طرفداری- درصد پاسهای صحیح کیتا به نسبت بقیهی هافبکهای برتر دنیا، کمتر است. با این حال، گراهام فهمیده بود که وقتی کیتا پاسی میدهد، معمولا توپ جایی به هم تیمی وی میرسد که به نسبتِ موقعیتهای معمولی، شانس گلزنی بیشتری ایجاد میکند. چیزی که استعدادیابها در بازی کیتا دیدند هافبکی همهکاره( versatile) بود. چیزی که گراهام در لپتاپش دید عجیب و غریب به نظر میرسید. در بررسیهای وی، کیتا هافبکی بود که دائما توپ را به جلو میبرد و نه تنها آن را حمل که دائم در زمان پاس صحیح، موقعیت حساسی ایجاد میکند. شما اگر به قصد تحلیل بازی آن را نگاه نکنید، احتمالا به این ویژگی از بازی کیتا پی نمیبرید. گراهام از سال ۲۰۱۶ کیتا را به مدیریت باشگاه پیشنهاد داده بود و بالاخره تابستان قبل به آنفیلد آمد.
در مورد بازی با لسترسیتی در ژانویه(قسمت قبل این یادداشت: تحلیل داده)، بازیِ کیتا انگار با آن همه هیجان گراهام برای خریدش مطابقت نداشت. محاسبات میگفت کیتا به خوبی قبل بازی میکند اما هواداراِن کمی به این اعتقاد داشتند و شاید بعضی از مدیران باشگاه هم به این نتیجه رسیده بودند. اگر کیتا کمی گلزنی میکرد یا آمار پاس گلش را بالا میبرد احتمالا هم برای آرامش گراهام خوب میشد و هم خود کیتا. در نیمهی دوم، نبی کیتا توپ را از میان مدافعان لسترسیتی عبور داد و ناگهان خود را در موقعیت تک به تک با دروازهبان دید. در همان لحظه، گراهام از روی صندلی خود بلند شده بود و کیتا شوت زد. همان لحظه مدافع لستر به کیتا ضربه زد و با اینکه توپ با فاصله بیرون رفت اما با نا امیدی هواداران لیورپول، پنالتی اعلام نشد. گراهام ناراحت شده بود و کمی بعد کیتا تعویض شد. گراهام با علاقهی زیادی در لحظهی خروج کیتا او را تشویق کرد اما وقتی از او پرسیدم آیا واقعا فکر میکند که کیتا خوب بازی کرده است جواب قاطعی به من نداد. به من گفت فردا جوابت را میدهم.
گراهام زمانی که سال دوم فوق دکترای خود را در کمبریج میگذراند، فهمید که دوست ندارد دانشمند شود. اکثر موفقیتها در رشتهی فیزیک پولیمر سالها قبل به دست آمده است. خودش میگوید: "اکثر کتابهای مرجع در دهه ۷۰ میلادی نوشته شده و شما آنها را ورق میزنید تا شاید بتوانید کمی در این رشته نوآوری و پیشرفت کنید." وقتی به او پیشنهاد یک کار تحلیلی در شرکتی نو بنیاد داده شد، خودش به وجد آمد. او استخدام شد و باید کتاب مانیبال را میخواند( فیلم مانیبال از این کتاب اقتباس گرفته است).
![محمد صلاح-Mohammad Salah-Chelsea-Liverpool](https://ts2.tarafdari.com/users/user7179/2019/07/07/skysports-mohamed-salah-chelsea_4297869.jpg)
بین سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۲، گراهام مشاور تاتنهام بود. باشگاه توسط مربیانی اداره میشد که به کارشان کمترین علاقه را داشتند و طبق گفتهی خود این در مورد اکثر مربیان فوتبال صادق است. سپس همانطور که در یادداشت قبلی گفته شد، گروه Fenway لیورپول را خرید و این فرهنگ تحلیل داده را در باشگاه شروع کرد. یکی از دستورات باشگاه این بود که از گراهام بخواهد همان مدل محاسبات در بیسبال را این بار برای فوتبال بسازد. واکنشها به این تصمیم مثل قبل بود. حرفهایی نظیر "لپتاپ بازها چیزی از فوتبال نمیدانند" شنیده میشد. بری هانتر، رئیس بخش استعدادیابی لیورپول میگوید تا همین چند ماه پیش هم جوکهای مربوط به مانیبال را میشنیده و هنوز کسی واقعا به تاثیر این تحلیلها اعتراف نمیکرد.
