آنان که عاشقند به دنبال دلبرند
هر جا که می روند تعلق نمی برند
از آن چه که وبال ببینند خالی اند
عشاق روزگار، سبک بال می پرند
پرواز می کنند به هر جا که جلوه ای ست
گاهی ملائک اند و گاهی کبوترند
دل را به دست هر کس و ناکس نمی دهند
دلداده ی قدیمی آل پیمبرند
آنان که عاشق علی و فاطمه شدند
مدیون خانواده موسی بن جعفرند
ما عاشقیم عاشق زهرا و حیدریم
ما شیعیان کشور موسی بن جعفریم
آدم بدون مِهر تو انسان نمی شود
سلمان بدون عشق مسلمان نمی شود
آن گردنی که تیغ تو را بوسه می زند
سوگند می خوریم، پشیمان نمی شود
وقتی کبوتران حریمت گرسنه اند
گندم برای سفره ما نان نمی شود
باید هزار قرن حکومت کنی مرا
سلطان چند روزه که سلطان نمی شود
تو خوب جایی آمده ای سروری کنی
هر رعیتی که رعیت ایران نمی شود
جز تو نمی شویم گرفتار هیچ کس
یعنی نمی رویم به بازار هیچ کس
تو آسمان عشقی و خورشید گنبدی
خورشید هشتمی و به ایران خوش آمدی
تو سجده ای و ساجد و مسجود و مسجدی
تو عابدی و عبدی و معبود و معبدی
تو کربلایی و نجفی و مدینه ای
یعنی شهید و شاهد و مشهود و مشهدی
نُه چشمه از علوم، به قلب تو جاری است
با این حساب، عالِم آل محمدی
تو آمدی و آمدنت رفتنی نداشت
مانند آفتاب، تو در رفت و آمدی
ای آبروی جن و ملک خاکبوسی ات
عالم فدای جلوه شمس الشموسی ات
زائر شدم نسیم، صدای مرا گرفت
از دستم التماس دعای مرا گرفت
یک شب کنار پنجره فولاد، مادرم
آن قدر گریه کرد شفای مرا گرفت
یک پارچه گره زد و تا سال های سال
«سهمیه امام رضای»1 مرا گرفت
صحن تو، آسمان تو، گنبد طلای تو
حتی مجال کرب و بلای مرا گرفت
ایمان نداشتم که ضمانت کنی مرا
تا این که آهو آمد و جای مرا گرفت
سائل شدن به خاطر منّت کشیدن است
آهو شدن بهانه اکرام دیدن است
ای مهربان ترین کرم سفره ی گدا
یا ایها الرئوفی و یا ایها الرضا!
امشب خدا کند که تو را ای حضور محض
این قوم اشتباه نگیرند با خدا!
ای لطف بی نهایت شب های زائران
یک بار ما، سه بار شما پیش ما بیا
با گریه های توست اگر گریه می کنیم
ای روضه خوان گریه ی ابن شبیب ها
یابن شبیب گریه فقط بر غم حسین
یابن شبیب گریه فقط بهر کربلا...
یابن شبیب جدّ مرا سر بریده اند
پیش نگاه عمه ما سر بریده اند
علی اکبر لطیفیان