شاید شما در مدرسه متوجه هدف درس تاریخ نمیشدید و از مردانی میخواندید که با ایدههای منسوخ در نبردهای مختلف شرکت میکردند و میبردند و میباختند. شاید نمیدیدید که رویدادهای قرنهای گذشته چه ربطی به اینجا و اکنون دارند. شاید هم معلم یا پدر و مادرتان از جرج سانتایانا نقل قول میکردند: «آنهایی که گذشته را به خاطر نمیآورند محکوم به تکرار آن هستند.»
اما احتمالا به ارنستو والورده چنین چیزی هرگز گفته نشده، یا اگر هم گفته شده او توجه لازم را نداشته است. اگر اینطور نبود، اتفاقات آنفیلد روی نمیداد. خیلی روشن صحبت کنیم. این مقاله روی نقاط ضعف بارسلونا تمرکز دارد. نباید کار فوقالعاده یورگن کلوپ و لیورپول را نادیده بگیریم، بهویژه از اینکه سربازان کوچکی مانند دیووک اوریگی و گئورگینیو واینالدوم چطور تبدیل به بازیکنانی شدند که سرنوشت بازیها را تغییر میدهند. آنفیلد شب خارقالعادهای را پشت سر گذاشت اما بارسلونا هم فوقالعاده بد بود. ۱۳ ماه به عقب برگردیم. بارسای ارنستو والورده در نوکمپ مقابل رم با اختلاف سه گل پیروز شد. البته فاصله دو تیم در این حد نبود و آلیسون دروازهبان رم بود اما در بازی برگشت همه چیز فروپاشید؛ مانند آنچه که در آنفیلد روی داد. مساله تنها تشابه نتایج نیست، بلکه تشابه رویدادها هم هست.
بارسلونا در دقایق ابتدایی کند بازی کرد و روی یک پاس نه چندان باهدف از سمت چپ دفاعش، با اشتباه بازیکنانش دروازهاش باز شد. در ورزشگاه المپیک، این ادین ژکو بود که در دقیقه شش گل زد؛ در آنفیلد، اوریگی در دقیقه هفت دروازه بارسلونا را باز کرد. رم با این گل زودهنگام و با تشویق جمعیت، خط دفاعیاش را به شکل وحشتناکی به جلو آورد و با تمام وجود خط میانی بارسا را پرس کرد. هافبکهای بارسا اغلب در نیمه زمین خود بازی میکردند، مانند آنچه که در مقابل لیورپول روی داد.
لیورپول گل دومش را در نیمه دوم زد اما روش بازی این تیم مشخص بود: اینکه با تمام توان بازی و بازیکنان بارسا را مجبور کنند که توپها را از روی دفاع برای لیونل مسی و لوییس سوارس بفرستند. این ریسک بزرگی بود و کار مدافعان میانی لیورپول را دشوار میکرد اما بارسلونا نمیتوانست از این موضوع استفاده کند؛ از یک سو مهاجمانش سی و چند سال دارند و اینکه از آنها خواسته شود مرتبا استارتهای ۲۵ متری بزنند ایده درخشانی نیست و از سوی دیگر، مدافعان لیورپول خیلی خوب بودند. اوضاع مقابل رم هم همین بود. رم پیش از دقیقه ۶۰ کار را دو بر صفر کرد اما لیورپول پیش از آنکه یک ساعت از بازی بگذرد گل سومش را هم زد. والورده، مستاصل از روی نیمکت به زمین نگاه میکرد. در هر دو بازی، او در دقیقه ۶۰ تنها یک گل تا حذف فاصله داشت. اما او چه کرد؟
هیچ کار. او در رم تا دقیقه ۸۱ صبر کرد تا تعویض اولش را انجام دهد و آندره گومش را به جای آندرس اینیستای خسته به زمین فرستاد. او مقابل لیورپول در دقیقه 60 فیلیپه کوتینیو را تعویض کرد و یک مدافع کناری، نلسون سمدو را به جایش آورد و سرخی روبرتو را به میانه میدان فرستاد. او در هر دو بازی یک هافبک تهاجمی را بیرون کشید و یک بازیکن تدافعی به زمین فرستاد. مقابل لیورپول، بارسلونا باید گل میزد یا اینکه بازی به وقت اضافه میرفت.
