در پاسخ به مقالهی «زبان ملت تاجیک زبان تاجیکیست!» به قلم فرهاد رحیمی، رئیس فرهنگستان علوم تاجیکستان
- تا زمان اشغال امارت بخارا به دست ارتش سرخ نام رسمی زبان ملی ما چه بود؟ فارسی. پس از اشغال امارت بخارا به دست ارتش سرخ نام رسمی زبان ملی ما چه بود؟ فارسی. کی آن تبدیل به «تاجیکی» شد؟ در سال ۱۹۲۸ به دستور مستقیم کرملین. آیا این تصمیم را ما، تاجیکان، گرفته بودیم؟ نه. اتحاد شوروی نمیخواست که بیرون از مرزهای آن هم یکی از زبانهای مردمان شوروی با همان نام وجود داشته باشد و تازه مقام رسمی هم داشته باشد. زبان پارسی با نام «فارسی» در ایران و افغانستان رسمیت داشت. اتحاد شوروی باید برایش نام دیگری جعل میکرد تا بتواند با تغییر رسمالخط و دستور زبان زبان دیگری بیافریند و خطر نفوذ «بیگانگان» را به تمام خنثی کند.
- معنای اولیه واژه تاجیک همان عرب است که در پی گرویدن غالب ایرانیان به اسلام در مورد خود ایرانیان به کار رفته است.
- مهندسی قومی شوروی به گونهای بود که میخواست هر زبانی را با نام ملت گویشور آن زبان بخواند و “زبان تاجیکی” پیامد همان سیاست غلط است. ولی وقت آن است که از قالب شوروی بیرون آییم و واقعیتهای جهان را به گونهای که هست بشناسیم.
- ۲۲ کشور جهان با ملیتهای مختلف امروزه یک زبان عربی را زبان رسمی خود میدانند. ۵۴ کشور مستقل و ۲۷ واحد سیاسی دیگر زبان واحد انگلیسی را زبان رسمی خود میدانند. و هیچ کس با این پرسش غریب روبرو نشده است که چرا باید زبانش را مثلا عربی بنامد نه سودانی، یا انگلیسی بنامد نه کانادایی. یا ۲۱ کشوری که زبان اسپانیایی در آنها رسمی است چرا برای زبانشان نام دیگری مثل کوبایی یا پانامایی یا ونزوئلایی اختراع نمیکنند؟ آیا برای آنها هویت ملی مطرح نیست؟ یا استقلال ایالات متحده آمریکا در خطر است که نام زبان ملیاش American نیست؟ این دهها کشوری که به زبانهای واحد صحبت میکنند، برخی از هم هزاران فرسنگ فاصله دارند، ولی باز هم زبانشان یکی است. در حالی که کشورهای پارسیزبان نه تنها زبان بلکه جغرافیای واحد هم دارند و کوچکترین دلیل منطقی برای چند نام داشتن زبانشان وجود ندارد. به جز دلیل یا انگیزۀ سیاسی که زبان توانمند پارسی را تکهپاره و تضعیف کنند تا دیگر مجال خوش درخشیدن نداشته باشد؛ غافل از این که آب اگر صدپاره گردد باز با هم آشناست.
- “تاجیک” همان ایرانی است که زبان اصلی یا عمدهاش پارسی است. و در ادبیات کلاسیک “تاجیک” به معنای ایرانی معمولاً در برابر “ترک” میآمد؛ همان گونه که “عجم” به معنای ایرانی در برابر “عرب” قرار میگرفت.
- حقیقت تاریخی این است که نام رسمی زبان پارسی در بخارای پساشوروی سال ۱۹۲۸ به دستور بیگانگان تبدیل به “زبان تاجیکی” شد و در افغانستان همین ۵۳ سال پیش (۱۹۶۴) به صلاحدید فرمانروایان غیرتاجیک (پشتون) رسماً “دری” نام گرفت. در هیچ یک از این دو مورد صاحبان راستین این زبان اقدام به تغییر نام آن نکردهاند.
- “تاجیکی” نامیدن تنها یکی از زبانهای تاجیکان خلاف مفهوم ملت است و در جامعه تفرقه ایجاد میکند.
- پارسی بودن زبان ما ادعا نیست، بلکه حقیقتی است که تاریخ با تمام وجودش جار میزند. در حالی که از حضور اصطلاح سیاسی “زبان تاجیکی” در تاریخ ما فقط ۸۹ سال میگذرد و آن هم صرفاً به دلیل سیاسی، نه علمی و تاریخی.
- به خاطر حفظ یکپارچگی ملّت، تداوم زبان، گسترش و بالش و شگوفایی آن، سربلندی تاجیکان، حفظ میراث معنوی هزارانسالهی تاجیکان، شراکت در تمام افتخارات فرهنگی پارسیگویان جهان، پیشبرد علوم و فنون تاجیکستان، رشد خودشناسی ملی مردم و دهها نیت خیر دیگر باید نام راستین زبان ملی تاجیکستان را که چیزی جز پارسی نیست به رسمیت شناخت و برنامهی گذار تدریجی به خط پارسی را پیاده کرد.
داریوش رجبیان (روزنامهنگار و پژوهشگر): مقاله فرهاد رحیمی، رئیس فرهنگستان علوم تاجیکستان، از همان عنوان خود تا به پایان مطلب با هویت تاجیکان سر ستیز دارد. این جستار که در خبرگزاری دولتی “خاور” منتشر شده، چنین عنوان دارد: «زبان ملت تاجیک – زبان تاجیکیست! پرزیدنت آکادمی علوم تاجیکستان، آکادمیک فرهاد رحیمی، در جواب به آنهایی که ضروریت زبان ملی و هوّیت ملی را در دولت ملی نادیده میگیرند». آنچه ما اینجا نادیده میگیریم، غلطهای املایی حتی در عنوان مطلب است که علامت “تیره” را در جای غلط گذاشته و بجای “ضرورت” “ضروریت” نوشته و بجای “هویت” – “هوّیت”. اصل مطلب بسیار مهمتر از این غلطهای املاییست.
آقای رحیمی کوشیده است همه طرفداران زبان پارسی در تاجیکستان را افرادی معرفی کند که به داشتن زبان ملی و هویت ملّی اعتقادی ندارند. صد و هشتاد درجه خلاف واقعیت. واقعیت از این قرار است که زبان پارسی ستون فقرات هویت ملی تاجیکان است و پارسی ستیزی عین تاجیکستیزی است.
او سرآغاز به نام رسمی زبان ملی تاجیکستان در قانون اساسی اشاره کرده و مینویسد: «زبان دولتی و رسمی دولت ملی تاجیکان- تاجیکستان عزیز آزاد و صاحباستقلال زبان تاجیکیست و مقام حقوقی زبان تاجیکی به حیث زبان دولتی در ماده دوم کانستیتوتسیه (قانون اساسی) جمهوری تاجیکستان به طور روشن و واضح تایید شدهاست.»
