طرفداری- درست قبل از این که منچستریونایتد دیوید مویس را برکنار کند، شنیدم یک خبرنگار تلاش میکرد تا در رادیو بحران را شرح دهد. صحبتهای زیادی در مطبوعات، تلویزیون و فضای مجازی مطرح میشد که بیشتر آنها اطلاعات نادرستی داشتند. اما تُن صدای آن شخص باعث شد تا این شرح و تفسیر برایم عجیب باشد. به نحوی صحبت میکرد که انگار آیههای کتاب مقدس را قرائت میکند و حداقل نیمی از مطالبی که بیان میکرد، چرت و پرت محض بودند!
«باشگاه تا پنجشنبه تصمیم نمیگیرد... بازیکنان دیگر برای این سرمربی بازی نمیکنند... حالا او را رفتنی میدانند...»
چی؟ وقتی اینها را شنیدم با خودم گفتم: «این مزخرفات رو از کجا میارن؟»
همان هفته روی کین در تلویزیون گفته بود که بازیکنان سرمربی را سر افکنده کردند. فکر میکردم: «این روزها در منچستریونایتد چه کسی رو میشناسی؟ بهم بگو! چه کسی رو میشناسی؟ با کی حرف میزنی؟ سالهاست که از اینجا رفتی!»
بقیه میگفتند ما در طول فصل از عمد بد بازی کردهایم تا سرمربی اخراج شود. دیوانه کننده بود! شاید خبرنگاران پیش خودشان میگویند: «من این سردبیر رو دوست ندارم، پس این هفته مزخرف مینویسم و اون کسی هست که توبیخ میشه!» اما من هرگز بازیکنی که این گونه دست از کار کشیده باشد را نمیشناسم. حتی فکر کردن به چنین چیزی در یونایتد غیر قابل تصور بود. هر کسی بعد از فرگی میآمد، صد درصد توانمان را به کار میگرفتیم چون این تنها روش کاری است که با آن آشنایی داریم. ما خواستار برنده شدن هستیم، پس تمام توانمان را برای سرمربی به کار میگیریم.
در واقع زمانی که دیوید مویس آمد، من خیلی خوشبین بودم. سر الکس رهبر بزرگی بود و خیلی خوب میتوانست شخصیت افراد را قضاوت کند. همه ما به طور طبیعی به قضاوتهایش اعتماد داشتیم. فکر میکنم دیوید مویس را کاملا بر اساس ویژگیهای انسانیاش انتخاب کرد و البته حق هم داشت. فکر میکنم دیویس مویس به عنوان یک انسان، تقریبا بی نقص است. او را دوست دارم: واقعا دوست خوبی است، یک مرد اصیل. میلش برای موفقیت، میزان تلاشی که به خرج میداد و نظمش واقعا فوق العاده است. راستگو، قابل اعتماد و متعصب است و من کاملا میتوانم انتخاب او توسط سر الکس را درک کنم. مویس هرگز مربیای نبود که شبانه و وقتی منفعتش جای دیگری بود، برود؛ اگر موفق میشد، تا زمانی که باشگاه میخواست همین جا میماند.
هیچکس نمیتوانست تلاش بیشتری انجام دهد: مویس همیشه اولین نفری بود که به زمین تمرین میآمد و به عنوان آخرین نفر از آن خارج میشد. او یک مرد فوتبالی واقعی است؛ او تمام تلاشش را انجام داد و میتوانم درک کنم چرا چنین فرصتی در اختیارش قرار داده شد. او خودش را در اورتون ثابت کرد؛ جایگاه آنها را در نیمه بالایی جدول لیگ برتر تثبیت کرد. اما به دست آوردن آن فرصت و بهره بردن از آن، دو مبحث متفاوت است.
مویس هرگز برخی از مشکلات فوتبالیای که با آنها مواجه شد را حل نکرد. او ایدهها و تاکتیکهایی را آورد که در اورتون جواب دادند ولی با انتظارات و سنتهای منچستریونایتد همخوانی نداشتند. تلاش کرد افق دیدی را ترسیم کند ولی هرگز تصور واضحی از آن وجود نداشت. او به صورت ناخواسته جوی منفی به راه انداخت، در حالی که در دوران فرگی جو پیرامون تیم همیشه مثبت بود.