گراهام اما اهمیتی به این حرفها نمیداد. او کار خودش را میکرد که همان پیدا کردن بازیکنانی بود که از دید هواداران معمول فوتبال دور میماندند. در یکی از بعد از ظهرهای زمستان گذشته، او لپتاپش را بیرون آورد و چند داده را روی پرده به نمایش گذاشت. نمودارها تعداد کل گلهای زده، نسبت گل های به ثمر رسیده در هر دقیقه، شانسهای گلزنی ایجاد شده و گلهای قابل پیش بینی را نشان میداد. برای من عجیب بود که گراهام با چنین آمارهایی سر و کار داشت که خودش میگفت آمارهای سادهای هستند. خودش میگوید گاهی اوقات همین اعداد برای نتیجهگیری کافی هستند.
سال ۲۰۱۴، چلسی محمد صلاحِ مصری را خرید. او به نظر ستارهای برای آینده میآمد، گرچه در دو سال بازی در سوئیس تنها ۹ گل زده بود. در چلسی به معنی واقعی کلمه دوران بدی داشت. در دو فصل ۱۳ بازی و تنها دو بار گلزنی کرد. اکثر دوران محمد صلاح در چلسی در تیمهایی گذشت که به شکل قرضی در آن بازی میکرد. سرانجام رم به شکل دائم او را خرید و به نظر میرسید که شانس موفقیت وی در انگلستان بسیار پایین است.
هواداران فوتبال انگلیس میگویند لیگ برتر و بازی در آن خاص است. رقابت نسبت به لیگهای دیگر توازن بیشتری دارد و تقریبا هر بازی دشوار است. بازیکنانی انگلیسی یاد میگیرند که تصمیمات لحظهای سریع بگیرند و از نظر فیزیکی هم باید قادر به رقابت با بقیه باشند. تمرکز زیاد رسانهها هم حواس شما را از بازی پرت میکند. آب و هوا افتضاح است و بعضی بازیکنان احساس میکنند لیگ برتر انگلستان آنچنان با بازی آنها سازگار نیست. بقیه اما کاری به این حرفها ندارند. گراهام میگوید: "بعضیها میگویند صلاح در چلسی جواب نداد. من محترمانه با این نظر مخالفت میکنم."
طبق محاسبات گراهام، تاثیر صلاح در بازی تقریبا مانند زمانی است که به انگلستان آمد. آن ۵۰۰ دقیقهای که صلاح برای چلسی بازی کرد تنها درصد کمی از دوران ورزشی محمد است. گراهام میگوید شاید شواهدی علیه صلاح وجود باشد اما هزاران مدرک و داده آن را رد خواهد کرد. تفکر سنتی که میگفت بازی در انگلستان متفاوت است، به گراهام این ایده را داد که مشکلی در سیستم وجود دارد.
گراهام به باشگاه صلاح را پیشنهاد داد، آن هم زمانی که در ایتالیا حسابی درخشیده بود. در امریکا شاید شما بازیکن دیگری را به جای وی پیشنهاد بدهید اما در فوتبال، حق بازیکنان در بازار نقل و انتقالات خرید و فروش میشود. وقتی قیمت فروش به توافق دو باشگاه رسید، مذاکرات بین خریدار و بازیکن شروع میشود. اگر دستمزد پیشنهادی کافی نبود یا شهرِ مقصد جذابیتی نداشت یا بازیکن از مربی آینده تیم خوشش نیامد، بازیکن ترجیح میدهد در باشگاه خود بماند. پیدا کردن استعدادها و فروش آن یکی از بهترین راههای درآمدزایی برای باشگاههای کوچک فوتبال است. حتی بعضی از باشگاهها که در لیگهای درجه یک بازی میکنند چنین هدفی دارند. گراهام میگوید: "نقل و انتقالات جایی است که پولها جابجا میشود. عملکرد مالی باشگاهها در آن بسیار موثر است."