گل پیروزی رم در دقیقه ۸۲ زده شد و کاستاس مانولاس روی بیتوجهی نلسون سمدو در تیر نزدیکتر گل زد. لیورپول در دقیقه ۷۹ گل چهارم را زد، ولی این بار تمامی بازیکنان خط دفاعی بارسلونا به خواب رفته بودند. در هر دو بازی، یک میلیاردر شصت و چندساله اهل بوستون احتمالا قهقهههایی میزد که از زمان به دست آوردن نخستین یک میلیون دلار زندگیاش نزده بود.
نیازی به پیشگوییهای نوستراداموس نبود و میشد حدس زد که کلوپ چگونه بازی خواهد کرد. مشخص بود که او تلاش میکند بازی را پرریسک آغاز کند، پرس از بالا انجام دهد و پرفشار بازی کند و گل زودهنگامی بزند که جمعیت حاضر در ورزشگاه را همراه کند. او میتوانست به صورت کامل از بازی رم کپی کند. شاید والورده فکر میکرد لیورپول بازی متفاوتی به نمایش خواهد گذاشت اما او که دیده بود یک سال پیش چه شده، چرا روش دیگری در پیش نگرفت؟
او شاید به این اشاره کند که در قیاس بازی با رم، آنها مقابل لیورپول فرصتهای بهتری ساختند و باعث شدند آلیسون واکنشهای بهتری داشته باشد اما آنها در خط میانی دوباره کمتر از حریف دویدند. آندرس اینیستا در رم بیتاثیر بود و کوتینیو در آنفیلد. بازی آرتورو ویدال کسی را فریب نمیداد و ایوان راکیتیچ بیشتر وقتش را صرف کمک به سرخیو بوسکتس میکرد (که کارت زردی زودهنگام گرفته بود و دیگر آن لشکر یکنفره نیست) و زمانی که توپ را میگرفت کاری نمیتوانست انجام دهد. درباره شبی که خوردی آلبا گذراند هم چیزی نگوییم بهتر است.
۹ نفر از این بازیکنان در رم هم حاضر بودند و به خاطر دارند که چه شد اما این کار مربی است که بازیکنانش را درک کند و آنها را در وضعیتی قرار دهد که حتی اگر روز بدی دارند هم بهترین عملکردی که میتوانند را داشته باشند. والورده برنامه بازی را اشتباه انتخاب کرد و کاری به بازی لیورپول نداشت. واکنش او هم کند بود. زمانی که او دست به کار شد، تعویضهایش هم اشتباه بود.
اما باشگاه هم سهم خود را از تقصیرات دارد. زمانی که از نظر دستمزد بازیکنان در کل دنیا دوم هستید و مهاجم ذخیره شما در ژانویه، از تیم میانه جدولی سری آ، به صورت قرضی آمده، حتی مهاجم هم نیست و نامش کوین پرینس بواتنگ است، حتما مشکلی جدی دارید. این یعنی شما بر این باورید که مسی و سوارس که ۳۱ و ۳۲ سال دارند، هرگز مصدوم و محروم نمیشوند، یا اینکه سایر بازیکنان تیم آنقدر بااستعداد هستند که مشکلی پیش نیاید.
شاید والورده تصور میکرد عثمان دمبله حاضر خواهد بود تا بهعنوان بازیکن ذخیره به میدان برود، هرچند که او در رم هم تنها 5 دقیقه بازی کرد. شاید او فکر میکرد مالکوم مقابل جیمز میلنر میتواند بدرخشد اما باز هم اشتباه میکرد. شاید او تصور میکرد مسی بار تیم را به دوش خواهد کشید اما این هم اشتباه بود. ضمنا سوارس هم از سپتامبر ۲۰۱۵ در خانه حریفان در لیگ قهرمانان گل نزده است.
والورده احتمالا دوگانه داخلی را فتح خواهد کرد، مانند پارسال اما این قهرمانیها حس پوچی خواهند داشت. نه به دلیل اینکه آنها از لیگ قهرمانان حذف شدهاند، بلکه به دلیل اینکه حذف بارسلونا در هر دو فصل بهشدت مشابه هم و واکنش آنها دقیقا یکی بوده است. اشتباه برای مربی و بازیکنان یک چیز است و درس نگرفتن از اشتباهات در شرایط تقریبا مشابه، انجام همان کارها و انتظار نتیجه متفاوت داشتن چیز دیگری است.