مطلب ارسالی کاربران

یه خاطره از دوران مدرسه یا دانشگاه بگید

اینتریستا . 06/21/2019 - 21:53 مشاهده پروفایل

1,164 مشاهده / 34 دیدگاه 4 1 2

این مطلب توسط کاربران طرفداری ارسال شده است و دیدگاه طرفداری نیست. قوانین سایت کاربر محور / گزارش تخلف

داغ‌ترین‌ها 👇🏻👇🏻👇🏻

دیدگاه‌ها (34 دیدگاه)

مشاهده 0 دیدگاه جدید

13 اروپا 34 لالیگا

من به اولین خاطره ای که به ذهنم رسید میگم یه سری تو پاییز هوای فوق العاده سرد دیر رسیدیم مدرسه همه رفته بودن سر کلاس اوناییکه دیر اومده بودن و نگه داشتن چند تا ناظم اومدن به صف با شلنگ نفری دو تا دست راست و چپ میزدن محکم میدونید که تو هوای سرد دست ادمم یخ کرده اون ضربه هم که میخوره یعنی چی همین دیگه زد دردش تا زنگ دوم بود

masoud man-intدیدگاه از حالت انتشار خارج شده است و قابل نمایش نیست.

مقام اویفالوژی

یه بار بعد زنگ ورزش همه معاونا و مدیرا اومده بودن کلاسمون درباره وضعیت کلاس بامون حرف میزدن
یکی از بچه ها رفته بود لباساشو عوض کنه خبر نداشت اینا رو کلاسن
یه چرخی تو مدرسه زده دیده کسی نیست بدو بدو اومد تو کلاس داد زد بچه ها این خارک.ده ها هیچکدوم نیستن جمع کنید بریم:/
دید هیشکی هیچی نمیگه یه نگاه کرد دید همشون رو کلاسن رید ب خودش درو بست در رف:/....

Rohollah Realism

نزدیکای چارشنبه سوری بود ماهم ترقه میبردیم دبیرستان
یه سری رفتیم سراغ دستشویی و تو اونایی که پر بودن مینداختیم
که ترقه رفت قاطی گوه یارو و یارو اومد بیرون میگفت کونیا نجسم کردین

امیرمهدی مصطفوی

یه بار دم مدرسه بین ما دوم تجربیا با اونا سوم ریاضیا دعوا شد بحث بالا گرفته بود بعد ما چند نفرمون گوشی داشتن
منم گوشی رو در اوردم گفتم نذارید زنگ بزنم آدم بیاد
گفتن زنگ بزن
گفتم خب شارژ ندارم
خندیدن همه دعوا لغو شد

داش بهرووز

یه خاطره هم از خودم بگم. استاد ریاضی داشتیم ،داشت درس میداد ،یه دختره هی حرف میزد و پچ و پچ میکرد،سوهان روح مون بود.یهو استاد برگشت گفت ،خانم خجالت بکش،به بقیه احترام بزار... یهو منم گفتم استاد بیرون بکنشش ( منظورم این بود بندازش بیرون) .من که تا چند دقیقه نمیدونم بچه ها چرا میخندن ، و استاد بهم گفت برو بیرون درس حذف کن! بعدش دوزاریم افتاد

Ambrosiana inter

سال اول دبیرستان جزو درس نخونا بودم ریاضی آخر سال ضریب۱۰ شدم۶🤣
اما خداروشکر الان...

مشاهده پاسخ‌ها (3)

Lonely Man of night

این که اسما مستعاره چون ممکنه ببینن😂
من خیلی خجالتیم روم نمیشد دخترامونو فالو کنم ترس از ضایع شدن و اینکه قبول نکن و یا بک ندن هم داشتم
به رفیقم یه روز گفتم اونایی که مطمئنی بک میدن بگو فالو کنم
آقا یکیشون قبول نکرد فالومو بک دادن پیشکش
اون روز رفته بودیم رستوران با رفیقام و اون رفیقم که گفته بود فالوش کن اون دختره رو
یدفعه نمی دونم چه مرضی گرفتم
به رفیقم گفتم اکبر این فاطمه کون گلابی درخواست منو قبول نکرد
اکبر رفیقم هم گفت گوه خورده الان ممد(دوست پسر فاطمه) رو میکنمش😂
بعدم بهشم میگم چرا زیدت رفیق ما رو فالو نکرده
آقا چشمتون روز بد نبیند دیدیم خیلی شیک و مجلسی فاطمه و ممد پشت سرمون بودن
هیچی دیگه رد شدن رفتن و من و اکبرم که ریده بودیم😐😑 من خیلی خجالت کشیدم چون با ممد زید دختره هم صمیمی بودم تقریبا

کاربر مهمان

خاطره اندازه کل عالم از دوران مدرسه و دانشگاه دارم مخصوصا مدرسه
به جان خودم یه خاطره میگم باور کنید هنوز یادمه
اول راهنمایی تازه مدرسه باز شده بود کلاس ما نزدیک ۳۵ نفر بود
کلاس آخر ریاضی داشتیم معلم اومد کمی درس داد
دیگه چیزی به زنگ نمونده بود منتظر بودیم
یه دیوثی آنچنان چوسید معلم گیج و منگ شد چند لحضه رفت هوا بخوره🤣
ما هم داشتیم خفه میشدیم
بعد برگشت گفت خجالت بکشید فردا میخواید برید تو جامعه
هفته بعد وقتی رفتیم سر کلاس ریاضی ناظم گفت معلم ریاضی انصراف داده 😂😂😂😂😂🤣🤣

مشاهده پاسخ‌ها (2)

Ramin SS

تو دبيرستان مدرسه نمونه دولتي بودم همه خرخون ما هم نخاله يه بار معلم رياضي يه امتحان سخت گرفت من ٣ شدم كشيد منو بيرون ميخواست با كاتر بزنتم

تا ابد رئالی⁩

خاطره خیلی خیلی دارم،کدومشو بگم؟
خوب باشه؟
بد باشه؟
خوشحال کننده؟
ناراحت کننده؟

مشاهده پاسخ‌ها (6)

داش بهرووز

دخترا اغلب میشستن یه سمت کلاس ، و پسرا هم یه سمت دیگه. یه کلاسی بود که تعداد زیاد بود.ترم 1 دانشگابود. این دخترا میومدن هر دو سمت میگرفتن وپسرا مجبور میشدن برم آخرکلاس..یکی از بچه ها یادم نمیره اومد توی کلاس (هنوز استاد نیومده) . سمت دخترا گفت: خانم ک**س و کو*نتون جمع کنید میخوایم ک*یر و خا*یه هامون پهن کنیم!!!!
این بشر با این حرفش تا اخر 8 ترم.با هرکی میخواست دوست بشه،قبول نمیکرد.خخ