وبسایت infu.ir: میلتون ویلیام «بیل» کوپر, معروف به بیل کوپر(۶ می ۱۹۴۳- ۶ نوامبر ۲۰۰۱) در کتاب خود, «اسب رنگ پریده را بنگر», درباره چند توطئه جهانی که بعضی از آنها به بیگانگان فرازمینی مربوط میشود, اخطار داده است. او همچنین بیماری ایدز را ساخته دست بشر به منظور از بین بردن گروه ها و نژادهایی خاص از بشریت دانسته است. از دیگر افشاگریهای او میتوان به نحوه ترور جان اف کندی اشاره کرد. بیل کوپر پس از سالها تهدید, و پس از دو سو قصد که جراحات یکی تا پایان عمر با او ماند, و دیگری منجر به از دست دادن یک پایش شد, سرانجام مدت کوتاهی بعد از واقعه ۱۱ سپتامبر که اندکی پیش از وقوع توسط او پیش بینی شده بود, به ضرب گلوله کشته شد.
مصاحبه کننده- عنوان کتاب شما, اسب پریده رنگ را بنگر, به چه چیزی اشاره دارد؟
بیل کوپر- این عنوان برگرفته از مکاشفه یوحنا است (آخرین کتاب از کتب عهد جدیدمسیحیان و تنها کتاب عهد جدید که در ردهٔ ادبیات رستاخیزی قرار میگیرد, و نه تعلیمی یا تاریخی. بسیاری از محققان موافقند که مکاشفه صرفاً یک پیشگویی دربارهٔ تحولات آخر دنیا که به صورت کلامی مبهم در لفافه آمده باشد نیست، بلکه تحت تأثیر بحران ایمان، در دوران مسیحیت اولیه که محتملاً به وسیلهٔ شکنجههای رومیان ایجاد شده بود، نگاشته شدهاست. پیام مکاشفه به نسلهای آیندهٔ مسیحیان نیز ارتباط مییابد، کسانی که مسیح پیشاپیش دربارهٔ آنها هشدار داده که به طریقی مشابه، دچار عذاب و شکنجه خواهند شد. خلاصه توضیح از ویکیپدیا). آنها از مطالب مکاشفه در انجیل پیروی می کنند, درست مانند یک برنامه. آنها آنچه را که در گذشته در این کتاب پیش بینی شده است به اجرا در می آورند تا معتقدین به این کتاب را تحت تاثیر قرار دهند. به عبارت دیگر چنین می گویند که اینها در انجیل نوشته شده و حرف خدا است و اگر خدا چنین می گوید ما انسان ها که هستیم که بخواهیم مخالفت کنیم؟ روشی عالی برای خنثی کردن هر چه که در مخالفت با آنها گفته شود. آنها می گویند خدا وجود دارد و اگر خدا گفته چنین اتفاقاتی واقع خواهد شد, چنین اتفاقاتی واقع خواهد شد.
فصل سیزدهم کتاب مکاشفه چنین می گوید که چهارمین نیروی دست اندرکار آخرالزمان, اسب پریده رنگ است. «و من نگاه کردم, و اسبی پریده رنگ در مقابل من بود, و نام سوارکار آن مرگ بود. و جهنم با فاصله ای کوتاه از پی آنها می آمد. به آنها چهارمین سلطه زمین داده شده بود تا به کمک شمشیر, گرسنگی, طاعون و درندگان روی زمین, بکشند.»
آن سوار اکنون در سراسر جهان ترکتازی می کند. ایدز برای همین به وجود آمده. همه جنگ های روی زمین به همین دلیل واقع می شوند. به همین دلیل است که راه های درمان سرطان در نطفه از بین می روند. آنها می خواهند تا سال ۲۰۰۰ دو میلیارد انسان را از بین ببرند. ایدز یک بیماری طبیعی نیست بلکه ساخته دست انسان است و تولید و بین انسان ها پخش شده تا جمعیت بشر کنترل شود. هنگامی که شمار قربانیان ایدز به اندازه دلخواه شان برسد اعلام خواهند کرد که به درمان ایدز دسترسی پیدا کرده اند و مبتلایان را دعوت به دریافت این درمان خواهند کرد. این درمان البته ایدز را متوقف خواهد کرد اما در عین حال سیستم ردیابی در بدن آنها کار خواهد گذاشت تا از این طریق افراد را کنترل کنند. برنامه سیستم ردیابی حیوانات خانگی که در حال حاضر اجرا می شود برای ردیابی حیوانات خانگی نیست. آنها به حیوانات خانگی شما اهمیت نمی دهند. این سیستم ردیابی به ماهواره متصل است. آنها مشغول آزمایش این سیستم ردیابی بر روی حیوانات هستند تا در مرحله بعد بر روی انسان استفاده شود.
