طرفداری- در فیزیک نظری، مفهومی جذاب و مهم وجود دارد که به «خط جهانی» معروف است. تئوری معروفی که باور دارد یک جهانخط ، زنجیرهای به هم پیوسته از رویدادها (که هم مکان و همزمان رخداد را در نظر میگیرد) است. در واقع دور از ذهن نیست که تصور کنیم ما انسان ها نیز برای هر یک از زندگیهایمان، یک خط جهانی خاصی داریم. شاید درک این معنا دشوار باشد اما وقتی خط جهانی شخصی را که تازه ملاقات کردهاید، تجسم می کنید، احتمال تداخل خطوط جهانی شما در محور خودشان وجود دارد.
خطوط جهانی رود گولیت و فرانک رایکارد، اگر نگوییم در همتنیده شده بودند اما حداقل، کاملا در موازات هم حرکت می کردند. به طولانی ترین و بهترین دورهای که سرنوشت دو انسان می تواند بهم رقم بخورد فکر کنید. فراتر از حضور در تیم رویایی آریگو ساکی و کسب قهرمانی های متعدد و بالا بردن تنها جام معتبر تاریخ هلند همراهِ یکدیگر، رود گولیت و رایکارد که می توان به آن ها لقب «هملت و هوراشیوی هلندی» داد، در تاریخ معاصر فوتبال هلند، دو چهره خاص و به یادماندنی هستند.
در این میان فرانک رایکارد به آرامی در آژاکس پیشرفت می کرد. لئو بین هاکر به شدت به این بازیکن جوان اعتقاد داشت و کم کم به تیم اصلی برد تا در پست دفاع وسط بازی کند. رایکارد به عنوان بازیکن بی نظیر بود. به شدت قدرت بازیخوانی بالایی داشت و تمام رویدادهای احتمالی را پیش از رخ دادن حدس می زد. در زمان هایی هم که نمی توانست بازیخوانی انجام دهد، از سرعت و تکنیکش استفاده می کرد. رایکارد در تیمی بازی می کرد که کرایوف با تفکرات خود، آن را کاملا متحول کرده بود و مهارت های این پسرک جوان، تحت تاثیر تفکرات کرایوف بسیار بهتر شده بود.
و همینطور خط جهانی گولیت و رایکارد به موازات هم حرکت می کرد. نشانه این اتفاق هم انجام اولین بازی ملی برای تیم ملی هلند در یک دیدار دوستانه برابر سوئیس بود. در سال 1981 و در آن دیدار، رایکارد بازی را در خط هافبک، کنار جانی متگود آغاز کرد. گولیت در نیمه دوم جای رایکارد را در زمین گرفت. بنابر ادعای سایمون کوپر، گزارشگر سوئیسی اصلا متوجه تعویض در بازی نشده بود! درخشش گولیت به گونه ای شد که حتی آرسنال هم برای جذبش وارد عمل شد اما وسوسه بازی کنار کرایوف در فاینورد، بر پیشنهاد آرسنال چربید و گولیت شانس بازی در کنار کرایوف را به دست آورد.
برای هر بازیکنی، توپ زدن کنار کرایوف حسی بی نظیر بود. کرایوف نه تنها دید بازیکنان نسبت به فوتبال را بازتر می کرد، بلکه افقی روشن از تمام ابعاد و تاکتیک های جدید را به بازیکنان نشان می داد که این موضوع نه تنها برای گولیت، بلکه برای رایکارد هم ارزشی مثل طلا داشت.
رایکارد استعداد بسیار زیادی داشت اما همیشه آرام و متمرکز بود و این با چیزی که گولیت در رسانه ها برای خودش ترسیم کرده بود، تفاوت داشت. تابستان 1985 قرار بود در آینده این دو بازیکن، نقطه عطف باشد. گولیت آخرین گام خود در فوتبال هلند را برداشت و از تیم فاینورد به پی اس وی آیندهوون رفت. آژاکس که فصل قبل با داشتن ستاره ای چون مارکو فان باستن، در لیگ قهرمان شده بود، با رشد خود باشگاهی مانند آیندهوون را وادار می کرد بیشتر به تقویت خود بپردازد و همین عاملی شد تا آن ها برای خرید گولیت، 1.2 میلیون گیلدر بپردازند.
سرمایه گذاری پی اس وی بر روی گولیت جواب داد و این ستاره با درخشش های فوق العاده خود، دو عنوان پی در پی در لیگ اردویزه برای تیمش به ارمغان آورد. برای رایکارد، شرایط متفاوت بود. آن سال کرایوف به عنوان مربی به باشگاه برگشته بود و قصد داشت همه چیز را به صورت انقلابی در تیم تغییر دهد. از تاکتیک ها بگیرید تا چینش تیم، دستخوش تغییراتی شد. رایکارد تا تجربه دوم حضورش در آژاکس، دیگر طعم قهرمانی در اردویزه را نچشید اما جام برندگان را بالای سر برد.
