داشتیم میرفتیم گرگان
تو راه یه آقایی با ی دختربچه تو دستش التماس میکرد ک بخاطر این بچه وایسین و کمک کنین
فهمیدیم تصادفه سریع رفتیم پشت جاده
اولین ماشینی ک وایساد ما بودیم
رفتیم دیدم ماشینه کلا چپ کرده برعکس شده عین دمپایی . اون دختر بچه هم در کمال ناباوری سالم پرت شده بیرون!!!
صدای آهنگشم میومد
نخاسته ب موتوری (ک چراغ نداشته!!!) بزنه و چپ کرده افتاده لبه رودخانه ک ماشینه با یه کوچولو فشار میرفت ته رودخانه
اون آقاهه هم مسافر بوده و چپ کردن اینارو دیده
اگه این آقاهه نبود شاید تا فرداش کسی متوجه نمیشد ماشینه چپ کرده
ب زور 20 30 نفر ک شدیم ماشین رو راستش کردیم
مرده صورتش خونی و بیهوش بود
زنه هوشیار بود و پلکاشو باز کرد.. بعدا مشخص شد ک دستاش شکسته
اون یکی بچشم کاملا سالم از ماشین بیرون آوردیم
موند زنه و مرده
زنه رو هر کاری کردن بیرون نیومد
وقتی دکتر اورژانس اومد نبض مرده رو ببینه گفت نبض نداره (ک بعدا خودش گفت نبض داره و تنفس مصنوعی داد بهش)
زنه تا شنید نبض نداره دست مرده رو گرفت و جیغ زد و گفت : امیییییییین
من پسرم.. ولی واقعیتش دلم کباب شد.. دستشو ول نمیکرد
بچه هاش رو آوردن پیشش و نشون دادن ک سالم و زنده ان
نگاه کرد و دلش بابت اونا قرص شد
ولی بعد ی نگاهی ب شوهرش کرد و گریه ..
از ی طرف خیالش بابت بچه هاش راحت شده بود از ی طرف میگفتن شوهرش فوت شده
خدا شاهده سخت تر از این دوگانگی تا ب عمرم ندیدم
چن لحظه بعد اورژانس اومد زنه رو برد و بعدترش تونستن مرده رو دربیارن
اینجا بود ک ما رفتیم
تو همون اثنا از خودم پرسیدم اگه دختر و پسر عاشق هم بوده باشن این زنه چیکار میکنه با دوتا بچه اش؟
اون عشقی ک رفت تو دل خاک چی میشه؟
اگه دلتنگش بشه میتونه بغلش کنه؟
واقعن مخم نکشید ب اینا
50 سال زندگی آینده اش بدون شوهرش و با دوتا بچه ای ک مدام یادش میندازن چطور پیش میره؟
خدا صبر بده و کمک کنه ب این خانوم
برسیم ب وضع مملکت
بعد 20 دقیقه ک کار از کار گذشته بود اورژانس اومد
15 دقیقه ول معطل بودن.. خودم پرستاری میخونم و مطمئنم ک ول معطل بودن.. ی پسر بچه هم میفهمید لفتش میدن
بعد نیم ساعت آتش نشانی اومد.. میدونین چرا؟ اومده بود ماشین چپ شده رو ک ما دو سه دقیقه بعد چپ شدنش راستش کردیم راستش کنه
بعد ک میخاستن درو بشکنن و ببُرن آتش نشانی انبر و قیچی نداشت!!
زنگ زدن هلال احمر اونا واسشون آوردن
داداش زنه از راه رسیده بود و کلی فحش بارشون کرد ک بجنبن
انقد ضجه میزد و ازشون کمک میخاست ک........
جدای از اینا داداشا و آبجیای گلم
من نه اونقدر سنی دارم ک بخام نصیحتتون کنم
نه علمش رو دارم ک بگم دنیا این شکلیه
چیزیه ک با چشمای خودم دیدم.. یعنی تجربه.. باور کنین بعد خدای متعال تجربه بهترین سپر ماست.. خیلی از بزرگترا ممکنه با تجربه یه جوون زندگیشون رو نجات بدن یا کارشون راه بیفته
خاستم بگم از تجربه دیگران استفاده کنین
ب همدیگه تجربه های همو بگین
ب خاطر خودتون و کسایی ک دوسشون دارین ب ماشینا و جاده های ایران اعتماد نکنین..
طرف 206 صندوق دار داشت.. کلا حلب بود بدنش
ب خاطر همینم فوت شد.
چراغ موتور و ماشینتون رو درست کنین تا این حوادث دلخراش اتفاق نیفتن
آروم تر رانندگی کنین.. با احتیاط تر برونین.. جوگیر نشین.. سرعت بالا نرین.. هر 10 کیلومتر سرعت اضافه احتمال تصادف رو 50 درصد میبره بالا
باور کنین یکی چشم انتظار شماست.. اونی ک تصادف میکنه همین ماییم. همیشه یکی هست ک چشم انتظارمون باشه.
جوونمرگ شدن عزیزا پیر میکنه آدمو
خدا ب داد اون زنه برسه..
یه فاتحه واسه همه درگذشته هامون منجمله همون آقا امین مرحوم و یه دعا واسه آدمایی مثل اون زنه ک داغ دیده بخونین
واقعن دوس داشتم این متن رو بنویسم
تعریف کردن ب ی نفر قانعم نمیکرد
نمیخام دیگه شاهد اینجور صحنه ها باشم
ب خاطر خودتون و کسایی ک دوسشون دارین و کسایی ک دوستون دارن
با احتیاط رانندگی کنیم. با احتیاط زندگی کنیم.
ولا حول ولا قوه الا بالله