در لس آنجلس تایمز مورخ ۱۹۹۹ آنها مقاله ای تحت عنوان ده پیش بینی آینده منتشر کردند. یکی از این ده پیش بینی کاشت سیستم ردیابی شیمیایی یا مکانیکی در بدن انسان برای کنترل رفتار او بود. پس این برنامه ها به هیچ وجه مخفی نیستند, بلکه مقابل دیدگان هر کسی که بخواهد آنها را ببیند قرار گرفته اند.
مصاحبه کننده- اما هیچ کس نگاه نمی کند.
بیل کوپر- نه. هیچ کس نگاه نمی کند. آنها معتقدند و من هم معتقدم که بزرگ ترین تهدید برای نوع بشر, خود بشر است؛ افزایش جمعیت بشر. تحقیقی که در سال ۱۹۵۷ انجام شد حاکی از آن بود که جمعیت بشر تا سال ۱۹۹۰ دو برابر خواهد شد. دو برابر در عرض سی و سه سال. می توانید تصور کنید؟ دو برابر شدن جمعیت در سی و سه سال. و آنها می دانستند که افزایش جمعیت به صورت تصاعدی رخ می دهد. در تمام طول تاریخ هر بار که جمعیت دو برابر شده طول دورانی که ظرف آن دو برابر شده از بار قبل کوتاه تر بوده است. دو برابر شدن بعدی در حدوداً ۲۸ سال اتفاق خواهد افتاد, و بعدی در حدوداً ۲۴ سال. اگر جمعیت بشر در سال ۱۹۹۰ دو برابر شود, در سال ۲۰۱۸ مجدداً دو برابر خواهد شد. می توانید تصور کنید؟ و همین الان با مشکل عرضه خوراک و چوب برای ساخت و ساز و آب و هوای تمیز روبروییم. برای همین است که ایدز را به وجود آوردند. نمی خواستند دور دنیا بچرخند و بگویند تو, تو و تو, کنار دیوار بایستید, نوبت اعدام شما است. آنها گروه هایی از مردم که نامطلوب محسوب می کردند را انتخاب کرده و هدف قرار دادند. مایلم به وضوح بگویم در مورد نامطلوب بودن این گروه ها با آنها به هیچ وجه موافق نیستم. آنها مخصوصاً سیاهپوستان, اسپانیایی تبار ها و همجنس گرایان را برای ریشه کن کردن به طور کامل, انتخاب کردند. ایدز قربانیان فراوانی از میان این افراد گرفته است.
مصاحبه کننده- این تئوری بحث های زیادی برانگیخته است و آن را مضحک خوانده اند.
بیل کوپر- این یک تئوری نیست. من مدارک مربوط به آن را دیده ام. نام پروژه مربوطه پروژه نائومی بود, MK NAOMI. ایدز بر اساس مدارکی که من دیده ام توسط سازمان سیا و در بخش چهار مریلند ایجاد شد و بودجه آن ده میلیون دلار و ارائه شده توسط بخش جنگ افزارهای بیولوژیک بود. نظارت بر آن توسط سیا انجام شد و عملیات تولید آن توسط دانشمندانی که برای وزارت دفاع کار می کردند.
مصاحبه کننده- و اگر این کشتار توسط ایدز آنچنان که برنامه ریزی کرده اند محقق نشود, آیا برنامه جایگزینی دارند؟
بیل کوپر- آنها همیشه چند برنامه همزمان را اجرا می کنند تا اگر مردم متوجه یکی از برنامه ها شدند و آن را متوقف کردند, برنامه های دیگر آنها را به هدف شان برساند.
