می 1940، فرانسه که به همراه انگلستان بر سر لهستان، به آلمان اعلان جنگ داده بود، ظرف یک ماه در زیر زنجیر تانکهای آلمانی معروف به پانزر (لشگر زرهی) و با صدای مهیب رژه وافن ss فتح شد. تاکتیک نظامی آلمان مهم تر از جنگ افزار هایشان بود.هر لشگر پانزر دارای دو تیپ تانک و یک تیپ پیاده موتوری بود که افراد هنگهای این تیپ پیاده موتوری از حمله افراد با ســــــــــــلاح ضـــــــــد تانک به تانک ها جلوگیری می کردند و این واحدها تحرکات زیادی داشتند.
انگیزه تهاجم آلمان به لهستان این بود که آلمان مصر بر بازپس گیری اراضی از دست رفته طی معاهده ورسای بود و تلاش های خود را در این زمینه از راه های متفاوت دیپلماسی به انجام رساند. اما توفیقی نیافت. دولت های فرانسه و بریتانیای بزرگ (فاتحان جنگ جهانی اول) که خود در نشست ورسای بخش هایی از المان را به لهستان بخشیدند، تمامیت ارضی لهستان را تضمین کرده بودند. لذا به آلمان اعلان جنگ دادند. نیروهای آلمانی در همان سال (1940) با تصرف هلند و بلژیک، از خط دفاعی ماژینو که ارتش فرانسه به آن چشم دوخته بود به آسانی گذشتند. از نظامیان کمکی انگلستان کاری بر نیامد و این نیروها در ماه ژوئن با یک بی نظمی بیسابقه و تحمل تلفات از "دانکرک" فرار کردند و چهار سال و اندی بعد، با زنده سوزی درسدن و هامبورگ حماسه جدیدی آفریدند. سپاهیان آلمان در خاک فرانسه "پانزر هفتم" به فرماندهی روباه صحرا، فیلد مارشال اروین رومل و به کمک تیزهوشی ژنرال گودریان، تحت عملیات نوظهور برق آسا (رعد آسا) خود را به ساحل مانش (کانال میان انگلستان و فرانسه) رسانیده و سپس به موازات دریا در جهت جنوب به پیشروی در خاک فرانسه ادامه دادند. فرانسه نیز مانند لهستان در اندک مدتی از پای درآمد. هیتلر که او را غرور پیروزی فرا گرفته بود به جای استفاده از این پیروزی در جهت مقاصد سیاسی و اقتصادی _که البته با معاهده مولوتوف ریبنتروپ نیز انجام داده بود_ دست به گسترش فتوحات خود تحت سیاست لبنسراوم سازمان تنظیم جمعیت NSDAP زد و در یک فاصله زمانی کوتاه، تمام قوای تهاجمی خود را از دست داد و حکومت وقت آلمان از بین رفت. قاعده نبرد در دو جبهه که عملا محکوم به شکست بود هیتلر را در قمار بزرگی شکست داد.
برای درک حجم سنگین "معاهده ورسای" که در 488 سرفصل بر آلمان ها تحمیل شد، کافیست اثرات ورسای بر ایران را مطالعه بفرمائید.
پیشوای نازی ها علت تهاجم آلمان به لهستان را در سخنرانی خود (یکم سپتامبر 1939) در رایشتاگ آلمان اینگونه تشریح کرد:
<<"آقایان، نمایندگان، مردان رایشتاگ آلمان، ماه هاست که مسئله مهمی همه ما را رنج می دهد. مدت ها پیش با دیکته ورسای این مسئله را بر ما مشکل کرده و انحراف و انحطاطی که در آن ایجاد شد اکنون غیر قابل تحمل شده است. دانتسیگ در گذشته یک شهر آلمانی بود و اکنون هم یک شهر آلمانیست. دالان هم آلمانی بود و آلمانیست. این مناطق رشد فرهنگی خود را تنها مدیون ملت آلمان است و بدون آلمان، این مناطق هنوز در عمق بربریت و وحشیگری غوطهور بود. دانتسیگ از ما جدا شده و دالان هم با اقلیت المانی ساکن در آن منطقه به طرز بیرحمانه ای رفتار می شود به لهستان ضمیمه شده است. در سال های 1919 و 1920 بیش از یک میلیون نفر که زادگاه مادریشان آلمان است، مجبور به ترک زادبوم خود شده اند.