جولای آن سال، لیورپول محمد صلاح را از رم با رقم ۴۱ میلیون دلار خرید. محاسبات نشان میداد صلاح با روبرتو فیرمینو به خوبی کار خواهند کرد. فیرمینو دیگر بازیکنی بود که آمار نشان میداد شانسهای ایجاد شده توسط وی احتمال بالایی برای رسیدن به گل دارد. این قضیه بعدا ثابت شد. در فصل ۲۰۱۷-۲۰۱۸، محمد صلاح آن گلهای پیش بینی شده را در واقعیت زد. وی رکورد گلزنی لیگ را با ۳۲ گل جابجا. همچنین صلاح نماد بازگشت لیورپول به صحنهی اروپایی بود. موهای فرفری او، لبخند جذب کننده و پاهای سریعش، وی را تبدیل به یکی از مشهورترین بازیکنان فوتبال کرد. لیورپول در آن سال یکی از تیم هایی بود که بیشترین پیشرفت را در بازی خود داشت و به فینال اروپا هم صعود کرد. این اولین سند از موفقیت مدلی بود که هنری و شرکتش آن را اجرا میکردند. صلاح و مانه دو بازیکنی بودند که بیشترین تاثیر را در گلهای لیگ داشتند. سایت Transfermarkt که ارزش بازیکنان را دنبال میکند، ارزش صلاح را چیزی حدود ۱۷۳ میلیون دلار میدانست.
گراهام بازی یک بازیکن دیگر را هم محاسبه میکرد که احتمالا از پروژهی صلاح هم مهمتر بود. لیورپول به او گفته بود روی وینگر چپ اینتر یعنی فیلیپه کوتینیو تحقیق کند. آمارها به نفع کوتینیو بود. وی با ۱۶ میلیون دلار خریداری شد و در ۵ فصل آینده در پیشرفت لیورپول نقش بسزایی داشت. مهمترین تحلیل گراهام اما ارزش واقعی کوتینیو بود. سال گذشته بارسلونا ۱۷۰ میلیون دلار برای کوتینیو هزینه کرد. لیورپول کمی بعد از این انتقال، ۲۰۰ میلیون دلار خرج این بازیکنان کرد: آلیسون بکر، فابینیو و ویرجیل فن دایک. همهی این خریدها در موفقیت سال گذشته لیورپول نقش اساسی داشتند. همهی این بازیکنان ارزشمند بودند و هیچکدام ارزان خریداری نشدند با این حال سودی که باشگاه از فروش کوتینیو به دست آورد، به هنری مالک باشگاه فهماند که خرید این بازیکنان بدون فروش کوتینیو غیر ممکن است.
![ملوود-melwood-liverpool](https://ts2.tarafdari.com/users/user7179/2019/07/07/melwood-tour-12-e1402267846283.jpg)
در کمپ تمرینی لیورپول یعنی ملوود، گراهام در اتاقهایی با دیوارهای سفید کار میکند که انتهای راهرویی است که اتاق مربیان و بوفهی باشگاه در آن قرار دارند. تیم واسکت که فارغ التحصیل اختر فیزیک است، سمت چپ گراهام مینشیند. کنار وی دافید استیل، قهرمان سابق شطرنج که فارغ التحصیل ریاضیات محض است حضور دارد. ویل اسپرمن، دیگر همکار گراهام، در تگزاس تربیت شده است و پدرش استاد دانشگاه بود. او در هاروارد، دکترای فیزیک ذرات گرفت. استخدام هر کدام از آنها در یک باشگاه فوتبال غیر ممکن میآید اما لیورپول همهی آنها را با هم استخدام کرد.
تیم تحلیل دادهی لیورپول معمولا برای صبحانه به ملوود میآید. صبحانهی باشگاه معمولا شامل تخم مرغ پخته شده و ۵ یا ۶ نوع سالاد است که با مواد تشکیل دهندهی مختلف تزئین میشود. بازیکنان با مربیان سر یک میز مینشینند. تحلیلگران که شبیه هیچکدام از دیگر کارکنان باشگاه نیستند، دور میز جداگانهای غذا میخورند. خوش و بشها دوستانه است اما بازیکنان به سختی تیم تحلیل داده را میتوانند شناسایی کنند. صبح بعد از بازی با لستر، گراهام پشت به کیتا نشسته بود و تقربا صندلی آنها با هم برخورد داشت. چند ساعت قبل از آن، گراهام گلوی خود را برای کیتا پاره میکرد. امروز اما با فاصلهی کمی از وی صبحانه میخورد. هیچ ارتباطی در آن صبح بین این دو نبود. گراهام میگوید: "اگر وی بخواهد با من صحبت کند احتمالا خودش بحث را شروع میکند و من هم خوشحال خواهم شد. در غیر این صورت، ترجیح میدهم مزاحمش نشوم."
