مقدمه
رمان برادران کارامازوف آخرین اثر نویسنده بزرگ روس، فیودور داستایفسکی است. رمانی که داستایفسکی سه سال از آخرین سالهای عمر خود را صرف نوشتن آن کرد. این رمان نهایتا در سال ۱۸۸۰ به پایان رسید و اگر نویسنده از دنیا نمیرفت قصد داشت داستان آن را ادامه دهد. به اعتقاد بسیارانی این رمان بزرگترین رمان داستایفسکی است.
💎💎
پشت جلد
کتاب برادران کارامازوف نیز قسمت مهمی از متن کتاب در صفحه ۳۵۰ آمده است:
برادران، از گناه آدمها نهراسید، آدمی را در گناهش نیز دوست بدارید، چه این شباهت به محبت خداوند اوج محبت در زمین است. همهی خلقت خداوند را دوست بدارید، هم کل آن را و هم هر دانهی ریگ را. هر برگ را دوست بدارید، هر پرتوی نور خدا را. حیوانات را دوست بدارید، گیاهان را دوست بدارید، هرچیز را دوست بدارید. اگر هرچیز را دوست بدارید به راز خداوند در چیزها پی خواهید برد. همین که آن را دریافتید هر روز بیوقفه شروع خواهید کرد به درک بیشتر و بیشتر آن. و سرانجام شیفتهی همهی عالم خواهید شد با عشقی تمام و همگانی. حیوانات را دوست بدارید: خداوند به آنها مقدمات فکر و شادی نیاشفته بخشید. آن را آشفته نسازید، آنها را عذاب ندهید، شادیشان را از آنان نگیرید…
💎💎❤️جملاتی ازین کتاب
آنچه ایمان را برای شخص واقعبین به ارمغان میآورد معجزه نیست. واقعبین راستین، اگر مومن نباشد، همیشه در خود قدرت و توانایی ایمان نیاوردن به معجزه را نیز خواهد یافت، و اگر معجزه همچون واقعیتی بیچونوچرا در برابر او بایستد حاضر است در حواس خود تردید کند اما واقعیت را تصدیق نکند. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۳۴)
از دروغ بپرهیز، از همهی دروغها، مخصوصا دروغ به خودت. مراقب دروغ خودت باش و هر ساعت، هر دقیقه، آن را وارسی کن. و از سرزنش بپرهیز، هم سرزنش خودت و هم سرزنش دیگران: آنچه در تو بد مینماید به صرف این حقیقت که آن را در خودت مشاهده کردهای پالایش مییابد. و از ترس دوری کن، گرچه ترس صرفا پیآمد هر دروغی است. از کمدلی خودت در دستیابی به عشق نهراس، و در عین حال حتی از کارهای بد خودت هم نهراس. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۶۹)
پدران راهب، چرا روزه میگیرید؟ چرا در ازای آن به پاداشی آسمانی چشم طمع دارید؟ برای چنین پاداشی من هم میروم و روزه میگیرم! نه، راهب مقدس، بکوش تا در زندگی پارسا باشی، در جامعه مفید باشی بیآنکه خود را با نان دیگران در صومعهای حبس کنی، و بیطمع هیچگونه پاداشی از بالا – این قدری دشوارتر است. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۱۰۲)
خدا وقت خیلی کمی به ما داده، فقط بیستوچهار ساعت در روز اختصاص داده، طوری که حتی وقت کافی برای خوابیدن نیست، چه رسد به توبه. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۱۴۸)
از گناهانتان نهراسید، حتی آنگاه که به آن پی میبرید، بهشرط آنکه توبه کنید، اما با خدا شرط نگذارید. باز میگویم، مغرور نباشید. در برابر کهتران مغرور نباشید، در برابر مهتران نیز مغرور نباشید. و از آنان که شما را میرانند، بیآبرویتان میکنند، دشنامتان میدهند و به شما تهمت میزنند کین به دل نگیرید. از کارفران، آموزگارانشر و مادهگرایان نیز کین به دل نگیرید، نه حتی از کسانی در میان آنان که شرورند، و نه از کسانی در میان آنان که نیکند، زیرا بسیاری از آنان نیکند، خاصه در روزگار ما. در دعاهایتان از آنان چنین یاد کنید: خدایا رستگار کن آنانی را که کسی نیست برایشان دعا کند، نیز رستگار کن آنانی را که نمیخواهند به درگاه تو دعا کنند. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۱۸۴)
انسان تا زمانی که آزاد بماند دیگر دغدغهی بیوقفه و آزاردهندهای برایش نمیماند جز یافتن کسی که هرچه زودتر در برابرش تعظیم کند. اما انسان چیزی را میجوید در پایش بیفتد که بیچونوچرا باشد، به قدری بیچونوچرا که همهی انسانها بیدرنگ در پرستش همگانیاش اتفاق نظر داشته باشند. چون دغدغهی این موجودات ترحمانگیز فقط یافتن چیزی نیست که من یا دیگری بتواند در برابرش تعظیم کند، بلکه یافتن چیزی است که هرکس دیگری نیز به آن ایمان آورد و در برابرش تعظیم کند، چون ناگزیر همهچیز باید باهم باشد. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۲۸۱)
به تو میگوییم برای انسان هیچ دغدغهای آزارندهتر از این نیست که کسی را بجوید تا هرچه زودتر بتواند آن عطیهی آزادی را که این موجود مفلوک با آن به دنیا میآید به او بسپرد. اما تنها کسی میتواند آزادی انسانها را بر عهده بگیرد که وجدانشان را راضی کند. با نان بیرقی بیچون و چرا به تو داده شد: به انسان نان بده و او در برابرت تعظیم خواهد کرد، چون هیچچیز ناگزیرتر از نان نیست. اما اگر در عین حال کسی دیگری وجدان او را در اختیار گیرد – آه، آنگاه حتی نان تو را بر زمین میاندازد و کسی را متابعت میکند که وجدانش را فریفته است. (رمان برادران کارامازوف – صفحه ۲۸۲)