لینک بخش اول:
https://www.tarafdari.com/node/1392539
امپرسیونیسم فرانسه (French Impressionism)
بعد از جنگ جهانی اول، سینمای فرانسه به شدت زیر سایه کیفیت فیلمهای امریکایی که از اونور آبها وارد می شدند قرار گرفت و فیلمهای فرانسوی داشتن مخاطبین خودشون رو از دست میدادن. این مسئله فیلمسازان فرانسوی رو بر اون داشت تا با خلاقیت خودشون رنگ و بوی جدیدی به سینما بدن. این کارگردانان با تاثیر از آثار نقاشان بزرگ امپرسیونیست مثل کلود مونه و پیر اگوست رنوار، تونستن سبک تازه ای از فیلمسازی رو به سینما عرضه کنن.
فیلمسازان امپرسیونیست اولویت رو خلق تصاویر میدونستن و بر خلاف فیلمهای هالیوودی اون زمان، پیروی از سنت های تئاتری و ادبی در روایت رو اشتباه میدونستن. جدا از مونتاژ غیر خطی و نورپردازی های نوآورانه، این فیلم ها علاقه خاصی به ورود به دنیای فانتزی و رویا داشتن تا از این طریق بتونن به فیلم عمق بدن و مخاطب رو از درونیات کاراکتر های فیلم آگاه کنن. دوربین سینمای امپرسیونیست معمولا اسیر کاراکتر هاست و زوایای دید اکثرا سابجکتیو و شخصی هستن.
این جریان حدود یک دهه (تا ورود صدا) ادامه پیدا کرد و تونست تا حد زیادی سینما رو تحت تاثیر خودش قرار بده و اعتبار فرانسه رو در عرصه سینما تثبیت ببخشه.
سه کارگردان شاخص:
Abel Gance
Jean Epstein
Germaine Dulac
سه فیلم شاخص:
Napoleon
The Faithful Heart
The Smiling Madame Beudet

فیلم نوار (Film Noir)
فیلم نوار عنوانیه که منتقدای سینمایی روی دسته ای از فیلمهای منحصر بفرد جنایی هالیوود گذاشتن که از فیلمهای جنایی زمان خودشون تاریک تر، بدبینانه تر و بزرگسالانه تر بودن. ریموند بورد و اتین شومتون، منتقدان فرانسوی فیلم نوار رو اینطور تعریف میکنن: رویا گونه، اروتیک، مبهم و بی رحم.
تصویر برداری سینمای نوار همان طور که از اسمش پیداست (نوار به فرانسوی یعنی سیاه یا تاریک)، با تصویر برداری سیاه و سفید و به گونه ای انجام میشد که فیلمها نمای تاریک و وهم انگیزی پیدا کنن. بدون شک یکی از منابع الهام سینمای نوار، اکسپرسیونیسم آلمان بود؛ فریتز لانگ به عنوان یکی از فیلمسازان شاخص نوار، خودش از بزرگان سینمای اکسپرسیونیت بود که بعد ها به امریکا مهاجرت کرد.
بسیاری از فیلم های نوار اون زمان با اقتباس از رمان های جنایی معروف ساخته شدن. در این فیلمها تم هایی مثل معصومیت از دست رفته، روابط عاطفی محکوم به شکست، بدبینی فیلسوفانه، امیال غیر قابل کنترل و انگیزه های جنسی در پس پرده رو میشه به کرات مشاهده کرد.
این سبک از فیلمسازی که در دهه 40 شروع شد، به سرعت مورد استقبال سینما رو ها قرار گرفت و مردم علاقه داشتن روایت های بزرگسالانه تری از هالیوود ببینن. استودیو ها هم از این مسئله استقبال کردن و راه رو برای ورود کارگردانان و فیلمنامه نویسان بنام و بازیگران مشهور به این ژانر باز گذاشتن.
سه کارگردان شاخص:
Billy Wilder
Orson Welles
John Huston
سه فیلم شاخص:
Double Indemnity
The Maltese Falcon
Laura

