اختصاصی طرفداری- از ساحل آرامشِ "بهترین لیگ چند سال اخیر" که در اعماق پردههای گوش ما فرو میشد تا "فرهنگ خشونت و خشونت فرهنگی"، تنها چند هفته فاصله بود. همانقدر که آن هندوانههای زیر بغل برای لیگ خلیج فارس زیادی بزرگ بود، این فریادها، سر نبود شعور در سکوها هم به بیراهه میرود. حالا که پهنای صورت پرتاب کنندگان سنگ و پارهسنگ را تیتر یک میکنیم، بهتر است پهنای دشت بی فرهنگی را هم از بالای کوهسارها ببینیم. پس چند فلش بک به گذشته و بعد اصل حرف را میزنیم.
گل اول ژاپن به ایران در جام ملتهای اخیر را حتما بارها دیدهاید. هفتهها از نبردن فلان بازیکن صحبت شد و اینکه چرا سرمربی تیم ملی ایران به بازیکنان یاد نداده اعتراض نکنند و آیا اخلاق خود مربی روی آنها تاثیر داشته است یا نه؟ معمولا بعد از چنین تراژدیهایی، مرد هزار قصهگو در تلویزیون ظاهر میشود و با ژست نوام چامسکی طورش، شروع به پیچیدن نسخه میکند. حالا فلش فوروارد بزنید به هفتههای اخیرِ لیگ. چند بار دیدیم که بعد از بازیها، مربیان لیگ، داوران را هل دادند، کوچک کردند و پایین آوردند؟ چند بار اعصاب شما از بازیکنان خودی به هم ریخت که دلیل این اندازه اعتراض به داور چیست؟ چند بار دوربینهای کنار زمین حرف رکیک و حرکت ناشایست از مربیان ثبت کردند؟ حالا دوباره برگردید به حرفهای کارشناسان در شب آنالیز فرهنگ تیم ملی. آیا آنها حالا قبول خواهند کرد که این یک اپیدمی فرهنگی در جغرافیای ماست و یک پدیده یک شبه نیست؟ قبلا اینجا نوشتیم که چرا در میزگردهای ورزشی صدا و سیما حرف حساب در نمیاید. بیشتر میر غضبهایی میبینیم که فقط بلدند نسخه بپیچند، بدون در نظر گرفتن پشت زمینه موضوع و تحقیق کامل در مورد آن.
برگردیم روی پای خود. ما از پیشرفت در فوتبال زیاد شنیدهایم. پیشکسوتی در رسانههای ما وجود ندارد که دعوت یک رسانه برای صحبت در مورد پیشرفت را رد کند. آنها حرف برای پیشرفت دارند اما بیشتر باد هوا است تا حرف. کارشناسی که فکر میکند اگر چند کامیون سیمان بریزیم و چند آجر، آکادمی ساختهایم مانند Aspire و از فردا قرار است از هر سوراخش چند کریم باقری بیرون بریزد. سطح تحلیل آنها در این خلاصه میشود که اگر در تپه های داوودیه، Aspire بسازیم، علی پروینیسم از بین میرود. تپههای داوودیه نتیجه داد چون فوتبال هنوز اینقدر پیچیده نشده بود اما تغییر فرهنگ و نگاه به فوتبال، با خراب کردن یک تپه و ساختن یک ساختمان در سال ۲۰۱۹ به دست نمیآید.
لب کلام اینکه تصور تقریبا تمام کارشناسان و مجریان صدا و سیما و رسانههای داخلی از پیشرفت، چیزی شبیه تغییر دکوراسیون خانه است. شما چند جنس و ابزار از قبیل آجر، سنگ، سیمان و ماله که این آخری مهمتر از بقیه است، می خرید و چند نفر را به عنوان بنا، نجار و ماله کش برای تغییر ظاهر استخدام میکنید. پیشرفت در فوتبال، صرفا پیشرفت در چمن، سونا و جکوزی نیست. به صحبتهای اکثر بازیکنان بی حاشیه و حرفهای لیگهای معتبر اروپا دقت کنید. آنها تقریبا همگی از ۸ تا ۱۲ سالگی صحبت میکنند. جایی که شخصیت اصلی آنها و نگاهشان به فوتبال شکل گرفته است. حالا سوال این است، با کدام سیستم آموزشی و پرورشی قرار است مهدی قائدی حرفهای گری یاد بگیرد یا مدافعان بیاموزند که اعتراض به داور آنچنان هم تاثیری در نتیجه نخواهد داشت؟
این آنالیز از جنبههای مختلف پیشرفت در صدا و سیما شنیده نمیشود آن هم به دو دلیل. اول اینکه با کمال تواضع، آنها نیاز به مطالعه برای فهم آن دارند که فعلا کارشناسان بزرگ ما جملات ماندگار مربیان را طوطی وار تکرار میکنند و دوم جرات گفتنش را ندارند. در این قصه، شما وقتی از آموزش و پرورش کودکان برای ۲۰ سال آینده صحبت میکنید، باید مشخص کنید که این سیستم آموزشی در چند دهه اخیر تا چه حد موفق بوده است. سپس علت عقب افتادگی آموزش در ایران را توضیح دهید و بعد اسپانسر خود برنامه، یکی از میوههای گندیده همین سیاست غلط آموزشی باشد. کمی پیچیده شد اما پیشرفت به همین اندازه پیچیده است. شما نمیتوانید در فوتبال سطح فکری بازیکنان را بدون رخ دادن یک تغییر بزرگ در جامعهی آموزشی و فرهنگی کشور تغییر دهید. بعد از آن باید بگویید که این تغییر بزرگ چطور به دست میآید که زمان برنامه تمام میشود و شما دیگر به صدا و سیما دعوت نمیشوید. جای شما را حسن روشن و امیر حاج رضایی و بقیه میگیرند که ۳۰ سال است از حرافی روی تیترها راه میروند. بی خطر و پر حرف.
اولین قدم پیشرفت را باید با نگاه به عقب برداریم و با وجود سختیِ این اعتراف برای ما ایرانیان که سالها فکر میکردیم مردم خاص دنیا هستیم، بگوییم "ما مطلقا شکست خوردهایم". شکستی چندین دههای با مخلوطی از سیاستهای مختلف. هم در آموزش، هم در فرهنگ، هم در اقتصاد و هم به تبع آن در فوتبال. مردم سیاست گذار این شکستها نبودند زیرا اولا نظر آنها مانند اتفاقی که برای نود افتاد آنچنان مهم نیست، دوما، رسیدن به پست مدیریت راه و چاهی دارد که همه به آن واقفیم. پس جای سنگ زدن به صورت آنها علت این خشم، این جهالت و این نفرت را در تار و پود سیاستهای مدیران ببینیم. البته اگر اسپانسرها اجازه دادند!