صحبت از همان مادهای است که طی ۲۸ سال اخیر بارها تغییر کرده است. پیش از فروپاشی اتحاد شوروی در همین ماده نام زبان رسمی تاجیکستان «تاجیکی (فارسی)» ذکر شده بود، سپس آن تبدیل به «فارسی (تاجیکی)» شد و در نهایت واژۀ «فارسی» از قانون اساسی حذف شد و بار دیگر به رسم شوروی زبان دولتی تاجیکستان رسماً «تاجیکی» خوانده شد.
این بدان معناست که ماده دوم قانون اساسی همواره تابع امیال سیاسی دولتمردان بوده و بنا به ملاحظات سیاسی تغییر کرده است و نمیتواند بیانگر اصل هویت زبانی مردم تاجیک باشد. قانونگذاران تاجیکستان هنوز به چنان بلوغ سیاسی نرسیدهاند که بیپروا از واکنش قدرتهای غیر نام زبان خود را به رسمیت بشناسند و ترجیح میدهند پایبند همان نامی باشند که کرملین برای زبان ما و شما پسندیده است. وگرنه میشد در پی یک پرسش منطقی نام زبان را به اصل آن برگرداند: تا زمان اشغال امارت بخارا به دست ارتش سرخ نام رسمی زبان ملی ما چه بود؟ فارسی. پس از اشغال امارت بخارا به دست ارتش سرخ نام رسمی زبان ملی ما چه بود؟ فارسی. کی آن تبدیل به «تاجیکی» شد؟ در سال ۱۹۲۸ به دستور مستقیم کرملین. آیا این تصمیم را ما، تاجیکان، گرفته بودیم؟ نه. اتحاد شوروی نمیخواست که بیرون از مرزهای آن هم یکی از زبانهای مردمان شوروی با همان نام وجود داشته باشد و تازه مقام رسمی هم داشته باشد. زبان پارسی با نام «فارسی» در ایران و افغانستان رسمیت داشت. اتحاد شوروی باید برایش نام دیگری جعل میکرد تا بتواند با تغییر رسمالخط و دستور زبان زبان دیگری بیافریند و خطر نفوذ «بیگانگان» را به تمام خنثی کند.
یعنی تمام کندوکاوها در منابع پارسی باستان و میانه و پهلوی و مانوی و سغدی و غیره در این زمینۀ بخصوص بیهوده است. چون موضوع بحث ما متعلق به هزاران سال پیش نیست، بلکه رویدادی از تاریخ معاصر است. تا همین ۸۹ سال پیش هم نام رسمی زبان ما و شما در سرزمینی که از امارت بخارا بجا ماند فارسی بوده است. این حقیقت را که نمیشود با هیچ ترفندی کتمان کرد یا منکر شد.
شوربختانه، آکادیمیسین فرهاد رحیمی در این مقالۀ خود برای فصل کردن آمده تا وصل کردن و به گونهای موضوع را بررسی میکند که گویی صحبت از چند زبان جداگانه و متفاوت است. حتی ارتباط میان پارسی و “تاجیکی” را با پیوند میان زبانهای اسلاویِ روسی و بلاروسی و اکراینی یا زبانهای ترکیبُن مشابه دانسته و نوشته است:
«فعلا روسها، بلروسها و اوکرائینها ملتهای علیحدهاند و دولتهای مستقل خود را دارند، اما ناوابسته به آن هر یکی از این ملتها آثار تاریخی و فرهنگی و خطی روس قدیم را میراث مشترَک خود میدانند. همچنین “لغت ترک” محمود کاشغری را که در عصر ۱۱ تألیف شده است، تمام ملتهای ترکیزبان همچون مالکیت ذهنی عمومی خود اعتراف کردهاند و از آن همچون میراثدار حقیقی استفاده میکنند.»
غافل از این که زبانهای روسی و بلاروسی و اوکراینی امروزه نه تنها تفاوتهای واژگانی فراوانی دارند، بلکه از دستورهای مختلف هم بهره میگیرند و رسماً و علماً و عملاً سه زبان مجزا به شمار میآیند. و گویشوران زبانهای ترکیبُن با مترجم با هم صحبت میکنند، در حالی که منِ پارسیگو نوشتههای فرهاد رحیمی را که میگوید به “تاجیکی” تألیف شده بدون مترجم میخوانم. پس مقایسۀ این وضعیت با زبانهای اسلاوی یا ترکیبن قیاس معالفارق است، یعنی نامناسب، بیجهت و بیدلیل است.
فرهاد رحیمی در این مقاله غیرعلمی و تبلیغاتی خود نام دهها تن از بزرگان جهان را آورده است که به قول او «در مورد تاریخ تاجیکان، اینچنین معنا و تابشهای کلمۀ تاجیک، استفاده آن در آثار گذشتگان کارهای نظررس و اثرهای جالبی نوشتهاند». برخی از دیدگاههای این بزرگان در باره واژۀ “تاجیک” را میشود بهاجمال بررسی کرد. برای نمونه، دیدگاه واسیلی بارتولد (Vasiliy Bartold)، تاریخنگار و خاورشناس شهیر آلمانی تبار روسیه، را که تا کنون موثقترین تعریف واژه تاجیک به شمار میرود. این دیدگاه را، هرچند بلند است، نخست به زبان روسی و سپس به پارسی میآورم:
“Таджик, более ранняя форма тазик или тажик (у Махмуда Каш гарского, I, 324: тежик) – название народа, первоначально в значении “араб” (позже это значение сохранила только форма тази), позднее в значении. “иранец” в противоположность “тюрку”. Слово это образовано из названия арабского племени тай. Среди арабских племен тай были ближайшими соседями иранцев; поэтому имя этого племени было перенесено на весь арабский народ… Слову таджик в значении “араб” соответствует в пехлеви тйчйк, в армянском тачик (ср. Horn, Neupersische Schriftsprache, S. 187), в китайском даши. По-видимому, и в Средней Азии иранское население называло так завоевателей- мусульман; ввиду того что по воззрениям той эпохи всякий иранец, принявший ислам, становился арабом (ср. Табари, II, 1508,13), это слово пришло к тюркам в значении “мусульманин, муж из области распространения мусульманской культуры”; а так как большинство известных тюркам мусульман были иранцы, то слово теджик получило в тюркском, как название народа, значение “иранцы”. Махмуд Кашгарский (I, 324) объясняет слово тежик как “перс” (ал-фарисй); также и в относящемся к тому же времени Кутадгу билик (изд. Радлова, особенно ۸,۱) (Бартольд В.В., ТАДЖИКИ. Общие работы по истории Средней Азии. Работы по истории Кавказа и Восточной Европы. Том II часть I. Стр ۴۶۹. М. ۱۹۶۳ .)