مصاحبه کننده- (وضعیت بشر) با توصیف شما بسیار وخیم و بدون چاره به نظر می رسد. آیا هیچ شورش و قیامی علیه آنها انجام نگرفته؟
بیل کوپر- لازم است بشریت بیدار شود, مردم باید واقعیت را بدانند و به زندگی در این دنیای خیالات پایان دهند. هیچ چیز نمی تواند بدون اجازه مردم وجود داشته باشد. تمام این برنامه ها به منظور تشویق مردم به پذیرفتن آنچه انجام می دهند انجام می شود. آنها برنامه هایشان را به نحوی طراحی می کنند که پشتیبانی افکار عمومی را برایشان فراهم کند. برای مثال موضوع از بین بردن جنگل های بارانی برزیل. من افرادی را می شناسم که با شدت و حدت تمام تقاضای توقف از بین بردن جنگل های بارانی برزیل را دارند. بزریل یک کشور مستقل است. چطور می توانید به یک کشور مستقل بگویید به سوزاندن جنگل های بارانی خود پایان دهد؟ آنچه می خواهند کنترل کشور های مستقل توسط حکومت جهانی است. اعزام پلیس و نیرو به برزیل برای اجبار برزیل به توقف سوزاندن جنگل های بارانیش. درست به همین دلیل است که خودشان آغاز به سوزاندن جنگل های بارانی برزیل کردند. آنها به برزیل رفتند و شروع به ساختن جاده ای در میان دل جنگل های آمازون کردند که هیچ انتهای مشخصی نداشت. این جاده هیچ مقصد پایانی ندارد, فقط دل جنگل را می شکافد و جلو می رود. آنها به خوبی می دانستند که اکثریت مردم برزیل چنان فقیرند که احداث این جاده را نتیجه دعاهای شبانه روزی خود می دانند. زمین های زراعی مجانی, الوار مجانی, راهی برای نان آوری برای خانواده. این جاده آنها را ثروتمندتر از قبل می کرد, چه آنها قبلاً هیچ ثروتی نداشتند. میلیون ها نفر به سمت جنگل های آمازون سرازیر شدند و در زمین های پاکتراش شده به زراعت پراختند. بعد دریافتند که جنگل های بارانی برای زراعت مناسب نیستند و اقدام به سوزاندن جنگل ها کردند. خاک غنی نیست. باید جنگل ها را تکه تکه بسوزانند تا بتوانند محصولات مختلف بکارند.
آنها جنگل ها را سوزاندند تا فریاد درخواست توقف مردم بلند شود, تا بتوانند ارسال نیرو به برزیل و اعمال قدرت بر کشوری مستقل را به عنوان راه حل, به پذیرش افکار عمومی برسانند.
مصاحبه کننده- پس جنبش محیط زیستی سبز در سراسر جهان, ابزار تحت تاثیر قرار دادن افکار عمومی است؟
بیل کوپر- بله.
مصاحبه کننده- برداشت عمومی این است که سرمایه داری از طریق شرکت های بزرگ پشت, پرده همه این ماجرا است اما آنچه شما می گویید بیشتر دلالت بر این دارد که آنها سوسیالیسم را ابزار کنترل قرار داده اند و نه کاپیتالیسم را.
مصاحبه کننده- برداشت عمومی این است که سرمایه داری از طریق شرکت های بزرگ , پشت پرده همه این ماجرا است, اما آنچه شما می گویید بیشتر دلالت بر این دارد که آنها سوسیالیسم را ابزار کنترل قرار داده اند و نه کاپیتالیسم را.