فکر میکنم این حق را داشت تا برخی از دستیارانش در اورتون را همراه خود بیاورد ولی نگه نداشتن ستونهای یونایتد همچون مایک فیلان که از همه چیز مطلع بود و احساسات بازیکنان را میشناخت، اشتباه فاحشی بود. این به آن معنی بود که مویس بسیاری از پیوندهای میان بازیکنان و فرهنگ موجود در یونایتد را از دست داد. اما باید تاکید کنم همه ما خواستار کار کردن با او و ارائه عملکرد خوبی برایش بودیم. اصلا مثل رفتن برایان کلاف به لیدز و غافلگیر کردن بازیکنان با گفتن این که «مدالهایتان را به سطل زباله بیاندازید» نبود. اصلا این طور نبود!
همچنین این طور نبود که مویس یک اشتباه بزرگ مرتکب شده باشد؛ مجموعهای از اشتباهات رخ داد. او کم کم ما را از دست داد. از بازی کردن زیر نظر او لذت نمیبردم: بسیار قبلتر از پایان کار تصمیم گرفتم اگر قرار بر ماندن او است، از باشگاه بروم. اما همه چیز برایم مسحور کننده بود. چیزهای خیلی زیادی یاد گرفتم. باعث شد قدر خیلی از موارد دوران فرگی را که نادیده میگرفتم، بدانم. اگر روزی سرمربی شوم، تجربه فصل آخر حضورم در یونایتد برایم مفید خواهد بود.
جدول لیگ هیچگاه دروغ نمیگوید. در فصل ۱۳-۲۰۱۲ با اختلافی ۱۱ امتیازی قهرمان لیگ شدیم. خیلی خوشحال بودم؛ از مصدومیتم برگشتم، یکی از بهترین فصلهایم را داشتم و در تیم منتخب فصل اتحادیه فوتبالیستهای حرفهای قرار گرفتم. زیر نظر مویس، ناگهان خودم را خارج از تیم پیدا کردم، ما هفتم شدیم و ۲۲ امتیاز از سیتی کمتر داشتیم. میتوانم درک کنم چرا مرد تازه وارد میخواست روال کاری خودش را اجرایی کند. اما اگر این طور نمیشد...
خیلی از اوقات به نظر میرسید اساسا راه را اشتباه رفته است.
برای مثال در مورد چیپسها. فوتبالیستها کسانی هستند که بر اساس عادات زندگی میکنند و تا جایی که یادم می آید، ما شبهای قبل از مسابقه بر طبق رسمی در منچستریونایتد، چیپس کم چرب میخوردیم. چیپسهای خودمان را دوست داشتیم. ولی مویس آمد و پس از هفته اول گفت دیگر حق چیپس خوردن نداریم. ما تغذیه بدی نداشتیم. در واقع در تابستان ۲۰۱۳ کار راحتی برای پیدا کردن دسته حرفهایتری نسبت به بازیکنان منچستریونایتد نداشتید. تناسب اندام داشتیم، منظم بودیم و از نظر رژیم غذایی مراقب بودیم. سپس به دلیلی که نمیتوانستیم متوجهاش شویم، حق چیپس خوردن نداشتیم. چیزی نبود که خیلی اهمیت داشته باشد. ولی تمامی بچهها عصبانی شدند. حدس بزنید پس از رفتن مویس و زمانی که رایان گیگز برای چهار بازی پایانی فصل هدایت تیم را در دست گرفت چه رخ داد؟ بیست دقیقه قبل مویس رفته بود، ما روی دوچرخه ثابت خودمان را برای اولین جلسه تمرینی پس از او آماده میکردیم و یکی از بچهها گفت: «باید سراغ گیگزی بریم. باید کاری کنیم تا چیپسهامون رو بهمون برگردونه.»
یکی دیگر از موارد اذیت کننده برای ما، قدم زنی قبل از مسابقه بود. مویس از ما میخواست صبح روز برگزاری مسابقه، ده دقیقهای همراه هم قدم بزنیم. قبلا هرگز چنین کاری نکرده بودیم؛ هیچکس از این کار خوشش نمیآمد و از آن لذت نمیبرد. هرگز نظر ما را در این رابطه نپرسید و شاید این کاری است که در اورتون هم انجام میداد ولی همه ما این طور بودیم که: «چرا این کار رو میکنیم؟ که چی بشه؟» اصلا سودی برای ما نداشت و فقط به خاطر او این کار را میکردیم.