واسیلی بارتولد (Vasiliy Bartold)، که از دانشمندان مورد وثوق خود فرهاد رحیمی است، درباره معنای واژه تاجیک چنین نوشته است:
«تاجیک که شکل قدیمتر آن تازیک یا تاژیک است (در اثر محمود کاشغری ۱، ۳۲۴: تژیک) نام مردم است؛ در آغاز به معنای “عرب” بوده (که دیرتر هم همین معنا را در شکل “تازی” حفظ کرده) و بعداً به معنای “ایرانی” در مقابل “ترک”. این واژه از نام قبیله عرب طایی برمیآید. قبیله طایی (که حاتم طایی افسانهای از هموست – د.ر.) از نزدیکترین همسایگان ایرانیان بودند؛ از این رو نام این طایفه بر همۀ مردم عرب تعمیم یافت… همتای واژه “تاجیک” به معنای عرب در زبان پهلوی “تاژیک” است و در ارمنی “تچیک” (رجوع به Horn، Neupersische Schriftsprache، ص.۱۸۷) و در زبان چینی “داشی” (dashi). ظاهراً، در آسیای میانه هم مردم ایرانی منطقه اشغالگران مسلمان را چنین مینامیدند. چون بنا بر تصور مردمان آن دوران، هر ایرانی که به اسلام گرویده بود، عرب میشد (رجوع به طبری، ۲، ۱۵۰۸، ۱۳)، این واژه به معنای “مسلمان، مردی که فرهنگ مسلمانی را ترویج کند” در میان ترکها هم رایج شد. بیشتر مسلمانانی که ترکان میشناختند ایرانی بودند و به همین دلیل هم واژه “تجیک” در مقام نام مردم در زبان ترکی به معنای “ایرانی” جا افتاد. محمود کاشغری (۱، ۳۲۴) واژۀ تاجیک را “فارس” (الفارسی) تعبیر میکند و در کتاب “قوتادغو بیلیک” هم که متعلق به همان دوران است تاجیک همین معنا را دارد.
(Bartold V.V. TAJIKI. Obshchie raboty po istorii Sredney Azii. Raboty po istorii Kavkaza I Vistochnoy Evropy. Volume II, part I, p. 469. Moscow, 1963)
فرهاد رحیمی اگر به آن فرمودۀ دقیق و متقن آکادمیسین بارتولد توجه کرده بود، مطمئناً در بررسی فرضیه “و. زوندرمان”، پژوهشگر آلمانی، دچار اشتباه نمیشد. آنچه زوندرمان هم میگوید، ارتباط مستقیم با معنای اولیه واژه “تاجیک” (عرب) دارد. البته، سردرگمی آقای رحیمی در این پارۀ مطلب بیش از پیش مشهود است، چون او چند چیز را درهم آمیخته و میخواهد سرانجام به مقصود خود برسد که باز هم سخنی غیرعلمی و مغرضانه است. او صحبت از “زبان مانوی پارتی” میکند که برای زبانشناسان عبارتی غریب است. مانوی دین است نه زبان. و آن نوشته تورفان چین که زوندرمان صحبتش را کرده، به زبان سغدی بوده، نه پارتی یا پهلوی. پس آقای رحیمی موضوعی را با اطمینان کامل طرح کرده است که خودش با آن آشنایی سطحی هم نداشته است.
موضوع پژوهش زوندرمان (Sundermann W. An early attestation of the name of the Tajiks. Berlin, 1993) یک متن سغدی مانوی است که به سال ۱۰۰۰ میلادی برمیگردد؛ یعنی دو سه قرن پس از ورود اسلام به آسیای میانه. به باور او هم معنای اصلی واژه تاجیک (tāzik، tāžik، tājik) همان عرب است که رفته رفته به معنای مسلمان و سپس ایرانی مسلمان رایج شده است. و برداشت او از عبارت par tazigane awak زبان و بیان مسلمانی است در برابر پارسی میانه. زوندرمان معتقد است که این از نخستین موارد کاربرد واژه “تاجیک” به معنای ایرانی مسلمان است. و او میگوید ترکهای مسلمان که مدتی پس از آن قدرت را در منطقه به دست گرفتند، به تقلید از سغدیان به ایرانیان مسلمان “تاجیک” گفتند. یعنی درک زوندرمان از واژه “تاجیک” تفاوت چندانی با تعریف بارتولد از این واژه ندارد و اصلاً و ابداً به این معنی نیست که یک گروه قومی غیرایرانی با نام تاجیک وجود داشته است، بلکه به وارون آن بار دیگر ثابت کرده است که معنای اولیه واژه تاجیک همان عرب است که در پی گرویدن غالب ایرانیان به اسلام در مورد خود ایرانیان به کار رفته است.
دیگر این که عبارت par tazigana awak را به هیچ روی نمیشود به شکل “به زبان تاجیکی” ترجمه کرد. صحبت از awak، یعنی آواز یا لحن است. متن مورد تحقیق زوندرمان هم مربوط به نیایش مانویان است. یعنی نیایش یا دعاخوانی به لحن تازیگانه که بسیاری از پژوهشگران همچنان معتقدند که منظور از “تازیگانه” همان عربی است. یعنی قرائت دعا به شیوه یا لحن عربها. در آن متن عبارت “زبان تاجیکی” وجود ندارد، بلکه “تازیگانه آواک” است که مورد بحث است.
فرهاد رحیمی در این مقاله خود نام دهها بزرگ دیگر را هم سپر کرده است از جمله سعید نفیسی را که گویی همه آنها با دیدگاه بیپایه او همسو باشند که البته چنین نیست. همان سعید نفیسی در این باره به روشنی توضیح داده است: «در زمان رودکی شهر بخارا چون دیگر شهرهای ماوراءالنهر شهری بوده است مرکب از نژاد ایرانی و شاید یکی از قدیمترین مداین باشد که نژاد ما در آن رحل اقامت افکنده. به همین جهت، مردم آن شهر به جز عدهای معدود از نژادهای دیگر که بعد به واسطه حوادث بد آنجا رفتهاند، از نژاد ایرانی بودهاند و پارسیزبان. مخصوصاً از زمانی که بخارا پایتخت سامانیان مرکز ادبیات فارسی شد و امرای آل سامان در رواج این زبان هیچ فرو نگذاشتند، بخارا معروفترین مرکز زبان ما شد. چنانکه هنوز پس از هزار و اند سال زبان اکثریت مردم بخارا و زبان بازار آن زبان پارسی است و هنوز اکثر مردم آن از نژاد ایرانیاند که امروز ایشان را به اصطلاح محلی “تاجیک” میخوانند». (سعید نفیسی، احوال و اشعار رودکی، جلد اول، ص. ۶۷-۶۸).
