ماموریت سختی بود هیچکس قبولش نمی کرد
کیفو گرفتمو رفتم در خانه رونالدو
در زدم ، بعد چند ثانیه کریس درو واکرد
گفتم بدبختم، کمک کن جایی ندارم در این شهر....
کریس خوشحال شد گفت بفرمائید داخل ، رفتیم تو ، کریس گفت چای یا قهوه ؟
میخواستم دیر برگرده پیشم ،گفتم
"گل گاو زبون"
کریس تعجب کرد گفت گل گاو زبون؟
گفتم" گل گاو زبون"😐
گفت باشه چشم الان میرم درست کنم
رفت داخل اشپز خانه ، کیف بمبو همونجا گذاشتم و آرام از خانه خارج شدم با سرعت به سمت ماشین دویدم ، سوار شدمو تا جایی که میتونستم گاز دادم ،بعد نیم ساعت ماشینو تو جاده زدم کنار ، قلبم تن تن میزد ،دیگه باید منفجر میشد و رونالدو از بین میرفت
اگه رونالدو رو می کشتیم #غزه سقوط میکرد
تو همین فکرا بودم که دیدم یکی میزنه به شیشه سمت مسافر ،
شیشرو دادم پایین دیدم کریسه !!!
گفتم چجوری پیدام کردی؟
دماغشو نشون داد گفت حس بویایی ام قویه ، بعدش گفت داداش بیا این کیفتو جا گذاشته بودی بعدم با سرعت رفت !
همین طور تو شک بودم که "بوووووومممم"
*خاطرات یک داعشی جلد سه صفحه 65*