در یک صحنه، اسپرمن رفت تا قهوهی خود را بگیرد. وقتی برگشت، سوالی داشت که فقط تعجب زیاد وی و گیک(geek) بودنش را نشان میداد. سوالش این بود: کدام بازیکن به نسبت ارزش واقعیش بیشترین تحسین صحیح را در فوتبال دریافت میکند؟ نه اینکه کدام بازیکن اورریتدترین یا اندرریتدترین بازیکن است. کدام بازیکن همانقدر ستایش میشود که حقش است و از نظر ارزش، بیشتر از بازیکنان دیگر به تیمش سود میرساند. خودش جواب داده بود: "قطعا باید مسی باشد. چون اگر بهترین بازیکن دنیا نباشد حتما دومین بازیکن برتر دنیا است."
اسپرمن همانطور که این حرفها را میزد مقداری از قهوهی خود را روز میز ریخت. واسکت به شوخی جواب داده بود: "اگر تلاش میکنی نرد(nerd) بودنت را نشان ندهی، باید بگویم فعلا موفق نبودی!"
اسپرمن زیاد تاثیری در موفقیتهای اخیر لیورپول ندارد. کارهای او را تقریبا کلوپ هیچگاه نمیبیند و در پروسهی خرید بازیکن هم زیاد نقشی ندارد. کار او کمی ظریفتر است. اسپرمن به اندازهای ورزش را میشناسد که بتواند روی آن تاثیر بگذارد یا تغییرش دهد نه بیشتر نه کمتر. گراهام میگوید به همدیگر گفتیم چرا فوتبال را کمی متفاوتتر بازی نکنیم؟ فوتبال ورزشی است که هزاران حرکت شخصی در آن نقش دارد اما محاسبات گراهام فقط شوتها، پاس گلها، میزان مالکیت توپ را آن هم از گزارش رسمی بازیها پوشش میدهد. کمبودهای اساسی در محاسبات گراهام وجود داشت. خود گراهام میگوید انگاری با عینکهایی مه گرفته یک تصویر را ببینید. اسپرمن تلاش میکرد نه تنها دادههای مربوط به شوتها را بررسی کند بلکه بتواند به اعدادی برسد که نشان دهد هر بازیکن یک توپ را با چه قدرتی میزند و وقتی توپ به مقصد رسید چه اتفاقی میافتد. اسپرمن تلاش میکرد عینکش را تمیزتر کند.
اکثر زمان اسپرمن در باشگاه به ساخت مدلی جدید میگذرد که کارش استخراج داده از ویدیوهای ضبط شدهی هر بازی است. این مدل به بازیکنان به خاطر هر حرکتشان یک نمره میدهد، حتی اگر توپ را در اختیار نداشته باشند یا توپ در نزدیکی آنها نباشد. این یعنی اگر یک فول بک، کانال کناری زمین را پیمود، حتی اگر توپ از بالای سرش رد شد هم امتیاز خواهد گرفت. هر عملی، بدون در نظر گرفتن اینکه چقدر ارزش دارد، نمره خواهد گرفت. وقتی شما چنین سیستم نمرهدهی ساختید، به سراغ روشهای جدیدتری برای تحلیل خواهید رفت.
این روش کار علم احتمالات است. حتی وقتی محاسبات ریز به ریز بررسی و گزینهها با وسواس عجیبی انتخاب شدهاند، باز هم احتمال اشتباه وجود دارد. تیمی که میبرد همیشه بهترین تیم تحلیل داده را ندارد و در بسیاری از اوقات تیمی قهرمان میشود که برعکس پیش بینیهای تیم تحلیل داده است. این درسی است که جان هنری در زمان گذراندن وقتش با آن بازی تاسی یاد گرفت. تحلیلها شاید گاهی اوقات مورد درماندگی ما شوند اما به زیباتر کردن بازی قطعا کمک خواهند کرد.
پایان
چگونه تحلیل داده، لیورپول را به اوج افتخار بازگرداند (۱)