشهر، شموشک نوشهر، راه آهن، ابومسلم، صبای قم، نساجی مازندران و دهها باشگاه خصوصی ایران چطور اداره میشدند و میشوند؟ خیلی ساده است؛ همانطور که کارخانههای خصوصیشده اداره میشوند. کارنامه شرکتها و کارخانههایی که خصوصی شدهاند در اینجا نیاز به یادآوری دارد، کافی است فقط نگاهی بیاندازید.(فقط یک نمونه: سرنوشت ۵۰ شرکت بعد از واگذاری)
پس باید چه کار کنیم؟
پیش از اینکه مسیرهای تکراری را دوباره برویم، یکبار خیلی روشن، واقعبینانه و سرراست حرف اصلی را بزنیم؛ «نه خصوصی، نه دولتی» تنها مسیری است که هیچگاه در فوتبال ایران تجربه نشده است. واگذاری تیمهای دولتی به تعاونیها، امکانی در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است که حتی با ابلاغ سیاستهای کلی اصل ۴۴ به نفع خصوصیسازی هم از بین نرفته است. اگرچه منتقدان و متولیان امور کشور این اصل را صرفاً در جهت خصوصیسازی و خودمانیسازی اقتصاد تفسیر کردهاند، اما بند ب سیاستهای کلی اصل ۴۴ قانون اساسی درباره بخش تعاونی همچنان روی کاغذ میتواند به هوادارن باشگاههای دولتی این امید را بدهد که واقعاً و با همدیگر صاحب تیمهای محبوبشان باشند. البته که این راه با موانع بسیاری از جمله چنگالهای تیز بخش خصوصی فاسد و مغزهای زنگزده بخش دولتی زورگو روبرو است، اما مگر جز این است که به قول وریا غفوری «باید بجنگیم»؟ تصور کنید عضو تعاونی تیم محبوبتان هستيد، ماهیانه مبلغ بسیار کمی را به عنوان حق عضویت میپردازید، تیم محبوبتان با این پول میچرخد، انتخاب مدیران تیم با رأی مستقیم شما است، از درآمدها و سود سهام تیم به شما هم سهمی میرسد و هیچ بیحیایی هم نمیتواند به زور بماند و نرود؛ آیا ارزش جنگیدن ندارد؟
وریای قهرمان، حرف تو حرف ایران
خلاصه حرفهای وریا غفوری پس از بازی روز دوشنبه به طور مستقیم به هواداران و به بیان او صاحبان اصلی تیم بود. انگار میگفت، این تیم را به همان کسانی بدهید که صاحب واقعیاش هستند. کسانی که با جیب خالی جایگاههای تماشاگران را رنگی میکنند. کسانی که هشت ماه فریاد میزنند «حیا کن، رها کن» اما هیچ کس توجه نمیکند. انگار نه انگار که صدایی از کسی بلند شده باشد. انگار وضعیت عادی و طبیعی است. تیم در دست آدمهای خاصی با شبکههای ارتباطی خاص است. اما در واقعیت، این تیم میتواند برای همه هوادارانش باشد: زنان و مردان، مسلمان و غیرمسلمان، فارس و غیرفارس، برخوردار و نابرخوردار. هوادارانی که خودشان تصمیم بگیرند چه کسی بیاید و چه کسی برود، که تهش اگر میبازند بدانند برای چه باختند و اگر میبرند برای چه.