این خاطره بر می گرده به سال 91. موقعی که ما و رفقا تصمیم گرفتیم بریم ارشد دانشگاه آزاد امتحان بدیم. نسل ما از بس که خوش شانس بودیم، انتخاب اولمون هر شهری که بود برای امتحان باید میرفتیم همون شهر امتحان میدادیم. چه کارشناسی، چه ارشد. الان تا جایی که میدونم قانون جوریه که میشه شهر خودت امتحان بدی. هیچ موقع پشت کنکور نموندم به دلایلی. همون موقع کارشناسیم دانشگاه دولتی قبول شدم ولی چون رشته مورد علاقمو قبول نشدم و میدونستمم که من مرد خوندن و پشت کنکور بودن نیستم، رفتم آزاد. ارشد که خیلی دیگه خوندن میخواست. بگذریم...
من و دو تا از بچه ها رفتیم تهران ( زده بودیم تهران پزشکی)، سه تا دیگه از بچه ها رفتن شهرکرد امتحان بدن. ما رفتیم یه مسافرخونه توی ناصرخسرو ( که من به طنز به اونجا میگفتم مسافرخونه صفدر خشخاشی😅😂). خلاصش کنم، جوری بود که تمام پتوهاش سوراخ بود. فرداش ساعت 4 بیدار شدیم و رفتیم جاتون خالی، یه کله پاچه مشتی زدیم ( اونم با یه تنگ استیل، پر از آب تگری). جوری شارژ شدم که همه تستایی که بین 4 تا گزینشم شک داشتم، جواب دادم😂😂 کله پاچه خیلی روم تاثیر گذاشته بود. خلاصه خراب کردم. با یه تهرونیم رفیق شدم. به زور لهجمو کنترل کردم که نفهمه کجاییم. ما شیرازیا لهجمون توی آش ماست پیداست😅😅 خلاصه اوضاعی بود. نه که خجالت بکشم. فقط خواستم امتحان کنم ببینم چقدر توی آش ماست پیدام 😅.خودش یه خاطره جداست...
امتحانو دادیم و خراب کردیم سه تامون. ولی بعدش نشستیم با بچه ها یه بحث منطقی انجام دادیم. گفتیم نگاه کن. ده سال دیگه این لحظات میمونه یا اینکه الان بکنیم بریم شمال؟؟؟!!!😅😂 بچه ها گفتن خیلی منطقیه، مسافرت توی ذهن میمونه. گور بابای درس😂😂.
یه بچه های شهر کرد زنگ زدیم و گفتیم پاشید بریم شمال. هم خونه ای بودیم هممون دیگه ( البته بجر دو نفر). اونا هم قبول کردن. نه پول آنچنانی داشتیم، نه ماشین، نه تجربه سفر. فقط بچه ها یه دل با صفا داشتن. همونم کافی بود.
اول دنبال یه ون بودیم که کلا ببینیم دربست بشه گرفت که کارمون نشد ( توی اردیبهشت بود و حال هوای نمایشگاه کتاب تهران توی مصلا). خلاصه با اتوبوس رفتیم رشت. همونجا پرسیدیم که کجا بریم با حال تره. دمشون گرم که رامسر رو بهمون معرفی کردن. با مینی بوس از رشت رفتیم رامسر و یه ویلا گرفتیم شبی شصت تومن. کنار دریا. خیلیم تر و تمیز بود. اون موقع بخاطر نبود مسافر قیمتا پایین بود. از ظهر تا عصرش با یکی از بچه ها یه چرت زدیم که به قول رفیقم بهترین خواب عمرمون بود. با صدای موجای دریا بیدار شدیم و رفتیم کنار بچه کنار ساحل که اسب سوار شده بودن. بعدشم بساط جوج و ...
نا گفته نمونه که یک از بچه ها خوانندست و خلاصه صفایی میکردیم. فرداش بهمون جواهر ده رو معرفی کردن. یه نیسان پیدا کردیم و ریختیم پشتش. نمیدونید که چه حالی کردیم ما توی اون فضا و حال و هوا. توی جاده فوق العاده جواهر ده، پشت یه نیسان، با باصفا ترین رفقای دنیا ( البته به قولی به از شما نباشه). رفیقمون میخوند و ما هم صفا میکردیم و راننده هم یواش میرفت و یه ساعتی طول کشید. چه جاده ای.... فیلماش هست.
رفتیم بالا و دوباره جوج و برگشتیم و دو سه روز دیگه هم رامسر بودیم. با اتوبوس خورد و خسته مستقیم اومدیم تهران. طرفای 12 شب بود که میدون آزادی بودیم. خیلی خیلی گرسنه بودیم ولی اون موقع قانون بود که فست فودا و رستورانا توی اون ساعت میبستن. به زور 6 تا ساندویچ پوکیده با هزار تا اصرار و التماس گیر آوردیم ( اونم خودش داستانیه😂😂).
خب پولامونم ته کشیده بود و تا صبح کلی مونده بود. گفتیم برای چی بریم مسافرخونه. تا صبح توی خیابونا میچرخیم و میریم ترمینال. خلاصه خسته بودیم و گیج خواب. یادمه اون شب از دانشگاه شریف رد شدیم و رفتیم توی یکی از اتاقکایی که توش عابربانکه. بانک ملت بود گمونم. خلاصه کارت عابرو کشیدیم و آش و لاش شیش تایی رفتیم توی اون اتاقک. رفیقمونم شروع کرد به خوندن و سه ساعتی خوند. عجب خوندنی.... اونم فیلماش هست. دمشون گرم، چند بار پلیس اومد و دیدمون ولی چیزی نگفت ( البته اونم داستان داره😂) خیلی با حال بود. اون اتاقک حسی داشت که همین الان که دارم براتون مینویسم، ولش کن.... اینجوری بگم که حال ما دهه شصتیا بود.... ( البته که نسل دهه های قبل و بعدم حال باحال خودشونو دارن)
گفتیم چیکار کنیم، چیکار نکنیم. گفتیم بریم همون کله پاچه ایه، دوباره بزنیم توی رگ. خلاصه کلی ماجرا این بین افتاد و ما خودمونو رسوندیم ناصرخسرو. طرف توی مغازه بود ولی چراغا خاموش بود. گفت برید یه ساعت دیگه بیاید. ما هم انقدر خسته بودیم و خابمون میومد، که کف آسفالت افتاده بودیم ( ولی پشت به پشت هم). نامردا یه پارک اونجا بود که درشو بسته بودن و هیچ جوره نمیشد بریم اونجا 😂😂
خلاصه کله پاچه رو زدیم....
دیگه طولانی شد. تا همینجاشو داشته باشید، چون حیفه... بقیشم جالبه ( البته برای من). البته چیزیشم نمونده
مخلص همگی...