آقای رحیمی برای اثبات دیدگاه غیرعلمی و مغرضانه خود اشاراتی به فرهنگهای پارسی هم کرده است، از جمله به غیاث اللغات و آنندراج. طرفه این که هر دو فرهنگ یادشده در تعریف واژه تاجیک آوردهاند: «آن که ترک و مغول نباشد؛ در لغات ترکی به معنی اهل فُرس نوشتهاند».
پس هم برای سعید نفیسی و هم برای فرهنگهای معتبر پارسی تاجیک همان ایرانی است که زبانش پارسی است.
یا آنجا که سعدی میگوید:
عرب دیده و ترک و تاجیک و رم | ز هر جنس در نفس پاکش علوم
منظور از “تاجیک” چیزی جز ایران و ایرانی نمیتواند بوده باشد. وگرنه سعدی شیرازی در قلب ایران نمیتوانست نام سرزمین پهناور خودش را ضمن برشمردن اقوام و کشورهای عمده جهان از قلم بیندازد.
مشکل عمدهای که در دیدگاه آقای رحیمی مشهود است نادر نیست. بسیاری از همنظران او متوجه این امر ساده و واقعی نیستند که نام زبان و ملت الزاماً یکی نیست. البته مهندسی قومی شوروی به گونهای بود که میخواست هر زبانی را با نام ملت گویشور آن زبان بخواند و “زبان تاجیکی” پیامد همان سیاست غلط است. ولی وقت آن است که از قالب شوروی بیرون آییم و واقعیتهای جهان را به گونهای که هست بشناسیم.
۲۲ کشور جهان با ملیتهای مختلف امروزه یک زبان عربی را زبان رسمی خود میدانند. ۵۴ کشور مستقل و ۲۷ واحد سیاسی دیگر زبان واحد انگلیسی را زبان رسمی خود میدانند. و هیچ کس با این پرسش غریب روبرو نشده است که چرا باید زبانش را مثلا عربی بنامد نه سودانی، یا انگلیسی بنامد نه کانادایی. یا ۲۱ کشوری که زبان اسپانیایی در آنها رسمی است چرا برای زبانشان نام دیگری مثل کوبایی یا پانامایی یا ونزوئلایی اختراع نمیکنند؟ آیا برای آنها هویت ملی مطرح نیست؟ یا استقلال ایالات متحده آمریکا در خطر است که نام زبان ملیاش American نیست؟ این دهها کشوری که به زبانهای واحد صحبت میکنند، برخی از هم هزاران فرسنگ فاصله دارند، ولی باز هم زبانشان یکی است. در حالی که کشورهای پارسیزبان نه تنها زبان بلکه جغرافیای واحد هم دارند و کوچکترین دلیل منطقی برای چند نام داشتن زبانشان وجود ندارد. به جز دلیل یا انگیزۀ سیاسی که زبان توانمند پارسی را تکه پاره و تضعیف کنند تا دیگر مجال خوش درخشیدن نداشته باشد؛ غافل از این که آب اگر صدپاره گردد باز با هم آشناست.
حقیقت تاریخی چیزی جز این نیست که زبان پارسی نوین با درهم آمیختن زبان پارسی میانه و زبانهای ایرانی شرقی در خراسان شکل گرفت و نشو و نمو یافت و به بخشهای دیگر ایرانزمین هم دامن گسترد و از همان آغاز با نام “پارسی” شناخته میشد. عبارت “پارسی دری” به معنای پارسی درباری است. به مانند Court English که به معنای انگلیسی دری یا درباری است. صفت “دری” گاه به اقتضای قواعد شعر یا دلایلی دیگر جای اسم را هم گرفته اما هرگز زبانی مجزا از پارسی نبوده است بلکه صرفا صفت آن است. حقیقت تاریخی این است که نام رسمی زبان پارسی در بخارای پساشوروی سال ۱۹۲۸ به دستور بیگانگان تبدیل به “زبان تاجیکی” شد و در افغانستان همین ۵۳ سال پیش (۱۹۶۴) به صلاحدید فرمانروایان غیرتاجیک (پشتون) رسماً “دری” نام گرفت. در هیچ یک از این دو مورد صاحبان راستین این زبان اقدام به تغییر نام آن نکردهاند.
کوتاهسخن، بنا به همۀ آثار موثق جهان، “تاجیک” همان ایرانی است که زبان اصلی یا عمدهاش پارسی است. و در ادبیات کلاسیک “تاجیک” به معنای ایرانی معمولاً در برابر “ترک” میآمد؛ همان گونه که “عجم” به معنای ایرانی در برابر “عرب” قرار میگرفت: ترک و تاجیک، عرب و عجم. این بیت معروف سعدی هم مصداق این حقیقت است:
شاید که به پادشه بگویند | ترک تو بریخت خون تاجیک
نمونه متأخّرتری از ابوالقاسم لاهوتی کرمانشاهی هم هست که سال ۱۹۲۶ سروده و “نسل فارسی” را با “تاجیکان” یکی میداند:
ما گوهر نسل فارسی را کانیم | ما کارگه تربیت انسانیم
غفلت منمایید ز آموزش ما | ما مادر آینده تاجیکانیم
در میان بزرگانی که در این موضوع آثار گرانباری از خود به یادگار گذاشتهاند، فرهاد رحیمی از تورهقل ذهنی هم یاد کرده است. اما دیدگاه ذهنی هم با موضع آقای رحیمی تفاوت صددرصدی دارد.
تورهقل ذهنی در مقاله “مباحثه در باره زبان و ادبیات” که سال ۱۹۲۶ در روزنامۀ “آواز تاجیک” منتشر شد، موضع منطقی خود را چنین توضیح داده است:
«… ادبیات فارسی مشترک را به کشوری یا ولایتی نسبت دادن نارواست، زیرا پدیدآورنده و آفرینندۀ این ادبیات نفیس و محتشم تنها ماوراءالنهریان یا خراسانیان و ایرانیان نبوده، بلکه در این راه، مشترکاً خدمتها و جانستانیها به وجود آمده و گونهگونه شاعران محترم از هر سرزمین گل کردهاند. بنابراین، ادبیات فارسی مشترک است؛ چه افغان، چه تاجیک، چه ایرانی، حتی هندوستانیهای مسلمان حق دارند بگویند: ادبیات ماست!
گذشته از این، ادبیات فارسی را ادبیات ایران، ادبیات افغانستان، ادبیات ماوراءالنهر گفتن، ادبیات را نسبت به زمین و مملکت دادن است و در این زمان حدی تعیین نمودن لازم میآید و آن گاه دایره ادبیات فارسی خرد و محدود خواهد شد. ولی وقتی که ما نام ادبیات فارسی را به زبان میرانیم، پیش نظر ما یک ساحت خیلی وسیعی نمودار میگردد که یک طرف این ساحت ادبی ایران، طرف دیگرش افغانستان و هندوستان و یک قسمتش ماوراءالنهر نام دارد. بنابراین، ادبیات فارسی همیشه و هرجا ادبیات فارسی و مشترک است و به واسطۀ همین زبان ادبی فارسی در میان همه فارسیزبانان شرق به یک اسلوب سلیس و طرز بیان ساده میتوان روح و فکر انقلابی را نشر و پهن ساخت. (تورهقل ذهنی، مباحثه در باره زبان و ادبیات، “آواز تاجیک”، ۲۵ مه ۱۹۲۶، ۶، ۹، ۱۷، ۱۹ ژوئن ۱۹۲۶).
