▪ بخش اول را از اینجا بخوانید .
به گزارش وبسایت Fourfourtwo نگاهی می اندازیم به ادامه فهرست ۸ بازیکنی که خود را باشگاهشان بزرگتر می دیدند و راه خود را جدا از منافع باشگاه در نظر گرفتند .
4 . رندی مارش ( منچستر سیتی ) |
هنگامی که رندی مارش در سال ۱۹۷۲ با مبلغ هنگفت ۲۰۰ هزار پوند از QPR به منچستر سیتی پیوست ، مربی آبی ها مالکوم آلیسون ، از او به عنوان مهاجمی که می تواند قطعه گمشده پازل موفقیت های تیمش باشد ، یاد کرد .
در عوض مارش در طول فصل به نقطه ضعف تیم تبدیل شد و هم تیمی هایش او را به برهم زدن هماهنگی در حملات تیم متهم میکردند و به تمسخر او را با لقب (بازیکنی که مانند مرده ها با توپ می دَود) صدا می زدند . با وجود تمام قضاوت ها درباره ی اخلاق کاری مارش ، مرد لندنی ۴ سال در منچستر سیتی دوام آورد اما سیتیزن ها موفقیتی در این دوره به دست نیاوردند ؛ بعد از اینکه سرمربی تیم تونی بوک او را از فهرست بازیکنان تیمش خط زد ، مارش به دفترش رفت و درباره ی دلیل این کارش از او جواب خواست و به او گفت که باید وی را به لیست بازگرداند .
اما سرمربی نظر دیگری داشت ، او به مارش گفت :
" شانسی وجود ندارد ! تو به اندازه کافی خوب نیستی "
مارش بعد از شنیدن صحبت های سرمربی سریعا درخواست خروج خود را به سران باشگاه ارسال کرد و با پاسخ مثبت آنها رو به رو شد . او به cork hibernians رفت و بعد ها باقی فوتبال خود را در tampa bay rowdries و فولهام گذراند .
دنیس تورات هم تیمی سابق او در منچستر سیتی ، در این باره ادعا میکند :
" او بیش از حد به موهایش اهمیت می داد و اکثر وقت خود را صرف صحبت با دوست روزنامه نگار لندنی اش میکرد "
__________________________________________________________
3 . جورجو کینالیا ( نیویورک کاسموس ) |
به ۱۹۷۶ برمیگردیم ، لیگ حرفه ای فوتبال آمریکای شمالی ( NASL ) عادت این را نداشت که بازیکنان سطح اول در آن مشغول باشند .
بنابراین وقتی ملی پوش ایتالیایی و قهرمان لاتزیاله ها ، جورجو کینالیا ، به نیویورک کاسموس پیوست همه را متعجب ساخت ؛ کینالیا در آن سال با لاتزیو قهرمان سری آ شده بود و در تیم ملی ایتالیا توپ میزد . خودش دلیل ترک آنجا و آمدنش به نیویورک را ، احساس عدم امنیت از سوی هواداران تیم های حاضر در سری آ عنوان کرده بود و ایالات متحده آمریکا و لیگ فوتبالش را محلی برای استراحت و گذراندن اواخر فوتبالش می دید .
رئیس باشگاه از بدو ورود کینالیا با او دچار مشکل شد ، این مشکلات دو دلیل داشتند : روحیه و نگرش مرد ایتالیایی و مسائلی که نیامدنش به باشگاه نیویورکی در سال قبل از آن یعنی ۱۹۷۵ به وجود آمده بود . همین مسائل باعث شد که به جورجو کمتر بازی برسد ، رئیس باشگاه در این باره می گوید :
" او در تابستان ۱۹۷۵ به ما زنگ زد و اطلاع داد که خواهد آمد ، شاید او بند آزاد سازی خودش از ما را خریده است ! "
این جریانات تمامی نداشتند ؛ بعد از اینکه او در تمرینات از دستورات سرمربی اش پیروی نکرد ، سرمربی به او لقب ( غیر قابل آموزش ) داد و هنگامی که از کینالیا در این باره سوال شد ، او پاسخ داد :
" بله ، من چیزی یاد نمیگیرم ! چون که اگه سرمربی های احمق بیشتر می دانم "
با وجود این رابطه خصمانه ، کینالیا ۷ سال آخر فوتبالش را در نیویورک و در کنار بزرگانی همچون پله ، لوئیز آلبرتو و بکن باوئر گذراند و موفق شد با پیراهن سفید ها ، در ۲۱۳ بازی رسمی ۱۹۳ گل به ثمر برساند . خود او در سال ۱۹۷۸ در این باره اظهار داشت :
" من یک تمام کننده هستم . به این معنی است که وقتی کار من با توپ تمام شود ، توپ درون دروازه است "
بعد از بازنشستگی در سال ۱۹۸۳ جورجو کینالیا به عنوان رئیس باشگاه لاتزیو منصوب شد و علاوه بر آن ۶۰ درصد از سهام باشگاه نیویورکی را نیز خریداری کرد و مسئولیت های بسیاری را در باشگاه بر عهده گرفت ، پیش از آنکه حق رای دهی در سال ۱۹۸۶ به طور کامل بر پا شود .
