های بانـو
شوخی نکن
چشم خسته بسته میشود
قلـب خسته می ایستد !
زنبیل پیرزنی را بردم که هیچ نمیشناختمش
گفت: به خانم سلام برسان
با تو صمیمی بود که میگفت "خانم" بانو؟
بعد از آن دیگر با زنبیل ندیدمش !
بوی رفتـــن میدهی
در را باز میگذارم
وقتی برو که گنجشکها و ستــاره ها خوابند ..
کسی را میشناسی که شیشه ی شکسته ی پنجره ای را بند بزند؟
پیش از آن که بروی؟
پیش از آن که بشکند؟
میترسم از سگ همسایه
دنبالم میکند
یکی از همین قفس من برایش بساز
تا آدم شود ..!
های بانو
بانو
بانو
بانو
بانو جـان
فقط همین ..
های بانو
از ظهر تا غروب طول کشید
دشتی را شخم زدم تا دفنش کردم
بد عادت شده بود
گاهی جلوتر از من راه میرفت تا به تو برسد
سایه ام را میگویم بانو
که خواب دیده بود تو به دیدارش آمده ای
هر شب که میخواهم بخوابم
میگویم: صبح که آمدی با شاخه ای گل سرخ ،
وانمود میکنم هیچ دلتنگ نبوده ام !
صبح که بیدار میشوم ،
میگویم: شب با چمدانی بزرگ می آید و دیگر نمیرود
کشتی های عاشق سوت میکشند
مردان عاشق آه
طعمشان یکیست …
های بانو
خواب دیدم در کوچه ها
رازهایم را میفروشند ، لبخند میخرند
راست است که میگویند لبخند در خواب شگون ندارد؟
پا برهنــه تا کجا دویده ای
که این همه گــل شکفته است؟
من و تیر چراغ برق دردمان یکیست !
شب که میشود
سرمان تاریک ، دلمان پر نور
صبح که میشود
سرمان سنگین ، دلمان خامـوش ..
پیچک نگاهم، دزدانه تا پشت پنجره ی اتاق تو بالا آمده!
به کجا خیره شده ای؟
باران که بگیرد
تمام پنجره پر از پیچک خواهد بود
پای رفتنم را پیش تو گذاشته ام
یادت هست؟ که نروم؟
حال
تو رفتـه ای با پای من
یا پای من رفته است با تو؟
نگران نباش
پاچه هایم را بالا زده ام
تا فرق میان رعیت و عاشق معلوم نشود !
باران که میبارد
تمام کوچه های شهر پر از فریـاد من است که میگویم :
من تنها نیستم
تنها منتظـرم !
تنهـــــا ..
این بار هم که تاول پاهایم خشک شود
دوباره عاشقت میشوم
دوباره راه می افتم
دوباره گم میشوم !
کاش مانند کودکی از سقف اتاق مادربزرگ دوچــرخه ای چکه میکرد
تا باقی عمر را همچون کودکـی ، پشت آن سپری کنم ..
سراغ تو را گرفتم
خندیدند
نمیدانند روی تمام دندانهایشان نام تو حک شده است
که میخندم!
لولای شکسته ی در را عوض میکنم
در را باز میکنم
میگویم: بانو! خوش آمدی
اگر نبودی در را میبندم ، دوباره باز میکنم
درشکه ای میخواهم سیـاه
که یــاد تو را با خود ببرد
یا نه .. نه ..
یاد تو باشد
مـرا با خود ببرد
هر که را از دور میبینم گلویم خشک میشود
میترسم نکند این بار اشتباه نگرفته باشم
بانو
من به دنبال تو می آیم
تو هم از من بگریز ، بگذار دیرتر بمیرم !
حواسم را پرت نکن
باید صدویکی صدویکی نامت را بگویم تا تو بیایی!
بانو ۸۷
بانو ۸۸
بانو ...
های بانو !
گفتم: ۸۷ یا ۷۸ ؟
های بانـو
بانو
بانو
بانو
بانو جان؟
بگذریـم …
راستی اگر جایی بانو را دیدی نشانش را به من بگو
و مرا ببخش که تا پایان عمر به تو حسادت خواهم کرد
که اینبار تو اول بانو را دیده ای ...
پ ن : تا چند روز پیش سریال هوش سیاه پخش شد (بگذریم ک شونصد بار پخشش کردن😂) یاد این دکلمه افتادم گفتم بذارمش :) بنظرم کل جذابیت سریال به بازی کیکاووس یاکیدس 😍
جالب اینجاس بجز کار دوبله و بازیگری ، شاعر و مجسمه ساز هم هست :)
اینم از شعرای خودشه
چرا اینقدرررر صداش قشنگه آخه ☹💜💜