ذهنی در همین مقاله میافزاید: «خصوصاً همین نکته خیلی دقت را جلب میکند که شعر فارسی که اولین مراتبه گفته شده است، از حکیم ابوحفص سغدی سمرقندی نام کس صادر شده است. و تذکره شاعران را نیز نخستین بار دولتشاه سمرقندی تألیف فرمودهاست.»
پس زبان ما برای اندیشهمندی چون تورهقل ذهنی در عهد شوروی (سال ۱۹۲۶) همچنان “فارسی” بوده است و ادبیات آن، ادبیات فارسی.
فرهاد رحیمی صدرالدین عینی را هم جزء کسانی میداند که در این موضوع “کارهای نظررس و اثرهای جالبی نوشتهاند”. حق است و راست، اگر به این پاره از مطلب عینی که آن هم سال ۱۹۲۶ در “آواز تاجیک” منتشر شده توجه کنید:
«در صفحه ۳۸، سطر پنجم “۷۰ دانه آلوهای کلان” تعبیر یافته است و حال آن که جمع نیامدن اسم بعد از الحاقش به عدد از قاعدههای معلوم فارسی است. چنانچه در همین صفحه، سطر هشتم “صد دانه سیب سرخ چیده بود” تعبیر یافته است که موافق قاعده است». (صدرالدین عینی. کتابهای تاجیکی، (در باره کتاب سعید رضا علیزاده)، آواز تاجیک، ۳۰ ژوئن و ۵ ژوئیه ۱۹۲۶)
پس از دید عینیِ سال ۱۹۲۶ هم نام زبان ما چیزی جز “فارسی” نبوده است. حتی پس از آنکه کرملین تصمیمش را گرفت و بر تاجیکان فشار آورد که زبانشان را “تاجیکی” بنامند صدرالدین عینی، که تمام آثارش را به خط پارسی نوشته است، ترجیح میداد از عباراتی چون “زبان تاجیک” و “ادبیات تاجیک” استفاده کند، یعنی زبان و ادبیات متعلق به قوم تاجیک؛ نه “زبان تاجیکی” و “ادبیات تاجیکی”. نمونهاش اینجاست: «این را هم از یاد نبرآوردن درکار (لازم) است که برای به کار انداختن زبان عامهفهم تاجیک لهجۀ جایی را اساس کردن و گرفتن لازم است، لیکن به شرط پُره (کامل) کردن و درست کردن آن با لهجههای جایهای دیگر… برای عامهفهم کردن زبان ادبیات تاجیک تفتیش کردن و دانستن لهجههای کوهستان نیز ضرور است”. (ص. عینی. زبان تاجیکی // رهبر دانش، ۱۹۲۸، شماره ۱۱-۱۲، ص. ۴۵).”
همین حالت را میشود در رهنمودهای عبدالقادر محییالدینف، از سیاستمداران فرزانه تاجیک در اوایل سده بیستم، مشاهده کرد. حتی در سال ۱۹۲۹ او در مقالهای تحت عنوان “فکرهای ما درباره زبان ادبی تاجیک” که در روزنامه “تاجیکستان سرخ” منتشر شد، نام راستین زبان را به شکل “پارسی” بارها به کار برده است. خود بخوانید و داوری کنید:
«یک. در آموختن زبان گفتگوی عامه کوشش کنیم سخنها، لغتهای پارسی که در هر جا در بین جماعتهای گوناگون پارسیگو کار فرموده میشود، جمع کنیم و بتدریج آنها را در ادبیات کارفرماییم، عمومی کنیم و با این راه دایره زبان ادبی خود را فراخ سازیم.
دو. سخنهای پارسی را که به سبب تفاوت لهجهها و بیسوادی مردم تلفظش ویران شده است، باید اصلاح کنیم. خصوصاً در وقت نوشتن موافق قاعده زبان بنویسیم.
سه. به اندازهای که میتوانیم، در گفتوگو و نوشتن، سخنهای عربی را کارنفرماییم. در جای سخنهای عربی از زبان گفتوگوی عامه، از زبان زنده، سخنهای پارسی بیابیم و کارفرماییم. از زبان عربی آن کلمهها را نگاه داریم که به جایش سخنهای پارسی آسان و روان یافته نمیتوانیم.
چهار. با ادبیات کهنه، با اثرهای استادان قدیم زبان پارسی آشنایی خود را بیافزاییم. هر چیزی که از آنها قابل استفاده است استفاده کنیم و با این راه نیز زبان ادبی خود را تکمیل نماییم.» (عبدالقادر محییالدینف، فکرهای ما در باره زبان ادبی تاجیک // تاجیکستان سرخ، ۹ ژانویه ۱۹۲۹)
حتی یکی از مبلغان گذار تاجیکان به خط لاتین در روسیه در سال ۱۹۲۸ همچنان قبول داشت که نام دقیق و راستین زبان ملی تاجیکان چیزی جز “فارسی” نیست و نوشته بود:
«اگر منورفکران فارسی، منورفکران هند، افغانستان و ایران حقیقتاً به دانستن کارهای انقلابی میل و آرزو داشته باشند برای آنان حرفهای لاتینی و زبان ساده ما را آموختن از “گلستان” یاد کردن و با این نوع سواد آموختن دهقانان تاجیک آسانتر خواهد شد». (پروفسور شیلد، مقالۀ “زبان دهقانان یا زبان منورفکران”، روزنامۀ “پراودا واستوکا”، ۳۰ اکتبر ۱۹۲۸، ص. ۴۲-۴۳، برگرفته از کتاب “زبان تاجیکی در مبنای مباحثهها”، ۲۰۰۷).