سینمای موازی (Parallel Cinema)
سینمای موازی یا سینمای بنگال نام جریانیه که در دهه 50 در هند بوجود اومد. با تاثیر از نئورئالیسم ایتالیا، بسیاری از فیلمسازان سینمای هند که اکثرا بنگالی بودند تصمیم گرفتن فیلمهایی هنری بسازن که از بدنه اصلی سینمای هند یعنی بالیوود متفاوت باشه.
در این فیلمها خبری از فیلمنامه های کلیشه ای عاشقانه، صحنه های بزن بزن یا رقص ها و آواز های معروف بالیوودی نیست و فیلمسازان دوربیناشون رو به جای استودیو به کوچه و خیابون و میان مردم عادی آوردن و بدین ترتیب اولین موج نوی سینمای هند بوجود اومد. فیلمهای سینمای موازی واقع گرایانه و تاثیر گرفته از ادبیات معاصر هند هستن.
این جریان با موفقیت های خودش در جشنواره های مختلف بین المللی برای همیشه سینمای هندوستان رو دستخوش تغییر کرد.
سه کارگردان شاخص:
Satyajit Ray
Ritwik Ghatak
Mrinal Sen
سه فیلم شاخص:
The Music Room
Madhumati
Kharij

موج نوی بریتانیا (British New Wave)
تا قبل از ایجاد موج نوی بریتانیا در اواخر دهه 50، فیلمهای اون زمان معمولا زندگی طبقات بالای جامعه رو روایت میکردن و اعضای طبقه کارگر یا جایگاهی نداشتن یا بیشتر از اونها به عنوان سیاهی لشکر با مزه استقاده میشد و جنبه سرگرمی داشتن. موج نوی سینمای بریتانیا در مقابل این رویکرد جریان اصلی ایستاد و به طبقه کارگر به عنوان انسانهایی ارزشمد و دارای عواطف تریبون تازه ای بخشید. به دلیل پرداختن به این قشر از جامعه و به تصویر کشیدن ماجراهای روزمره اونها این جریان به جنبش سینک آشپزخونه معروف شد. چنین رویکردی اون هم در جامعه انگلیس که همین الان هم جزو کشورهای طبقات محور اروپا محسوب میشه دستاورد بزرگی به حساب میومد و تونست تحسین منتقدها رو به همراه داشته باشه.
از لحاظ سبک روایت و استایل فیلسازی این جریان به شدت از موج نوی فرانسه تاثیر پذیرفت و فیلمها خارج از فضای استودیو فیلمبرداری شدند. در کنار پرداختن به مشکلات نظام طبقاتی، این فیلمها مضامینی مثل تابو ها و مشکلات نسل جوان رو هم وارد سینمای بریتانیا کردن.
موج نوی سینمای بریتانیا چند سالی بیشتر طول نکشید اما تونست برای همیشه سینمای بریتانیا رو تحت تاثیر قرار بده.
سه کارگردان شاخص:
Tony Richardson
Jack Clayton
Lindsay Anderson
سه فیلم شاخص:
Room at the Top
Kes
Look Back in Anger

سینما وریته (Cinema Verite)
سینما وریته یا سینمای حقیقت نام جنبشیه که در دهه 60 و در فرانسه توسط ژان روش، فیلمساز و جامعه شناس فرانسوی با الهام از فیلمهای ژیگا ورتوف فیلمساز اهل شوروی آغاز شد. سینما وریته سبکی از سینمای مستند هست که در اون دوربین وقایع رو همون طوری که هستن نمایش میده و فیلمساز در ساختن تصاویر و دیالوگ ها کمترین تاثیر رو داره. هدف فیلمساز از این نوع فیلم نشان دادن حقایق انسانی در پس پرده اتفاقات روزمره، بدون هیچ گونه فریب یا دستکاری هست.
در سینما وریته وجود دوربین همواره توسط بیننده حس میشه و در خیلی از سکانس ها میشه تصویر فیلمساز رو دید یا صداش رو شنید. در واقع در این نوع سبک فیلمساز نقش کاتالیزور رو برای پدیده ها ایفا میکنه و یکی از وظایف کارگردان بیرون کشیدن حقایق (از طریق انتخاب درست موقعیت ها، پرسیدن سوال و ...) و نشون دادن اون به گونه ای بی طرف به مخاطب هست.
همزمان با این جریان، و با معرفی دوربین 16 میلیمتری که قابلیت این رو داشت که صدا و تصویر رو همزمان ضبط کنه و میشد به راحتی اون رو رو دست گرفت، جریانی مشابه در امریکا شکل گرفت که به سینمای مستقیم (Direct Cinema) معروف شد .
منتقدان اون زمان این سبک فیلمسازی رو مورد انتقاد قرار دادن، چراکه معتقد بودن این سبک بیشتر مثل تهیه گزارش هست و نقش فیلمساز به عنوان خلق کننده یک اثر هنری احساس نمیشه. با این وجود نقش سینما وریته و تاثیر اون بر سینما مخصوصا مستند های امروزی غیر قابل انکار هست.
سه کارگردان شاخص:
Jean Rouch
Richard Leacock
Frederick Wiseman
سه فیلم شاخص:
Chronicle of a Summer
Crisis: Behind a Presidential Commitment
High School