بیل کوپر- لازم است فرق بین کاپیتالیسم, سوسیالیسم, کمونیسم و غیره را بدانید. باید بدانید فرق بین جناح راست و جناح چپ چیست. مردم این لغات را به کار میبرند بدون آنکه حتی معنای آنها را بدانند. برای من عجیب است که بشنوم یک سوسیالیست کسی را نازی خطاب کند. نازی یعنی سوسیالیت ملی گرا. عجیب است که یک سوسیالیست کسی که تمایلات راستی دارد را نازی مینامد, حال آنکه باید او را آنارشیست بنامد. آنها که به جناح راست متمایلند خواهان هیچ کنترلی نیستند, بنابراین آنارشسیت هستند. افراطیان جناح راست هیچ کنترلی بر هیچ بخشی را برنمیتابند و معتقدن مسئولیت باید تماماً به خود مردم واگذار شود. بنابراین مینیمم قدرت را به دولت وامیگذارند. افراطیان جناح چپ معتقدند دولت باید کنترل کامل امور را در دست داشته باشد و تمام نیازهای مردم را براورده کند. جمهوری جایی بین این دو جا میگیرد. دولت بر اساس قانون عمل میکند و قانون توسط نمایندگان مردم نوشته میشود. نمایندگان هر چه را صلاح بدانند انجام میدهند, نمایندگان لزوماً توسط مردم انتخاب نمیشوند. نمایندگان در دموکراسی توسط مردم انتخاب میشوند. دموکراسی در انتهای طیف چپ قرار دارد.
مردم امریکا نمیفهمند که ما در یک سیستم دموکراتیک زندگی نمیکنیم بلکه حکومت ما جمهوری است. دموکراسی توسط اکثریت اداره میشود و گروه اکثریت همواره در راستای منافع خود رای میدهد و در نتیجه دولت دارای قدرت فوق العاده زیادی میشود. گروه با رای به خود, به خود جایگاه یک دیکتاتور را میدهد. دموکراسی خطرناک ترین سیستم برای اقلیتها است. اگر اکثریت یک اقلیت را دوست نداشته باشد میتواند به راحتی رای به از بین بردن آن اقلیت بدهد. دموکراسی خطرناک است. دموکراسی سوسیالیسم است. دموکراسی کمونیسم است. کمونیسم یعنی تک تک افراد بر اساس استعداد و تواناییشان فعالیت میکنند و به اندازه نیازشان دریافت میکنند. و چنان که میدانیم کمونیسم کارامد نیست. انسان ذاتاً طعمکار است. آنها که در بالا قرار دارند همه چیز را از آن خود میکنند و آنها که در پایین قرار دارند هیچ چیز به دست نمی آورند.
سوسیالیسم متفاوت است. سوسیالیسم معمولاً در نهایت ختم به دیکتاتوری میشود. منجر به ایجاد حکومتی مستبد میشود که مالک همه چیز است, حتی مالک انسانهایی که بر آنها حکم میراند. نیاز کسانی که در وحشت بی چیز بودن زندگی میکنند توسط حکومت تامین میشود و در عوض حکومت را میپرستند. سوسیالیستها مثل بچه هایی هستند که وقتی قدم به دنیای بیرون از خانه میگذارند و متوجه میشوند نمیتوانند با واقعیت بیرون مواجه شوند, به آغوش پدر بازمیگردند و میگویند بابا از من محافظت کن, بابا به من غذا بده, بابا ماشینت را به من قرض بده, بابا شبها به من پناه بده. سوسیالیستها بچه هایی هستند که نمیتوانند از خودشان محافظت کنند, مسئولیت پذیر نیستند, بر روی پای خود نیستند و پدری لازم دارند که غذایشان را تامین کند. اما وقتی همیشه به خانه بروی و از پدرت تقاضای کمک کنی چه اتفاقی می افتد؟
مصاحبه کننده- پدرت خرج تو را میدهد و تو همیشه وابسته به او میمانی.
بیل کوپر- و این به چه معناست؟ آیا به این معنا نیست که مجبوری هر چه پدرت از تو میخواهد انجام دهی؟ وقتی بابا میگوید در خانه بمان باید در خانه بمانی. وقتی میگوید نمیتوانی با ماشین او به شهر مجاور بروی, نمیتوانی بروی. وقتی میگوید سطل آشغال را بیرون ببر باید بیرون ببری. وقتی از بابا تقاضی میکنی باید در ازای آن آزادیت را از دست بدهی. سوسیالیسم همیشه منجر به سرکوب آزادی و برابری میشود.
برای آنکه بیمه پزشکی مجانی داشته باشی, برای آنکه در خانه ای زندگی کنی بی آنکه مجبور باشی اجازه خانه بدهی, برای آنکه حکومت غذای تو را تامین کند آزادیت را از دست میدهی. و این موقعیت امروز ما است. ما در یک سیستم مطلقاً سوسیالیست زندگی میکنیم و حالا مردم درخواست بیمه پزشکی ملی میکنند.