به هرحال همه چیز هم جام نبود و رایکارد در سبک نو و انقلابی کرایوف که به 3-3-1-3 معروف بود، به سلاحی مخرب تبدیل شد. سه مدافع که مقابل آن ها هافبکی بازی می کرد که آزادانه بین خطوط حرکت می کرد و تیم را به جلو می راند. درست رایکارد برای این پست ساخته شده بود و در دو فصل اولش زیر دست کرایوف، در این سبک و سیستم واقعا درخشید. سال 1987 یک نقطه عطف دیگر برای هردوی گولیت و رایکارد بود تا در سطح ملی شناخته تر شوند. در همان تابستان، رایکارد کفش طلای فوتبال هلند را به عنوان برترین بازیکن سال دریافت کرد، در حالی که گولیت یک گام فراتر گذاشت و به عنوان ورزشکار سال هلند برگزیده شد. جایزهای که برنده قبلی آن کرایوف بود.
مهم تر از همه، انتقال این دو ستاره به باشگاه میلان بود. در تابستان 1986، آریدو برایدا، برای تماشای بازی آیندهوون مقابل بارسلونا در جام خوان گامبر، به کشور اسپانیا سفر کرده و آنجا از گولیت قول گرفته بود سال بعد به میلان بپیوندد. روبرتو دونادونی، از اسطوره های معروف باشگاه میلان، در مصاحبه با FFT، از اولین ارزیابی های خود از گولیت گفته که بسیار جالب است.
قدرتی فیزیکی داشت که به او اجازه می داد در همه جای زمین بازی کند. اولین بار که گولیت را دیدم، در یک تورنمنت در بارسلونا بود. او به عنوان سوئیپر بازی می کرد. در همان بازی او به عنوان وینگر راست، هافبک وسط و مهاجم سایه هم بازی کرد.
پی اس وی در مذاکره با میلان اصلا کوتاه نیامد. آن ها از روسونری خواستند برای انتقال گولیت رکوردشکنی کنند که میلان یک لحظه هم تردید نکرد و بالاخره گولیت راهی ایتالیا شد. 7.5 میلیون یورو رقم انتقال این ستاره هلندی بود که به زودی قرار بود به توپ طلا برسد و به عنوان برترین بازیکن جهان شناخته شود. آریگو ساکی، سرمربی افسانهای میلان، بلافاصله گولیت را در تیم به کار گرفت و او را محور تیمش قرار داد.
ساکی می خواست بازیکنانش سبکی خاص مبتنی بر اراده و عزم به پیروزی داشته باشند. چیزی که تقریبا شخصیت گولیت بود. رایکارد در سوی دیگر زیاد با انتقال های جنجالی غریبه نبود. او به درخواست گولیت، در تابستان 1986 با آیندهوون قرارداد امضا و در ازای این قرارداد، یک ست بلندگو و سه هزار گیلدر دریافت کرد. آژاکس بالاخره با انجام بسیاری مذاکرات، با آیندهوون به توافق شفاهی دست یافت تا اجازه داده شود با رایکارد به راهشان ادامه دهند.
آیندهوون قبول کرد در ازای دریافت 1.5 میلیون یورو، رایکارد در آژاکس بماند اما با این شرط که اگر این ستاره از آژاکس جدا شود، 2.5 میلیون یورو به آیندهوون برسد. قراردادی معرکه که باعث شد پی اس وی از طریق بازیکنی که حتی یک بار هم برایشان به میدان نرفته، سود کند! البته این داستان ابعاد دیگری هم دارد. در فصل 1987/88، رایکارد با مربی و استاد خود کرایوف، به مشکل برمی خورد و با قهر و دلخوری از تمرینات جدا می شود. او به کرایوف می گوید که دیگر هرگز برای او بازی نخواهد کرد. داستان به قدری شدت می گیرد که آژاکس مجبور می شود با انتقال رایکارد به اسپورتینگ لیسبون به مبلغ 2.3 میلیون یورو موافقت کند. شکل معامله به طوری بود که زمان بندی مناسبی نداشت و رایکارد برای انجام بازی، مجبور به انتقال قرضی به رئال ساراگوسا شد.
1988
سال 1988، سال تغییر برای رایکارد و گولیت بود. جام ملت های آن سال، برای هردو حیاتی و مهم بود. البته برای کل ملت هلند مهم بود. هلند شانس اصلی قهرمانی نبود اما چندان هم دست کم گرفته نمی شدند. هرچه نباشد آیندهوون گاس هیدینک قهرمان اروپا شده و آژاکس به فینال جام برندگان دست یافته بود. گولیت هم به عنوان بزرگترین ستاره کشور، بازیکن سال جهان برگزیده شده بود و در مورد فان باستن، صحبت های زیادی می شد. مردی که با میلان، موفق به فتح اسکودتو در سال اولش شده بود.
با مربیگری رینوس میشل افسانهای، هلندی ها با کمی سختی جام را شروع کردند اما یک ترفند تاکتیکی و دادن وظایف بیشتر به فان باستن در تیم، باعث شد لاله های نارنجی شکوفا شوند. هلندی ها با پیراهن های نارنجی که طرح مثلثی شکل بر روی آن به چشم می خورد، قرار بود کابوس بسیاری تیم ها شوند. آن ها حلقه فشار را بر گردن رقبای خود تنگ و تنگ تر می کردند و این سرآغازی بود برای هردوی گولیت و رایکارد تا در سطح ملی، وارد بعد دیگری شوند.
منتظر بخش سوم و پایانی باشید.
به قلم Priya Ramesh برای وبسایت TheseFootballTimes