هنوز هم به احترام دستاورد های این بازیکن فقید ، شماره مخصوصش ۹ در باشگاه بازنشسته است .
__________________________________________________________
2 . دیوید بکام ( منچستر یونایتد ) |
اگر چه دیوید بکام ادعا کرده بود که بین او و سر الکس فرگوسن رابطه پدر و پسری بر قرار است ، اما از همان آغاز فصل ۲۰۰۲/۲۰۰۳ این رابطه شروع به فروپاشی کرد ؛مصدومیت در اوایل فصل به این معنی بود که بکام برای رسیدن به فرم سابقش به مدت زیادی زمان نیاز دارد .
بعد از شکست در برابر آرسنال در جام حذفی آن هم در الدترافورد ، لنگه کفشی از الکی فرگوسن در رختکن این را به بِکس فهماند که وقت جدایی از شیاطین سرخ فرا رسیده است .
فرگی در یکی از بسیار کتاب های خود در اینباره ابراز داشته که در آن روز بکام نتوانسته تصدیق کند که چرا در جریان یکی از گل های آرسنال ، توپ را به خوبی دنبال نکرده است . شایعاتی نیز درباره ی نارضایی پیرمرد اسکاتلندی از سبک زندگی و نوع پوشش بکام وجود داشت که البته خود او بعد ها ، همه این داستان ها را تکذیب کرد .
سر انجام با وجود علاقه شدید بارسلونا ، دیوید بکام با تیم رقیب ، رئال مادرید قرار داد بست و فرگوسن در اینباره عقیده داشت که :
" او هنوز به تالار اسطوره های منچستر یونایتد راه نیافته است "
بعد ها دیوید بکام این حرف فرگوسن را رد کرد و خاطر نشان کرد که :
" کسی به اندازه ی این افراد موفق میشود که طرز فکر خودش را داشته باشد . "
__________________________________________________________
1 . تونی یبوآه (لیدز یونایتد) |
" من فکر نمیکنم که جورج گراهام علاقه چندانی به من داشته باشد ، فکر میکنم او انتظار دارد که من بی نقص باشم"
وقتی جورج گراهام اسکاتلندی در سال ۱۹۹۶ به عنوان سرمربی لیدز یونایتد انتخاب شد ، از همان اول عدم علاقه اش را نسبت مهاجم غنایی طاووس ها - که محبوب هواداران به شمار میرفت و در فصل قبل به عنوان بهترین بازیکن تیم شناخته شده بود و نمایش های درخشانی را در برابر ویملبدون و لیورپول از خود بر جای گذاشته بود - را آشکار ساخت و هیچ گاه دلیل قانع کننده ای برای بی میلی اش نسبت به تونی یبوآه نیاورد .
یبوآه تحت نظر جورج گراهام به یک مهره تعویضی تبدیل شده بود و در هنگام حضورش در زمین نیز ، سرمربی از او انتظار داشت که یک تنه جریان بازی را به نفع سفید ها تغییر دهد . سر انجام در مارس ۱۹۹۷ روز سرنوشت ساز فرا رسید :
در جریان بازی برابر تاتنهام که یبوآه به صورت ثابت در ترکیب حضور داشت ، هنگامی که لیدز ۱ بر صفر در نیمه اول از حریف خود عقب افتاد ، سرمربی تونی را بیرون کشید و یک مدافع را جایگزین او کرد . سر انجام صبر یبوآه سر آمد ، پیراهن خود را برداشت و آن را به سمت جورج گراهام پرتاب کرد ؛ این یک حرکت عاقلانه نبود زیرا او دیگر برای لیدز یونایتد به میدان نرفت ، با آنکه سرمربی بعد از آن اتفاق عنوان کرده بود :
" یبوآه در حال حاضر اخلاق تیمی مناسب برای توجیه انتخاب شدنش توسط من را ندارد "