مصاحبه کننده- مایلم دوباره به آنارشی یا جناح راست برگردیم.
بیل کوپر- آنارشیستها معتقدند همه مردم باید مسئول باشند, باید آزاد باشند, و آزادی هر فرد تنها زمانی محدود شود که به آزادی فردی دیگر تجاوز کند. و هیچ کس نباید کنترل کند. بزرگراه ها نباید حداکثر سرعت مجاز داشته باشند. اما در نهایت همیشه افرادی هستند که مسئولیت پذیر نیستند, افرادی هستند که در بزرگراه با سرعت بیش از حد میرانند, در حالت مستی میرانند و باعث به تصادف و خسارت مالی و جانی دیگران میشوند.
راه حل در میانه روی است. قانون جهان هستی میگوید هر عملی عکس العملی مساوی و در جهت مخالف دارد. خوبی وجود ندارد مگر بدی وجود داشته باشد. بدون زن مرد وجود ندارد.
مصاحبه کننده- بر این اساس نظریه جامعه آرمانی بر روی زمین از اساس غلط است چون در مخالفت با قوانین فیزیک است.
بیل کوپر- بله. در مخالفت با قانون جهان هستی است که در هر لحظه و هر مورد دو نیروی مخالف هم وجود دارند و اینچنین است که سیستم جهان هستی کار میکند. آنچه ما باید انجام دهیم این است که نه به انتهای طیف آزادی در جهان آرمانی برویم و نه به انتهای دیگر طیف که سرکوب مطلق آزادی است. باید بین این دو توازن ایجاد کنیم. از پنهان نگاه داشتن اطلاعات خودداری کنیم. آنچه مشکل ساز شده این است که افرادی تصور میکنند نگهبانهای اسرار اعصار هستند و فقط و فقط آنها به بلوغ کافی برای دانستن همه اسرار علم و متافیزیک رسیده اند و نه عامه مردم. از همین رو اسرار را میان خود نگاه میدارند و بقیه ما بدون دانستن اینکه حقیقت از چه قرار است در جهالت به سر میبریم. برای همین است که دائماً مسیر همدیگر را سد میکنیم و دائماً مشغول انجام چیزهایی که دوست نداریم هستیم. فقط به این دلیل که به حقیقت دسترسی نداریم.
البته باید این را بگویم که قبل ها, وقتی این جوامع سری آغاز به تشکیل کردند عامه مردم هوش کافی برای درک این اسرار را نداشتند و همه عمر خود را به مشقت میگذراندند. اما امروز بیشتر مردم به اندازه کافی تحصیلات و درک دارند. توانایی فهمیدن آنچه به آنها آموخته میشود را دارند. وقت آن است که حقیقت به مردم آموخته شود. وقت آن رسیده که همه انسانها گرد هم آیند و در توازن زندگی کنند. نه بدی از بین رفتنی است و نه خوبی. مهم حفظ توازن بین این دو است. باید افراط به یکی از دو سوی طیف را متوقف کنیم. من نمیفهمم چرا مردم طرفدار دموکراسی یا سوسیالیسم یا کمونیسم یا این یا آن مکتب هستند, چرا سیاه از سفید جدا میشود, چرا این همه فرقه و گروه داریم, چرا انقدر دسته دسته و تکه تکه هستیم. با هم یکی شدن واقعاً مشکل است ولی باید چنین کنیم. اگر ما چنین نکنیم, این افراد که در خفا با هم ملاقات میکنند و برای ما برنامه ریزی میکنند, ما را وادار به انجام آن خواهند کرد, چه بخواهیم و چه نخواهیم, حتی به زور سرنیزه. آنها آزادی ما را از ما خواهند گرفت زیرا ما را به اندازه کافی مستحق و مسئولیت پذیر برای آزادی بودن نمیدانند. آنها ما را مستعد استفاده از هوشمان نمیدانند و ما را به غل و زنجیر خواهند کشید و وادارمان خواهند کرد با هم در صلح زندگی کنیم. این, برنامه آنهاست. این, نظم نوین جهانی است.
پ.ن: خودم با بعضی قسمت هاش موافق نیستم.