طرفداری- میتوانست یوردی کرایوف باشد. قبل از گلی که دیوید بکام را به جهانیان شناساند، این پسر هلندی، یوردی کرایوف بود که اولین بازیاش را برای منچستر یونایتد انجام داد و در آستانه زدن یک گل زیبا هم بود. در دقیقه 80 بازی، منچستر یونایتد خیلی راحت در اولین بازی فصل 1996/97 برابر ویمبلدون بازی میکرد و با نتیجه 2-0 هم پیش افتاده بود. کرایوف دروازهبان ویمبلدون، نیل سولیوان، که آن روز روی دور شانس نبود را بیرون از چهارچوب دید و ضربهای از راه دور به سمت دروازه زد، اما توپ در چهارچوب نبود و گل نشد. ده دقیقه بعد، دیوید بکام همان کار را انجام داد و اینبار توپ درون دروازه بود. در مورد این لحظه زیاد نوشته شده است، اما دو تصویر وجود دارد که همهچیز را بازگو میگوید. اولین تصویر دیوید بکام را نشان میدهد، یکی از اعضای بااستعداد کلاس 92 سر الکس فرگوسن که توپ را روی پای راستش آورده است و آماده شوتزنی است. او کفشهای آدیدادس مدل چارلی را پوشیده است، مدلی که برای هافبک رنجرز، چارلی میلر طراحی شده بودند و این احتمالاً آخرینباری بود که دیوید بکام کفشی را میپوشید که برای فرد دیگری طراحی شده است. خود بکام در کتاب زندگینامهاش، مینویسد:
خودم آن لحظه نمیدانستم، اما آن شوت شروع همهچیز بود. تمام توجهات، پوششهای رسانهای، شهرت، همهچیز. زمانی که به آن توپ ضربه زدم، درهای باقی عمرم را باز کردم.
و تصویر دوم مربوط به چند ثانیه بعدتر است. جایی که در آفتاب داغ ماه آگوست، توپ 57 یارد را طی کرد تا به تور دروازه سولیوان بچسبد. سپس بکام را میبینیم که توسط همتیمیهایش محاطره شده است و با حالتی خوشحالی میکند که انگار میتواند هرکاری را انجام دهد، چیزی که چند ثانیه پیش آن را اثبات کرده است. این تصویری است که از دیوید بکام برجا ماند. اما اینکه همهچیز را به این لحظه ربط دهیم، کمی ناعادلانه است. بدون شک، او خودش کاری کرد که به یکی از ستارههای تیم سر الکس فرگوسن تبدیل شود. الکس فرگوسن گفته است که بکام تنها بازیکنی بود که خودش به خودش برای ستاره شدن و شهرت پیدا کردن کمک کرد. بکام اما میگوید:
من نمیخواستم یک ستاره شوم. هیچگاه نمیخواستم معروف شوم. فقط میخواستم یک بازیکن فوتبال باشم. میخواستم یک بازیکن حرفهای فوتبال باشم که برای منچستر یونایتد و تیم ملی انگلستان بازی میکند. مشخصاً به اهدافم رسیدم و به آنچه که برای من گذشته است، بسیار افتخار میکنم.
فرگوسن با توجه به اینکه احتمالاً میدانست بعدتر چه چیزهایی ممکن است پیش بیاید، بکام را از مصاحبه پس از بازی منع کرد. بعدتر آن گل زیبا، نتوانست جایزه گل فصل را به دست بیاورد و ضربه قیچی برگردان ترور سینکلر گل بکام را در حد همان جلد مجلهها و روزنامهها نگه داشت، اما این فقط بخش کوچکی از راه دراز دیوید بکام بود. به عنوان یک بازیکن جوان و بخشی از کلاس 92 منچستر یونایتد، بکام یکی از معدود افرادی بود که اهل منچستر نبود. در سال 2013 در مستندی که در مورد این بازیکنان ساخته شد، دوستانش لقبهایی که به او داده بودند را به خاطر میآورند. گیگز با پوزخند به او میگوید «همهچی ردیفه خائن؟» سپس گری نویل او را «خروس (کنایهای به لهجه لندنی) جلف» و «بچه خوشگل» میخواند، همانگونه که احتمالاً بیشتر مردم در مورد او همین چیزها را میگویند. چیزی که همه در مورد دیوید بکام جوان در آن موافقند، اخلاق کاری او بود. مانند کریستیانو رونالدو، او خود را از یک ستاره آیندهدار به یکی از قدرتهای دنیای فوتبال تبدیل کرد. فرگوسن در کتاب اتوبیوگرافی خود مینویسد: «دیوید بکام بهترین مهاجم فوتبال انگلیس است، نهخاطر اینکه استعداد خدا-دادی دارد، بلکه بهخاطر اینکه بیوقفه تمرین میکند، کاری که اکثریت بازیکنان با استعداد انجام نمیدهند.»
