تاریخ رقابت بین رئال مادرید و بارسلونا، بدون نگرش به فضای سیاسی و اجتماعی کاستیا و کاتالونیا، چه قبل از جنگ داخلی اسپانیا، چه در طولش و چه بعدش ممکن نیست. با این حال، فرضیهای که خیلی بین هواداران عادی فوتبال و حتی خیلی از اکتیویستهای سیاسی غیرمتخصص رایجه، بسیار سیاهوسفیده. پیچیدگیهای سیاسی، اجتماعی و تاریخی ماجرا، لزوم احتیاط در تحلیل روابط تیم و هوادار و هواداران دو تیم با هم رو عیان کرده؛ اما مثل بیشتر موضوعات پیچیده که با احساسات و شور و هیجان رقابت مخلوط میشن، در عمل یک نگرش سادهانگارانه و اغلب یکسویه به فضای دیالوگ عمومی در اینباره غالب شده:
رئال مادرید تیمیه که از ابتدای تأسیس تا الان، همواره در سمت اشتباه تاریخ سیاسی بوده؛ تیمی همواره سودمند از انواع تبعیضها و عزیزکردهی "establishment"؛ بارسا اما، قهرمان کارگرها، مایهی افتخار ایالتهای مبارز با دیکتاتوری و هژمونی مرکزی، خودساخته و کوشاست.
این نگرش یکسویه، حتی خارج از زمینهی ورزشی و در دیالوگهای سیاسی-اجتماعی افراد راجع به جنگ داخلی اسپانیا گاهی خودنمایی میکنه: بارسلونا به عنوان پایگاه انقلاب و مبارزه علیه فاشیسم، مادرید به عنوان پایگاه فاشیسم و قدرت فرانکو. این در حالیه که نگرش مذکور این واقعیت رو نادیده میگیره که مادرید در تمام طول جنگ داخلی اسپانیا، شهری جمهوریخواه، پایگاه جمهوری دوم اسپانیا به رهبری احزاب اتحادیهی کارگری اسپانیا و کنفدراسیون ملی کارگری و در بخش اعظم انقلاب تحت محاصرهی دائم و در حال مقاومت در برابر حملات نظامی از سوی ارتش فرانکو بود.
سید لو در کتاب Fear and Loathing in La Liga مینویسه: «سمبلیسم، داستانسازی و اسطورهها اهمیت بسیاری دارن؛ اما هویت رایج هر دو باشگاه مملو از نواقص و پنهانکاریست». فوتبال ابزار مناسبی به دست میده برای ترجمهی مبارزات بیرون زمین به یک درام رادیکال و نه-چندان-صحیح.
به طور خلاصه، فرایند صنعتیشدن در کاتالونیا با دو واقعهی مهم همراه بود: ناآرامیهای مدنی و نفرتی فراگیر از مادرید بعد از فاجعهی ۱۸۹۸ و شکست ناوگان اسپانیا از ناوگان ایالات متحده در جنگهای استقلال کوبا. در اواخر دههی ۱۸۸۰ و اوایل ۱۸۹۰، کاتالونیا یک بهشت بورژوازی و ایالتی دارای اختلاف طبقاتی وحشتناک بود. این وضعیت منجر به ایجاد خشم و ناآرامی در طبقهی کارگر و آغاز رشد جدی تمایلات آنارشیستی بین مردم شد. در پی فاجعهی ۱۸۹۸، اسپانیا بازارهای متعدد استعماریش در کوبا رو از دست داد و تجار کاتالونیایی در عمل «قربانی بیکفایتی سیاستهای مادرید» شدن. این یکی از رشتهوقایعی بود که جامعهی روبهجلو و درحالپیشرفت کاتالونیا رو در برابر دستگاه مرکزی متحجر اسپانیا قرار داد. بنابراین، کاتالانیسم مدرن، به مفهوم جستوجو کردن یک سیستم هویتی مستقل از دستگاه مرکزی اسپانیا، از اواسط دههی ۱۸۸۰ شروع شد و منجر به ایجاد حزب ملیگرای کاتالونیا در ۱۹۰۱ و گرفتن چهار کرسی از هفت کرسی بارسلونا در انتخابات شد.
باشگاه بارسلونا در سال ۱۸۹۹، در میانهی این وقایع تأسیس شد؛ یکی از حقایق جالب که از عوامل پیچیدگی روایت باشگاه بارسلوناست، اینه که در دههی اول، به دلیل کمبود بودجه، خوآن گمپرت شروع به تبلیغ بارسا به عنوان یک باشگاه «کاتالان» کرد. این حرکت منجر به جلب توجه و همدردی طبقهی مرفه و بورژوای بارسلونا و ایجاد پیوند مالی و سیاسی بین حزب ملیگرای کاتالونیا و بارسا شد. برای رئال مادرید، پیوند با سیاستها و جو اجتماعی شهر مادرید تا قبل از دههی ۱۹۳۰ رخ نداد.
کودتای میگوئل پریمو د ریورا در سال ۱۹۲۳ و در دست گرفتن قدرت، منجر به دورانی پرفشار برای کاتالانیستها و باشگاه بارسلونا شد. پریمو د ریورا از هویتطلبی کاتالانها متنفر بود و بر پیروی ملیگرایانه از قدرت مرکزی اسپانیا تأکیدی دیکتاتورمآب داشت. در سالهای پس از این واقعه، خفقان سیاسی ایجادشده در پی سیاستهای میگوئل پریمو د ریورا منجر به تبدیل شدن بارسا به یکی از تنها مجاری بروز احساسات و نارضایتی مردم شد و بارسا رو به تیم طبقهی متوسط و کارگر، علاوه بر بِیس مرفه و بورژوا تبدیل کرد.
رئال مادرید در ۱۹۰۲، توسط کارلوس پدروس، در پایان یک فرایند دهسالهی مدرنیزاسیون در مادرید تأسیس شد. کارلوس پدروس که به عنوان پدر فوتبالی مادریدی شناخته میشه، یک کاتالان بود. کارلوس به تأثیر بهسزای ورزش، به ویژه فوتبال در تزریق انگیزهی پیشرفت و حرکت روبهجلو در جوانان، به ویژه در جامعهای که برای مبارزه با تحجر و بازگشت به عقب مبارزه میکرد، اعتقاد داشت. از این رو، باشگاه فوتبال Football Sky رو که متعلق به دانشجویان مؤسسهی Libre de Ensenanza بود، به رئال مادرید تبدیل کرد.