آیا میشود چنین تلقی کرد که دغدغۀ همه این بزرگان بهبود وضعیت زبان پارسی در ایران بوده است؟ مسلّما نه. منظورشان از “زبان پارسی” چه بوده پس؟ البته که زبان ملی تاجیکان. اما با مرور زمان از پترزبورگ و مسکو یک چنین دیدگاه تفرقهاندازی به آسیای میانه تزریق شد که “زبان فارسی” زبان کتابی است و به دور از دسترس عوام کوچه و بازار که به “زبان تاجیکی” صحبت میکردهاند. خاورشناسان سیاستزدهای که در واقع کارشان پیاده کردن سیاستهای استکباری شوروی بود، به مانند سِمیونف و دیاکف و برتلس و غیره، از عوامل شورویسازی فرهنگی و پارسیزدایی در منطقه بودند و این دیدگاه سیاسی را در محافل علمی هم طرح میکردند. عبدالخالق نبوی در کتاب “زبان تاجیکی در مبنای مباحثهها” (۲۰۰۷) در این باره گفتاورد جالب و آموزندهای از رحیم هاشم دارد. توجه داشته باشید که در این ماجرا غیرتاجیکان طرفدار “زبان تاجیکی” و تاجیکان، پایبند “زبان فارسی” بودهاند:
«استاد رحیم هاشم از چه عبارت بودن عقیده و نقطه نظر این خواستگاران زبان تاجیکی را مفصل شرح میدهد. ایشان در این مورد اساساً دو عقیده پیشنهاد داشته بودند: یک گروه طرفدار “قبول کردن زبان عمومی فارسی” بودند که عادتاً اینها را “بینالمللچیان” مینامیدند و قسم دیگری”زبان ساده عوام تاجیک” را جانبداری میکردند. مثلا، شرقشناس دیاکف به این عقیده بود و در نهایت نوشته بود که: «به اساس زبان ادبی تاجیکی یکی از لهجههای تاجیکی مشهور و بیشتر فهمیده میشدگی را ماندن درکار (لازم) است». اما «دنبال» که به صفت نماینده بینالمللچیان برآمد میکرد (روزنامه پراودا واستوکا، ۲۴ اکتبر ۱۹۲۸) و از جمله «مظفر»، مؤلف مقالۀ “برای زبان تاجیکی عامهفهم” (پراودا واستوکا، ۱۴ اکتبر ۱۹۲۸) به بحث رفته چنین ابراز میدارد: «اگر ما برای تأثیر انقلابی اجرا کردن به عامه ملت و قبیلههایی که در تحت حاکمیت و یا تأثیر جهانگیران انگلیس هستند یک یراق محکم داشته باشیم بد است؟ به فکر من زبان “کتابی” فارسی حاضره که تا یک درجه به تاجیکی تطبیق کرده خواهد شد، در این ساحه یک رُل (نقش) بسیار مهم بازی خواهد کرد». (عبدالخالق نبوی، بحثهای علمی و مفکوروی عاید به زبان تاجیکی در سالهای بیستم، “زبان تاجیکی در مبنای مباحثهها”، ص. ۲۵)
پس چگونه میشود ادعا کرد که طرفداری از طرح تفرقهانداز و خردکنندۀ رقیب اشغالگر عین خدمت به ملت و میهن بوده و پایبندی به زبان توانمند و یگانه و فرامرزی ملت عین مخالفت با هویت ملی یا خیانت؟ آیا از فرزندان رودکی و فردوسی انتظار میرود که به حقیر جلوه دادن زبانشان تن بدهند یا عظمت آن را حفظ کنند؟ بد نیست در چارچوب این موضوع این فراز از کتاب استاد شکوری «سرنوشت فارسی تاجیکی فرارود در سده بیست» را دگرباره بخوانیم:
«دهه ۲۰-۳۰ عصر بیست دورۀ انکار هستی تاریخی انسان بود و دعوا داشتند که تاریخ از دوران سوسیالیسم آغاز مییابد و هر چه پیش از آن بود تاریخ نبود. نیستانگاری (نیهیلیسم) روسی که تاریخی دارد و در سدۀ نوزدهم در رمان تورگنف “پدران و فرزندان” تصویر شده است، در سده بیستم از روحیۀ انقلابی توانایی بیشتر پیدا کرد. سرمنشاء معنویتستیزی، از جمله بیدینی جنگجوی، از همان نیستیگرایی تاریخی بود. نیستیگرایی فرهنگی در سیاست حزب کمونیست و دولت شوروی نفوذ کامل یافت و سراسر قلمرو و امپراتوری شوروی را فرا گرفت. از احتمال دور نیست که آن عقیده خاورشناسان روس که میگفتند تاجیکان زبان ادبی (معیار) ندارند، از همین سیاست غذا گرفته باشد و آنها به محض این که خلاف سیاست نروند چنین عقیدهای پیش نهاده بودند.» (محمدجان شکوری بخارایی. سرنوشت فارسی تاجیکی فرارود در سده بیست. دوشنبه، انتشارات ادیب، ۲۰۰۳، ص. ۲۱)
یعنی آن خاورشناسان سیاستپیشۀ شوروی که دستبهکار مهندسی قومی در آسیای مرکزی بودند، صرف نظر از گذشته ادبی بمراتب پربارتر تاجیکان، میخواستند ما را محروم از زبان ادبی یا معیار جلوه دهند و برایمان زبان تازهای با نام “تاجیکی” ساختند و ما، حتی اکنون که کشورمان رسما مستقل به شمار میآید، هنوز قادر به رفع پیامدهای آن جنایت فرهنگی بیگانگان نیستیم.
ضمناً فرهاد رحیمی استاد شکوری را هم در فهرست فرزانگانی آورده است که در باره همین موضوع داد سخن دادهاند. اما، چنانی که میبینیم، آن خردمند روانشاد هم با آقای رحیمی همسو یا همنظر نبوده است.
باورنکردنی است که با وجود این همه استدلال منطقی و تاریخی فرهاد رحیمی مینویسد: «با نظرداشت ارزیابی اندیشههای مدعیانی که جانبدار “فارسی” نامگذاری شدن زبان تاجیکی میباشند میتوان دریافت که آنها با این هجوم خود به یکی از بنیادیترین ارزشهای ملی اصلاً هدفهای پردهپوش سیاسی را پیگیری میکنند.»
یعنی او در عین طرح ادعاهای بیپایه و دفاع از یک نقشه کاملاً سیاسی تفرقهافکنانۀ کرملین به خود این حق را هم میدهد که پاسداران زبان پارسی تاجیکان را مدعیانی بخواند که اهداف سیاسی پنهانی را دنبال میکنند.
