"دم را غنیمت بشمار"
بزرگترین عنصر مرکزی و درون مایه اصلی فیلم ، سنت شکنی است. در یک نظام آموزشی که اکثریت تصمیمها در زندگی دانشجویان و دانش آموزان با پدر و مادر و اساتید است و از همه آنها با استعدادهای مختلف و متفاوت یک شخصیت مشخص ساخته میشود ، نیاز است افرادی با سنت شکنی و خلاف جریان آب شنا کردن و شورش علیه نظام استبدادی و خشک آموزشی ، این بار سرنوشت خود را خودشان رقم بزنند.
انجمن شاعران مرده با شروع ترمي در پيش دانشگاهي دلتون آغاز ميشود.دبيرستاني پسرانه با سابقه اي درخشان كه با نظم و ترتيب و اجبار، دانش آموزان را براي ورود به دانشگاه آماده ميكند؛ ولي با حضور دبير جديد ادبيات انگليسي ( با بازی فوق العاده رابرت ویلیامز) هيچ چيز همانند سابق نخواهد بود. فيلم در ابتدا فضايي پُر شور را برايمان به تصوير ميكشد و با كمك تصاوير دانش آموزان شاداب و سكانس هاي زيبا از پرواز پرندگان ما را به وجد مي آورد ؛ در ادامه كارگردان با استفاده از نشانه هاي مختلف كه سردي را به بيننده القا ميكند مخاطب را به هدفي كه داشت ميرساند تا به نقطه ي زخمدار فيلم و حرف هاي تلخ آن ميرسيم. انجمن شاعران مرده فيلمي درباره ي اميد است و آرزو، شور و شوق و عشق. تقابل نظم و اشتياق ، تقابل دبير هاي سخت گير و خشك در برابر دبيري كه روح نو و تازه در دانش آموزان دميده است. پرواز و اوج گرفتن پرندگان در ابتداي فيلم تلنگري به آزادي ميزند. گويي كارگردان(پيتر وير) قصد دارد بي كلام به ما بفهماند كه در قفس نگاه داشتن غاز هاي وحشي و آزاد، پيامدي جز مرگشان ندارد. فيلم نظم و انظباط افراطي مدرسه و اجبار والدين بر فرزندان را به تصوير ميكشد و به طرز كوبنده اي آنها را زير سوال مي برد. پیتر ویر در این فیلم به طرز غریبی نظریات میشل فوکو را به تصویر می کشد.
به نظر ميشل فوكو در نظام هاي اقتدارگرا مرسوم است كه قدرت در اختيار دولت باشد و به نام ملت يا حاكميت قدرتش را از طريق نهاد هاي مشخص عملياتي كند؛ نهاد هايي همچون دستگاه اداري، پليس و ارتش. نهاد هايي كه كارشان انتقال قدرت دولت، اجراي آن و مجازات نافرمانان است. اما به باور وي قدرت سياسي، نهاد هاي كارگذار ديگري نيز دارد كه به ظاهر اينگونه پنداشته ميشود كه هيچ وجه اشتراكي با قدرت سياسي ندارند.
بازی دانشجویان اصلی این فیلم که پایه گذاران مجمع شعرخوانی "انجمن شاعران مرده" اند ،بسیار جذاب ، باورپذیر و دیدنی است و تماشاگر به راحتی با آنها همذات پنداری میکند و به سرنوشت آنها اهمیت میدهد. شاید کسانی که در زمان ساخته شدن این فیلم دانشجو بودند بیشترین لذت را از این فیلم برده اند. اما امروز همچنان حاکم شدن استبداد نسلی بر سرنوشت نسلی دیگر موضوع داغ ، مهم و بحث برانگیز است. و گمانم بر اینست نسلهای آینده هم حتی برای تغییر دنیایی که ما ساخته ایم و در آن زمان کهنه خواهد بود ، این فیلم را بعنوان یک الگو و یک معجون تاثیرگذار و محرک در آرشیو عناصر زیبای زندگی خود قرار بدهند.
“من به میان جنگل رفتم ، چون سر آن داشتم که آگاهانه زندگی کنم ، من بر آن شدم که ژرف زندگی کنم و تمامی جوهر حیات را بمکم. هر آنچه را که زندگی نبود ریشه کن کنم تا آن دم که مرگ به سراغم می آید، چنین نپندارم که نزیسته ام”.