طرفداری- اگر فرصتش را داشتید که بازی های یک اسطوره فوتبال را تماشا کنید، قطعا اینکار را انجام می دادید. به 1978 برگردیم. 21 سال داشتم و بدون هیچ خجالتی می گویم، عاشق سبک و مکتب توتال فوتبال بودم. توسط سبک شاعرانه تیم آژاکس که فوتبال اروپا را به مدت سه سال پیاپی، به سلطه خود درآورده بود، مست می شدم.
آتش این عشق صمیمی با زیبایی تیم ملی هلند، عمیق و عمیق تر شد. آن ها در جام جهانی 1974 قبل از اینکه در فینال مقابل آلمان غربی شکست بخورند، روحمان را به نوازش درمی آوردند. هلند در آنجا ذوب و در مقابل چشمان ما محو شد. پایان ایکاروسوار لالههای نارجی یا حتی پرومته فوتبال.
این عشق، عشق یک شبه نبود، بلکه عشقی محکم و پایدار میان ما بود. همه ما به ایدهآلهایی از بازی فوتبال که دوستشان داریم، صادق هستیم. همیشه به آن ها وفادار می مانیم و در راه عشق خود ثابت قدم هستیم. من هم در جام جهانی 1978، از این قاعده مستثنی نبودم. همیشه باور داشتم بازیکنان با اعتماد به نفس که از بازی با توپ بیمی ندارند و با تعهد بی نظیر خود، آینده را برای تیم روشن نگه می دارند، برای اجرای سبک توتال فوتبال مناسب هستند.
در دورانی که بری هالشاف در پیراهن معروف راه راه با خطوط گسترده قرمز رنگ که شورت سفید رنگ هم تکمیلش می کرد، به بازی می پرداخت، یوهان کرایوف ستاره اصلی بود. او نگهبان شعله های سوزان هلندی بود که آتشش را رینوس میشل روشن کرده بود. در سال 1978، یوهان کرایوف بالاخره از هلند جدا شد تا در نیوکمپ، به فوتبالش ادامه دهد. برای یک بار دیگر، قرار بود با سرمربی سابق خود همکاری و بارسلونا را شیفته بزرگی خود کند. جام های بسیاری به دست آمدند و استارت انقلاب بزرگی در باشگاه زده شد که ساختار بارسلونا و کل فوتبال اروپا را تغییر داد.
فصل 1977/78، آخرین فصل کرایوف قبل از ترک اسپانیا به سمت کالیفرنیا و لس آنجلس آزتکز بود. بانگ خداحافظی از فوتبال برای کرایوف به صدا درآمده بود. در ماه مارس 1978، بارسلونا در قرعه کشی مرحله یک چهارم نهایی جام اروپا، قرار شد با آستون ویلا بازی کند. بلوگرانا- البته که برای من فقط کرایوف اهمیت داشت- به غرب میدلندز می آمد و خوشحال تر از من وجود نداشت.
برای منی که در شمال بیرمنگام زندگی می کردم، بهترین فرصت بود تا کرایوف را از نزدیک تماشا کنم. می خواستم دِینم را به یکی از برترین بازیکنان تاریخ فوتبال ادا کنم و از نزدیک، شاهد سحر و جادوی او باشم. درست برعکس هزینه های مسیر منتهی به ویلا پارک که گزاف بودند، بلیت های بازی ارزان قیمت محسوب می شدند و از این سبب، صف های طولانی برای بلیت ها بسته می شد. به هر نحوی شده، بلیت ها را به دست آوردم و در میان شلوغی، خودم را به ویلا پارک رساندم. دقایقی بعد، فقط به کرایوف خیره شده بودم.
خیره به پاهای او که چقدر با ظرافت تمام توپ را در خط هافبک پیش می برد. در یک آن، دیدم ایستاد و به جای آنکه توپ را پیش ببرد یا حریفان را دریبل بزند یا پاس بدهد، با شوتی عجیب، توپ را به کنج دروازه چسباند. زمین بازی خیلی مرطوب بود و مثل چمن های امروزی فوتبال انگلیس، باکیفیت نبود. با این حال مگر این چیزها برای کرایوف مهم محسوب می شدند؟ گاهی دیدهاید که وقتی از کسی یا چیزی انتظارات بالایی دارید اما زمین و زمان دست به دست هم می دهند هیچ چیز مطابق میلتان پیش نرود؟ خب آن شب اصلا این اتفاق برای کرایوف نیفتاد زیرا او بی نظیر بود.
هشت دقیقه کمتر یا بیشتر به پایان بازی باقی نمانده بود و تیم کرایوف 2-0 پیش بود. کرایوف این بار با پیراهن شماره 9 و نه با پیراهن شماره 14، به سمت رختکن رفت. موقع خروج، هواداران حاضر در ویلا پارک برخاسته و یوهان بزرگ را تشویق کردند. به شخصه برای من کافی بود و دیگر ادامه بازی را نتوانستم ببینم، بنابراین از ورزشگاه خارج شدم. در کنار من، بعضی از هواداران آستون ویلا هم از جایشان برخاستند. می خواستیم این خاطره طلایی در ذهنمان، همینطور بماند.
در راه خانه، شنیدم آستون ویلا در دیداری که به مدت 80 دقیقه تیم ضعیفش بود، کامبک زده است. بازی با تساوی 2-2 به پایان رسید. بارسلونا در بازی برگشت با یک پیروزی ساده 2-1 به نیمه نهایی صعود کرد اما آن ها هم در نهایت قافیه را به تیم قهرمان یعنی پی اس وی آیندهوون واگذار کردند. کرایوف پس از بازنشستگی، به بارسلونا برگشت و پایه های تیمی را طرح ریزی کرد که قرار بود اروپا را زیر پا بگذارد. تیم رویایی او بود که برای اولین بار قهرمان اروپا شد.
از آن زمان تا به الان، بازیکنان بسیار بزرگی دیده ام. رونالدو (هم کریستیانو هم برزیلی)، مسی، رونالدینیو، جرج بست، چارلتون و سایرین که می توانم تا صبح نام ببرم. البته حضور برخی نام ها می تواند بحث برانگیز باشد. برای من، بالاترین و بزرگترین بازیکن، کشیش مکتب هلندی بود. او فوتبال را آنگونه نشان می داد که دوستش داشتیم. فوتبالی که در آرمان های ما بود. یوهان بزرگ کاری می کرد عاشق فوتبال شویم.