اینکه یک تپانچه روی قلب کسی بگذارند و او را مورد شکنجه قرار دهند و نیز با تهدید میلیون ها انسان به گرسنگی یک امضاء بگیرند و سپس اعلام کنند که سندی که بدین صورت بدست آمده است قانون محسوب می شود به هیچ وجه قابل قبول نمی باشد. بنابراین من هم در مورد دانتسیگ و هم در مورد دالان کوشش نمودم که با مذاکره و پیشنهادات مسالمت آمیز و صلح جویانه، مسائل را حل و فصل نمایم. کاملا آشکار است که این مشکلات باید حل می شدند و هیچ شکی در این نبود. دولت های غربی علاقه ای به زمان حل مسائل نداشتند اما زمان حل این مسائل برای ما اهمیت دارد. شما می دانید که آنها تمام پیشنهادات مرا رد کردند. نیازی نیست که یک به یک آن ها را شرح بدهم؛ من در باب محدود سازی تسلیحات و حتی اگر لازم باشد نابودی تسلیحات پیشنهاداتی ارائه دادم، همینطور درباره محدود سازی روش های جنگی، و همینطور محو روش های جنگاوری نوین که به عقیده من به شدت با قوانین بین المللی در تضاد است، پیشنهاداتی ارائه دادم. شما بخاطر دارید که برای حفظ تمامیت ارضی رایش آلمان، حل صلح آمیز مسئله اتریش و بعد مسئله سودتنلاند، بوهوم و موراوی پیشنهاداتی ارائه نمودم اما تمام کوشش های من بی اثر واقع شد.
من از چهار ماه پیش تا کنون تنها با سکوت و آرامش وضعیت را نظاره کردم. با این حال مکررا هشدارهایی دادم. من سه هفته پیش به سفیر لهستان اطلاع دادهم که اگر لهستان باز هم به ارسال یادداشت و اولتیماتیوم به دانتسیگ بپردازد، و اگر اقدامات تبعیض آمیز و تحریک آمیزی را علیه آلمانی های آن ناحیه اجرا نماید، و اگر کوشش نماید با تحمیل سیاست های گمرکی خود دانتسیگ را بلحاظ اقتصادی تحریم و نابود کند، در آن صورت نباید انتظار داشته باشد که آلمان همچنان سکوت کند و واکنشی نشان ندهد. من شک ندارم که در این زمینه، لهستانی ها کوشش هایی بعمل می آورند تا با اتهامات متقابل بر ضد آلمانی ها، رفتار ظالمانهی خود را با این بهانه که یک پاسخ به اقدامات "تحریک آمیز" اقلیت آلمانی می باشند، توجیه نمایند؛ و من خودم را مجبور می بینم اظهار نمایم که این پیشنهادات را پذیرفتم و من برای دور جدید این مذاکرات پیشنهاداتی ارائه دادم که از آن آگاهید. سپس من و دولتم دو روز تمام را انتظار کشیدیم که ببینیم آیا دولت لهستان یک نماینده تام الاختیار می فرستد یا خیر، تا شب گذشته هیچ نماینده ای از طرف لهستان اعزام نشد، و این دولت به سفیر خود اطلاع داد که در چه وضعیتی می تواند پیشنهادات انگلیسی ها را مورد ملاحضه قرار دهد و بعدا تصمیم خود را به اطلاع انگلیسی ها می رساند. آقایان نماینده، اگر کسی آنقدر گستاخ است که انتظار دارد رایش آلمان و رئیس دولت آن چنین وضعی را تحمل کرده و بپذیرد، در آن صورت ملت آلمان سزاوار آن است که کاملا از صحنه سیاست کنار رود.
نمی دانم زنان و کودکان مناطق آلمان نشین (لهستان) چه بد رفتاری ای یا اقدام تحریک امیزی انجام دادند که چنین مورد بد رفتاری و حتی آدم دزدی حکومت قرار می گیرند. لهستانی ها به شیوه سادیسمی آن ها را مورد آزار و اذیت قرار می دهند. یک کشور بزرگ و آبرومند بیش از این نمی تواند با آرامش چنین وضعی را تحمل کند. اگرچه قلبا اعتقاد داشتم که دولت لهستان، خواهان یک تفاهم حقیقی نیست اما با این وجود پیشنهاد میانجی گری دولت بریتانیا مبنی بر برقراری یک خط مستقیم میان آلمان و لهستان را پذیرفتم. این قضاوت نادرستی خواهد بود که علاقه من به صلح و صبر به اشتباه ضعف و ترس قلمداد شود. شب گذشته به دولت بریتانیا اطلاع دادهم که گویا دیگر علاقه جدی ای برای از سر گیری مذاکرات از سوی لهستان حس نمی کنم. 21 حادثه مرزی و در شب پیش 14 تجاوز مرزی که 3 تای آن جدی گزارش شده بودند ثبت شده است.
بنابراین تصمیم گرفتم با همان زبانی سخن بگویم که این کشور (لهستان) طی چند ماه اخیر با ما سخن گفته است.">>
((علت حمله آلمان به شوروی را در اینجا مطالعه کنید.))
آلمان پس از این سخنرانی بفرمان هیتلر، در 17 روز با حداقل کشته غیر نظامیان بهمراه دولت شوروی، لهستان را به دو نیم تقسیم کرد و بدین شکل آغاز نبردی بزرگ که البته به خواست دولت نوظهور آلمان هم نبود انجام گرفت. آلمان در آوریل 1945 از صحنه سیاست قدرت های جهانی برای همیشه کنار رفت.