بدون موج (No Wave)
نام جریانی از فیلمهای زیرزمینی(مستقل) در دهه 70 هست که از نیویورک آغاز شد و به غیر از سینما موسیقی رو هم در برگرفت. فیلمهای بدون موج با بودجه های بسیار کم ساخته میشدن. به طوری که نه از تجهیزات گران قیمت خبری بود و نه از صحنه های از قبل آماده شده. عوامل ساخت فیلم معمولا از چند نفر تجاوز نمیکرد و فیلمسازان از هر امکاناتی که به دستشون می رسید استفاده میکردن. حتی خیلی وقت ها کارگردان ها دوربینشون رو به خیابان یا محل های مورد نظر میاوردن، بدون مجوز شروع به فیلمبرداری میکردن و بعد از تمام شدن کارشون به سرعت محل رو ترک میکردن. در واقع هر کاری که استودیو های فیلمسازی جرات انجامشو نداشتن از این فیلمسازا بر میومد. فیلهای بدون موج بیشتر از قصه گویی و روایت، بر حس و حال حاکم بر فیلم و صحنه هاش تاکید دارن.
فیلمهای بدون موج هرگونه سنت های استودیویی رو در فیلمسازی زیر پا میگذاشتن و این رویکرد به فیلمسازان مستقل امریکایی جرات این رو بخشید که بتونن با کمترین بودجه و امکانات آثار ارزشمند هنری خلق کنن.
سه کارگردان شاخص:
Jim Jarmusch
Vincent Gallo
Steve Buscemi
سه فیلم شاخص:
Stranger Than Paradise
Buffalo '66
Trees Lounge

سینما دو لوک (Cinema du look)
نام جریانیه که در دهه 80 و در فرانسه شروع شد. همونطور که از اسمش پیداست، سینما دو لوک یا سینمای ظاهر تاکیدش بر جذابیت هر چه بیشتر بصری فیلم هست. دهه هشتاد دهه فراگیر شدن فشن شو ها، موزیک ویدئو ها، تبلیغات تلویزیونی رنگارنگ و بازی های کامپیوتری هست و تاثیر این پدیده ها رو بخوبی میتونیم در فیلمهای این سبک مشاهده کنیم.
از لحاظ محتوایی میتونیم تم هایی مثل بیگانگی هویتی نسل جوان، شکست های عشقی، عدم ارتباط بین والدین و فرزندان، بدبینی جامعه نسبت به پلیس، متروی شلوغ پاریس و مضامین فرهنگ عامه رو مشاهده کنیم.
ایرادی که اکثر منتقد ها از این سینما میگیرن اینه که فیلمسازها تکنیک و استایل رو به قصه گویی و شخصیت پردازی ترجیح میدن. در واقع به جای اینکه ظواهر در خدمت فیلمنامه باشن، فیلمنامه زیر سایه اونها قرار میگیره.
سه کارگردان شاخص:
Jean-Jacques Beineix
Luc Besson
Leos Carax
سه فیلم شاخص:
La Femme Nikita
Roselyne and the Lions
Mauvais Sang

سینمای نیو کوئیر (New Queer Cinema)
کوئیر لقبیه که به افرادی که گرایش و هویت جنسی متفاوتی از عرف جامعه دارن اطلاق میشه. سینمای نیو کوئیر عنوانیه که برای اولین بار مجله سینمایی سایت اند ساوند روی جریانی از سینمای مستقل که در دهه 90 رواج پیدا کرد، گذاشت.
این فیلمها معمولا روی یک سری مضامین مثل مذمومیت دگرجنسگرایی و به تصویر کشیدن زندگی کوئیر ها (همجنسگراها، بایس.کشوال ها، دوجنسه ها و ...) در جامعه و مشکلاتشون با هم اشتراک دارن و شخصیت های این فیلمها معمولا به خاطر فشار هایی که از طرف جامعه بهشون تحمیل میشه منزوی یا فراری و قانون شکن میشن.
سینمای کوئیر از مدت ها قبل از اینکه اسمی براش گذاشته بشه وجود داشته و کارگردان های همجنسگرایی مثل راینر فاسبیندر و اولریک اوتینگر و غیره پیشتر راه رو برای ساختن این فیلمها هموار کرده بودند. به رسمیت شناختن این سینما تا حد زیادی مدیون معرفی تئوری کوئیر و قبل تر از اون فمینیسم در نقد ادبی هست.
سه کارگردان شاخص:
Gus Van Sant
Héctor Babenco
Pedro Almodóvar
سه فیلم شاخص:
My Own Private Idaho
Happy Together
The Adventures of Priscilla, Queen of the Desert