آن مدعیان کهها هستند؟ عبدالقادر محیالدینف؟ یا صدرالدین عینی؟ یا تورهقل ذهنی؟ یا واسیلی بارتولد؟ یا تمام فرهنگنامههای معتبر جهان؟ یا شخص حضرت سعدی شیرازی؟ یا تمام گذشتگان ما که تا سال ۱۹۲۸ رسماً و بیپروا همهجا جار میزدند که نام زبانشان پارسی است؟ یا قانونگذارانی که سال ۱۹۸۹ نام “فارسی” را به زبان ما برگرداندند؟ مگر میشود که تمام تاریخ مکتوب ما، تمام آثار پارسی نوین از رودکی تا عینی، همۀ این میلیونها و میلیاردها انسان مدعی باشند و واقعیت از قراری دیگر؟ مگر در دربار سامانیان که نماد دولتداری کنونی تاجیکان است هم مدعیان گرد هم آمده بودند که نام زبانشان را “پارسی” میدانستند؟ یا خدای نکرده، ناصر خسرو مدعی است که فرموده:
گر تو به تبار فخر داری | من مفخر گوهر و تبارم
اشعار به پارسی و تازی | برخوان و بدار یادگارم
یا انگشت اتهام به مولوی نشانه رفته که میگوید:
پارسی گوییم، شاها، آگهی خود از فؤاد | ماه تو تابنده باد و دولتت پاینده باد
یا این که در وصف زبانش به چه زیبایی فرماید:
مسلمانان مسلمانان زبان پارسی گویم | که نبود شرط در جمعی شکر خوردن به تنهایی
یا، زبانم لال، قرار است دیگر هیچ یک از این بزرگان را نیای خود ندانیم؟ از آنها دست و دل بشوییم، چون پایبند پارسی بودهاند؟
پشت پا زدن به این همه استدلال و تاریخ و ارزشهای فرهنگی تاجیکان برای حفظ پیامدهای یک جنایت مدهش فرهنگی علیه مردم تاجیک از کی تا حالا خدمت به ملت و میهن نام دارد؟
فرهاد رحیمی پارسی نامیدن زبان ملی تاجیکستان را “زیر سؤال گذاشتن ارزشهای ملی” و “یکی از راههای تفرقهانگیزی و تیره کردن فضای عقیدتی جامع” میداند. غافل از این که خود او و همنظرانش در حال لطمه زدن بر یکپارچگی ملت تاجیک هستند. چگونه؟ شرح میدهم.
حتماً رئیس ارجمند فرهنگستان علوم تاجیکستان توجه داشته است که همه تاجیکان یک زبان مادری واحد ندارند. یعنی زبان پارسی زبان ملی همه تاجیکان است، اما تاجیکانی هم هستند که زبان مادریشان متفاوت است. زبانهای پامیری و یغنابی هم متعلق به تاجیکان است و در این امر شکی نیست. پس بر پایۀ کدام اصل منطق میشود تنها یک زبان را از این میان “تاجیکی” نامید و مابقی را غیرتاجیکی؟ اگر این زبانها همه متعلق به تاجیکان هستند پس طبعاً همهشان تاجیکند و یکی از آنها زبان ملی است که پارسی نام دارد.
“تاجیکی” نامیدن تنها یکی از زبانهای تاجیکان خلاف مفهوم ملت است و در جامعه تفرقه ایجاد میکند.
فرهاد رحیمی مدعی شده است که «احیاناً در جامعه ما بعضی افراد خودآگاه و ناخودآگاه سر و صدا بلند میکنند که گویا ما تاجیکان با تاجیکی نام بردن زبان خویش در راه دسترسی و ارتباط خود به آثار خطی نیاکان و همزبانان برونمرزیمان مانع به وجود آوردهایم. این ادعا جز هنگامهطلبی چیز دیگری نیست و در این راستا اصلاً هیچ مشکلاتی هم نمیتواند وجود داشته باشد».
مانعی که آشکارا وجود دارد و قابل انکار هم نیست، پیش از همه خط است. خط تحمیلی پیریلیک سد چینی است که نمیگذارد تاجیکان به دستاوردهای علمی و ادبی همزبانانشان دسترسی داشته باشند و این موضوع برای رئیس فرهنگستان علوم باید دغدغۀ اصلی باشد. شکی ندارم که او هم میخواهد که مردم تاجیکستان به تمام آثار مورد نیازشان به زبان مادری خود دسترسی تمام و کمال داشته باشند. این مهم تنها زمانی برآورده خواهد شد که هشت میلیون جمعیت تاجیکستان خط دهها میلیون همزبان خود و در واقع خط اصیل زبان ملی خود را فرا بگیرند. تمام آثار بزرگان ما طی بیش از هزار و دویست سال که زبان پارسی نوین پا گرفت و جهانگیر شد به خط پارسی تدوین شده است. افزون بر این، تمام آثار مهم علمی و ادبی جهان امروزه به زبان مادری ما در دسترس است اما به خط پارسی. پس برای گشودن درِ گنجینه علم به زبان ملی تاجیکستان کافی است که برنامهای برای گذار تدریجی به خط پارسی تهیه و اجرا شود. این یکی البته موضوع اصلی مقاله آقای رحیمی نبود و صرفاً اشارهای گذرا کرد و کردیم.
شوربختانه باید پذیرفت که مقاله رئیس فرهنگستان علوم تاجیکستان صرفاً یک مشت ادعای بیپایهای بود که هیچ کدام مورد تأیید کارشناسان نیست و در این فرصت تلاش شد موارد عمده آن برملا شود. پس بهتر است آقای رحیمی به اندرز خود عمل کنند و «نه با سخنبازی و محاکمهرانیهای عامیانه بلکه با دلیلهای اساسناک و ردناپذیر علمی و تاریخی و مدارک معتمد زبانشناسی این ادعای خود را به اثبات رسانند». پارسی بودن زبان ما ادعا نیست، بلکه حقیقتی است که تاریخ با تمام وجودش جار میزند. در حالی که از حضور اصطلاح سیاسی “زبان تاجیکی” در تاریخ ما فقط ۸۹ سال میگذرد و آن هم صرفاً به دلیل سیاسی، نه علمی و تاریخی.
فرهاد رحیمی هم در مقالهاش پنهان نکرده است که موضعگیری او سیاسی است. تلویحاً پذیرفته است؛ آنجا که میگوید تعبیر رئیس جمهور تاجیکستان از واژه “تاجیک” را همه ما باید «همچون آکسیوما قبول نمایم». “آکسیوم”، یعنی حقیقت آشکار و بدیهی. یعنی هر چه امامعلی رحمان در مورد این موضوع علمی فرموده است، از نظر آقای رحیمی باید برای همه تاجیکان جزء بدیهیات (“آکسیوم”) باشد. صرف نظر از این که علمِ غیرسیاسی و غیرمغرضانه چه میگوید. یعنی مثلا اگر فردا رئیسجمهور در فرمانی نام رسمی زبان ما را “پارسی” اعلام کند بنا به منطقِ فرهاد رحیمی خود او هم باید صمیمانه نام راستین زبان ما را بپذیرد و در طرفداری از آن مقالات مفصل و چه بسا رسالههای علمی بنویسد. اما کسانی که علم را تابع سیاست نمیدانند طور دیگر فکر میکنند. چون میدانند که با دستور رهبر یک کشور مثلاً معنای واژه “تاجیک” تغییر نمیکند. فرهاد رحیمی به کتاب “تاجیکان در آیینه تاریخ” امامعلی رحمان استناد کرده که میگوید: «معنای کلمه “تاجیک” چنانکه میدانیم، مردم تاجدار، نجیب و آزاده و آزادمنش است. و نام امروزه تاجیک همچون مرادف نام اِتنیکی (قومی) ایرانیان کنونی به عوض واژه آریایی آمده است.» (امامعلی رحمان، تاجیکان در آیینه تاریخ. کتاب یکم. از آریان تا سامانیان، ص ۱۰۲).