میدانم برخی فکر خواهند کرد ما در برخورد با این مسائل نازک نارنجی بودهایم. پیش خودشان میگویند: «فوتبالیستهای لعنتی! اونقدر پول در میارن، دیگه از چی ناله میکنن؟» اما روال کار این طور نیست. تا زمانی که در یک تیم حضور نداشته باشید، این چیزها را درک نمیکنید. میخواهید اتمسفر خوبی اطرافتان وجود داشته باشد. وقتی موارد جزئی اطرافتان تغییر کند، احساس بی قراری میکنید. فرقی هم نمیکند فوتبالیست باشید یا کارگری پشت دستگاهها در کارخانه: وقتی در محیط کاری خود حس خوبی داشته باشید، کارایی بهتری خواهید داشت. در این وضعیت آرامش بیشتری خواهید داشت و در نتیجه محصول نهایی با کیفیتتر خواهد بود.
یک مشکل بزرگتر، رویکردش در قبال تاکتیکها بود. واضح بود که مویس خواستار تغییر سبک ما است... اما هرگز مطمئن نبودیم که میخواهد چه سبکی را جایگزین آن کند.
زمانی که در تور پیش فصل آسیایی حضور داشتیم، به من و چند نفر دیگر از اعضای تیم گفت خواستار اجرای سبک ۲-۲-۲-۴ است که بر مبنای آن، بازیکنان کناری، در عرض حرکت کنند. یادم میآید به این فکر افتادم: «آیا از تاریخ این باشگاه اطلاعی نداری؟ این باشگاه بر مبنای وینگرها بنا شده است! طی صد سال گذشته همین طور بوده است! کریستیانو رونالدو، دیوید بکام، رایان گیگز، استیو کوپل، ویلی مورگان، جرج بست، دیوید پگ، چارلی میتن، بیلی مردیث... این سنت دیرینهای در اینجا است!» همچنین چیزی که میگفت، کاملا با عادات بازیکنان تیم فرق میکرد. برای بازی کردن بر مبنای ۲-۲-۲-۴ باید تحولاتی اساسی در تیمی اعمال میشد که برای بازی کردن بر مبنای وینگرها بسته شده بود، نه حرکات در عرض. در بازیهای پیش فصل آن سال خوب بازی نکردیم ولی معمولا در پیش فصل همین طور است. ما معمولا در حوالی کریسمس و ژانویه روی دور میافتادیم و خلاصه از این بابت به او حق میدهم. دوست داشتم خوب کار کند چون این یعنی من هم خوب کار میکنم و موفقیتهای بیشتری خواهیم داشت.
اما اکثر ایدههایش به ایجاد جوی منفی و سردرگمی میرسید. مثلا زیر نظر فرگی قبل از بازی روز شنبه، جمعهها در زمینی کوچک در قالب تیمهایی کوچک بازی میکردیم. عاشق این کار بودیم. با انجام حرکات مختلف و لذت بردن از ابراز خودمان درون زمین، آماده بازی روز آینده میشدیم. باعث میشد با امتحان کردن حرکات مختلف، در حس و حال بازی قرار بگیریم. سالها این کار را میکردیم ولی باز هم مویس بدون دلیل موجهی این رویه را تغییر داد و از ما خواست تا پاسکاری دو ضرب انجام بدهیم. هیچ راهبردی پشت این نبود و یا اگر بود، هرگز به خوبی آن را برای ما شرح نداد. به جای لذت بردن از این تمرینات، میشنیدیم که بازیکنان هجومی تیم میگویند: «از این پاسکاری دو ضرب متنفرم...» این با نحوه بازی ما در تضاد بود. مخصوصا برای مهاجمها بد بود چون دوست داشتند روی حرکات، شوتزنی و مهارتهای خود کار کنند؛ احساس میکردند محدود شدهاند. سبکی که مویس از ما میخواست، کار چندانی نداشت. حتی منِ مدافع هم نسبت به این وضعیت گله میکردم. وقتی از زمین خارج میشدی، انگار جلویت را گرفته بودند و به طرزی ناراحت بودی که انگار نتوانستهای خودت را نشان بدهی. ما گله کردیم ولی چیزی عوض نشد. سپس مردم تعجب کردند که چرا دست و پا بسته هستیم و بدون شخصیت یا خلاقیت خاصی بازی میکنیم.