دگما 95 (Dogme 95)
برخلاف جریان ها و جنبش هایی که تا الان نام بردم، دگما 95 یک جنبش خودساخته و کنترل شده است که به اندازه جریان های دیگه فراگیر نشد اما کماکان یکی از مهمترین جریان های سینمایی به حساب میاد.
در سال 1995، فیلمسازان دانمارکی، لارس فون تریه و توماس وینتربرگ مانیفستی رو به نام دگما 95 ارائه کردن و با خوردن "سوگند عفاف" خودشون رو ملزم کردن که از اون به بعد فیلمهایی که میسازن میبایست از این مانیفست تبعیت کنن. 10 قانونی که اونها برای خودشون معین کردن از این قرار هست:
فیلمبرداری میبایست در لوکیشن های طبیعی (و نه از پیش آماده شده یا داخل استودیو ها) انجام بگیره.
صدا ها باید بصورت طبیعی ضبط بشن و هیچ صدایی (مثل موزیک) بعدا به فیلم اضافه نشه.
برای همه شات ها میبایست از دوربین رودست استفاده بشه.
فیلم باید رنگی و با نور طبیعی فیلمبرداری بشه. در صورت نبود نور کافی، یک عدد فانوس به دوربین آویزون میشه.
از لحاظ بصری هیچ دستکاری نباید صورت بگیره (استفاده از کاور یا لنز و ...).
حرکات سطحی ممنوع (بدل کاری، تیراندازی و غیره)
فیلم باید در این لحظه و در این مکان فیلمبرداری بشه (داستان فیلم در این زمان و مکان اتفاق بیفته)
فیلم از هیچ ژانری تبعیت نکنه
فقط از فرمت 35 میلیمتری استفاده بشه
اسمی از کارگردان در تیتراژ آورده نشه
هدف این دو کارگردان از این قوانین تاکید بر قصه گویی و بازیگری و پرهیز از اتکا به تکنولوژی و تجهیزات مدرن هست. این نوع فیلمسازی دهن کجی به سیستم استودیویی و اعتبار بخشیدن به سینمای مستقل هست.
با معرفی اولین فیلم رسمی دگما 95 به نام The Celebration ساخته وینتربرگ که تونست تحسین منتقدها و جایزه کن رو بدست بیاره، بعد ها فیلمسازان دیگه ای هم به این جنبش پیوستن و برادران دگما رو تشکیل دادن؛ اما بعد ها وقتی اثر این "سوگند عفاف" کمرنگ تر شد و حتی خود برادران دگما هم کم و بیش قوانین خودشون رو زیر پا گذاشتن، جنبش هم کم کم قدرت خودش رو از دست داد.
سه کارگردان شاخص:
Lars von Trier
Thomas Vinterberg
Søren Kragh-Jacobsen
سه فیلم شاخص:
The Celebration
The Idiots
Mifune

سینمای دیجیتال
وقتی در سال 1998 از فناوری پروژکتور دیجیتال برای اولین بار رونمایی شد، سینما برای همیشه دچار تغییر شد و ما رسما وارد عصر سینمای دیجیتال شدیم. با استفاده از این تکنولوژی سالن های سینما دیگه مجبور نبودن حلقه های حجیم فیلم رو دریافت کنن و به جای فیلم پروژکتورهای مکانیکی میتونستن از پروژکتورهای دیجیتال استفاده کنن و فیلم رو از طریق اینترنت یا سی دی دریافت کنن. همزمان با این اتفاق دوربین های قدیمی 35 و 70 میلیمتری جای خودشون رو به دوربین های پیشرفته 2k و 4k دادن.
اگرچه اون زمان کارگردان های مشهوری مثل اندرسون، نولان و تارانتینو با این تکنولوژی مخالفت کردن اما بعد ها سینمای دیجیتال به سرعت فراگیر شد و امروزه اکثر سالن های سینمای جهان به فناوری دیجیتال مجهز شدن. البته این جریان هیچ وقت نتونست به طور کامل فیلمبرداری سنتی رو از بین ببره و الان در سال 2019 هم هنوز فیلمسازانی هستن که به تکنولوژی دیجیتال اعتقادی ندارن و از دوربین های قدیمی استفاده میکنن.

پست های بیشتر:
چرا همشهری کین یکی از بهترین و مهمترین فیلمهای تاریخ سینماست
https://www.tarafdari.com/node/1401004