کار او در پایان فصل 1995/96 شروع شد. جایی که دیوید بکام جای خود را در تیم اصلی منچستر یونایتد پیدا کرد. هرچند دست تقدیر یا هرچیز دیگری را هم در این راه نباید نادیده گرفت. همانگونه که باب سمایت در گاردین مینویسد، جدایی آندری کانچلسکیس و رفتن او به اورتون و رفتن کیت گیلسپی به نیوکاسل در جریان انتقال اندی کول به منچستر یونایتد، جا را برای دیوید بکام در سمت راست زمین باز کرد. تا قبل از آن، او بیشتر به عنوان یک هافبک میانی بازی میکرد. پستی که بعدتر در پایان دوران فوتبالش به آن بازگشت. اما تفاوت دو بکام بیشتر از این نمیشد. عملکرد او در یونایتدِ آن فصل، کمی نفسگیر بود، چراکه او در جاهای عجیبی توپ را از دست میداد. اما در همان وضعیت، نشانههایی از تمامکنندگی او و تواناییهایش در محیطهای شلوغ پدیدار گشت. او در فرارها نقشی کلیدی داشت و در شش بازی بازی آخر منچستر یونایتد، جایی که شاگردان فرگوسن برای قهرمانی در لیگ و جام حذفی نیاز به شکست دادن نیوکاسل داشتند، خوش درخشید. اما هنوز او باید خودش را اثبات میکرد، آن هم درحالی که جایی در ترکیب کشتی شکست خورده انگلیس در یوور 96 نداشت، جایی که سرالکس فرگوسن مشغول محک زدن یوردی کرایوف در هلند، اوله گونار سولسشر و تاحدی هم وینگر چک، کارل پوبورسکی بود.
اما فرگوسن در جریان رقابت دیدار خیریه (سوپر جام) همان ترکیبی را برابر نیوکاسل به زمین فرستاد که در فینال جام حذفی فصل قبل مقابل لیورپول به زمین فرستاده بود و بهنظر میرسید که بکام جایگاه خود را پیدا کرده است. او روی دو گل از 4 گل منچستر یونایتد نقش داشت و بهخوبی جایی که زمانی قلمرو کانتونا بود را پر کرده بود. او با نیکی بات در میانه میدان هماهنگی خوبی داشت، به خوبی توپ میگرفت و روی گل سوم آن بازی، با یک حرکت یک-دو فضای پشت دفاع نیوکاسل را خالی کرد تا با یک ضربه نیمهوالی بسیار زیبا، دروازه نیوکاسل را باز کند. بنابراین آن گل برابر ویمبلدون از ناکجا آباد نیامده بود. اگرچه آن گل و دادن شماره 10 مارک هیوز به بکام که قبلتر شماره 24 را برتن میکرد، اعتماد به نفس بالایی به او داد. آن فصل، یکی از بهترین فصلهای حضور بکام در منچستر یونایتد بود و شما میتوانید گلهای زیادی از او را در آن فصل ببینید، مثل آن چیپ محشری که به وست هم زد یا تک گلی که در اوایل فصل وارد دروازه لیورپول کرد. حتی ضربه ایستگاهیای که در جریان شکست 6-3 وارد دروازه ساوتهمپتون کرد. این اما فقط شروع کار بود. در فصل بعد، دیوید بکام برای اولینبار به تیم ملی انگلیس دعوت شد تا هواداران فوتبال در سرتاسر انگلیس از هنرنماییهای او لذت ببرند. او پیشتر 13 بار برای ردههای سنی انگلیس به میدان رفته بود، اما اینبار، گلن هادل بود که او را به سطح اول دعوت کرده بود. هادل در مورد دعوت بکام، گفته است:
در فوتبال بسیاری چیزهایی در اطراف توپ وجود دارند که نمیتوانید آنها را ببینید. اگر آنها را ببینید، آنگاه گزینههایتان بسیار زیاد میشود. دیوید بکام این توانایی را دارد. او پاسهایی را میفرستد که بسیار پخته هستند و انگار سالهاست که توپ را ارسال میکند. او چهار چشم دارد، چیزی که یک مزیت برایش به حساب میآید.
بکام درحالی که در تلتکس تلویزیون گشت میزد، متوجه شد به تیم ملی دعوت شده است. او در خانه پدر و مادرش در چینگفورد بود و اولین بازی ملی خود را برابر مولداوی، خارج از خانه انجام داد و هادل و سایرین را متحیر کرد. بازی بعد، او در ترکیب ثابت بود. درست مثل یونایتد، او نگاهها را دزدید و در عرصه ملی هم شروع به درخشش کرد. آن فصل را با 12 گل در تمام رقابتها به پایان رساند و آخرین گلش را به زیبایی به صورت والی وارد دروازه چلسی کرد. او توپ را به تیرک کوبید و همان حوالی بود که برای اولینبار با ویکتوریا آدامز آشنا شد. زنی که ورزشی نویس معروف، برایان گلانویل او را مدل اغواگر مینامد.
در آن فصل، منچستر یونایتد فصل را با یک عنوان قهرمانی دیگر به پایان رساند و دیوید بکام جایزه بهترین بازیکن جوان فصل لیگ برتر انگلیس را مال خود کرد. اگر به گل او برابر ویمبلدون نگاه کنیم، همهچیز از آنجا شروع شد. آنجا به جای سال صفر، نقطه صفر مرزی برای بکام بود. اما در فصلی که به دنباله آن آمد، بکام یک قرارداد بسیار بزرگ با یونایتد بست.او گل میزد و خود را بهعنوان یک بازیکن مرگبار به سایرین نشان میداد که با ارسالهایش همه را از جریان بازی خارج میکند، یکی از بهترینها در تاریخ فوتبال. او بعدها به واسطه دانهای که در فصل 1996/97 کاشته شد، سر از مادرید، لس آنجلس، میلان و پاریس درآورد. دیوید بکام درحالی یکی از ماندگارترین نامها در تاریخ است که جوردی، چند دقیقه پیش از او شانس خود را امتحان کرده بود، اما ناکام ماند.