مطلب ارسالی کاربران
داستان کوتاه
دختره داشت تو کافی شاپ کاپوچینو میخورد!یه پسره اومد یه کاغذ تا شده انداخت رو میزش و رفت....
دخته خیلی با خودش کلنجار رفت که کاغذ رو برداره یا نه ٬ آخرش برداشت و گذاشت لای دفترش
شب تو اتاق از خودش پرسید:آبا این پسر میتونه آغاز راه خوشبختی من باشه؟
بالا خره دل رو به دریا زد و کاغذ رو باز کرد و دید توش با خط زیبا نوشته:
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
کاپوچینو رو با نی نمیخورن بزغاله:|