در باره معنای واژه “تاجیک” بالاتر بسیار مفصل نوشتم. اما در مورد ارتباط آن با واژه “تاج”، درواقع، نبود ارتباط واژه “تاجیک” با “تاج” باید چند جمله دیگر هم نوشت. البته آکادمیسین بارتولد بیش از صد سال پیش قاطعانه و با اطمینان تمام نوشته بود که واژه تاجیک ربطی به “تاج” ندارد.
(Bartold V.V. TAJIKI. Obshchie raboty po istorii Sredney Azii. Raboty po istorii Kavkaza I Vistochnoy Evropy. Volume II, part I, Moscow, 1963)
ولی میشود اینجا دلیلش را هم روشنتر بیان کرد.
واژه “تاج” عربیشده است و برآمده از “تاگه”ی پارسی باستان. یعنی، اگر قرار بود “تاجیک” با “تاج” ارتباط داشته باشد باید شکل اولیه آن “تاگیک” میشد. در حالی که در میان اشکال مختلف واژه “تاجیک” (تاژیک، تازیک، تِژیک) “تاگیک” هرگز نبوده است. و همان گونه که پیشتر هم گفته شد این واژه به معنای “عرب” پیش از اسلام هم در زبان پارسی میانه بوده است. پس از منظر زبانشناسی و تاریخ امکان ندارد که واژه “تاجیک” به “تاج” کوچکترین ربطی داشته باشد.
ولی در یک مورد بخصوص فرهاد رحیمی، بر خلاف فرموده خود، دیدگاهی را بیان کرده که خلاف دیدگاه امامعلی رحمان است. رحیمی معتقد است که “پارسی” نامیدن زبان ملی تاجیکستان استقلال و هویت ملی تاجیکان را تهدید میکند. در حالی که امامعلی رحمان گفته بود: «البته، “فارسی” یا “فارسی دری” نامیدن زبان حاضره تاجیکی نه خلاف حقیقت تاریخی است و نه خللی به استقلالیت کشور ما میرساند. در جهان امروزه ما چندین کشوری را مانند مملکتهای عرب میشناسیم که با وجود استقلالیت عام و تام، نام زبانشان مشترک است. هنوز صدرالدین عینی نوشته بود که تاجیکان “خلق فارسیزبان آسیای میانه و خراسان میباشند” که بعد از اسلام به آنها نام “تاجیک” و به زبانشان “زبان فارسی” یا این که “زبان تاجیکی” داده شد.» (امامعلی رحمان، زبان ملت، هستی ملت)
پس فرهاد رحیمی که قرار است فرمودههای رئیس جمهور را چون بدیهیات یا حقیقت آشکار (“آکسیوم”) قبول کند، باید بپذیرد که “فارسی” نامیدن “زبان حاضرۀ تاجیکی” نه خلاف حقیقت تاریخی است و نه خللی به استقلال کشور ما میرساند. همان گونه که دهها کشور دیگر یک زبان رسمی واحد دارند.
در همان کتاب امامعلی رحمان میخوانیم: «ظهور نامواژهی «تاجیکستان» و ترکیب «زبان تاجیکی» در ابتدای سده بیستم سببهای خاص سیاسی و دلیلهای درست و اُبژکتیوی (واقعگرایانه) نیز داشت. اول آن که هنگام تأسیس جمهوریهای شوروی آسیای میانه پس از انقلاب اکتبر نام جمهوریهای نو و زبان آنها از نام ملت و قوم و قبیلههای ساکن آنها گرفته شد، به مثل ازبکستان، ترکمنستان، قرقیزستان. بنابراین از این نگاه تاجیکستان و زبان تاجیکی نیز مطابق این معیار بود.» این دقیقاً همان موضوعی است که پیشتر به آن اشاره داشتیم. یعنی پیدایش عبارت “زبان تاجیکی” یک تصمیم کاملاً سیاسی بود که در فرایند مهندسی قومی شوروی و بریدن و دوختن آسیای مرکزی به دست ارتش سرخ صورت گرفت. و این را رئیسجمهور تاجیکستان هم تأیید کرده است و آقای رحیمی ناچار از پذیرفتن این حقیقت آشکار (“آکسیوم”) هم هست.
فرهاد رحیمی در پایان مطلبش مینویسد: «در شرایط کنونی تاریخی برد ما و تمام مردم آریاتبار این است که با استفاده از امکانات موجوده موفق شدیم که در گوشهای از جغرافیای گستردۀ آریاویج تاریخی از هم فروپاشیده دولت ملیای با نام تاجیکستان تأسیس نماییم.» با رجوع به همان برهۀ تاریخی که امامعلی رحمان به آن اشاره کرده است باید گفت که نه ما خواهان تأسیس تاجیکستان بودیم و نه موفق شدیم آن را بسازیم بلکه روسیه تصمیم گرفته بود سرزمین پارسیگوی پهناور بخارا را تکهپاره کند، شهرهای آن را به دیگران و کوهستانش را با نام “تاجیکستان” به تاجیکان دهد. از فرهاد رحیمی به عنوان دانشمند انتظار میرود که حقایق تاریخی را آنگونه که هست بر قلم براند.
و اما در پاسخ به این واپسین جمله مطلب فرهاد رحیمی که میگوید: «تاجیکی نام بردن زبان و هر ارزش و مقدسات این ملت نه تفرقهانگیزی و گسستن از اصل خویش بلکه ارجگذاری و احیای زبان و تمدن دیرین و فرهنگ اصیل اجدادی ماست»، باید گفت که اصطلاح سیاسی “زبان تاجیکی” ۸۹ سال بیشتر عمر ندارد و زیر سایهی زبان پارسیِ بیش از ۱۲۰۰ ساله دیده نمیشود. هیچ دلیل منطقی، تاریخی، فرهنگی و در کل علمی وجود ندارد که یک زبان واحد سه نام جداگانه داشته باشد. صرفاً باید حق را به حقدار داد و تن را به منطق. به خاطر حفظ یکپارچگی ملّت، تداوم زبان، گسترش و بالش و شگوفایی آن، سربلندی تاجیکان، حفظ میراث معنوی هزارانسالهی تاجیکان، شراکت در تمام افتخارات فرهنگی پارسیگویان جهان، پیشبرد علوم و فنون تاجیکستان، رشد خودشناسی ملی مردم و دهها نیت خیر دیگر باید نام راستین زبان ملی تاجیکستان را که چیزی جز پارسی نیست به رسمیت شناخت و برنامهی گذار تدریجی به خط پارسی را پیاده کرد.
زنده باد پارسی! پاینده باد تاجیکستان!