طرفداری- وقتی به مجارهای بزرگ که در طول تاریخ نقش پر رنگی در فوتبال داشتهاند فکر می کنیم، نام فرانس پوشکاش به ذهن می آید. کسی که عضو تیم قدرتمند هانود و یکی از بازیکنان اصلی مجارستان در تحمیل اولین شکست خانگی به انگلیس پرادعا و مغرور بود.
به قلم اندرو فلینت برای وبسایت Thesefootballtimes- البته انگلیسیها در اصل آن شب از خودی ضربه خوردند. جیمی هوگان-مردی که به ادعای گوستاو سبس، نامش باید با حروف طلایی در تاریخ فوتبال مجارستان حک شود- مغز متفکر اصلی آن شب معروف در ومبلی بود و قطعا لیاقت این را دارد بابت تمام زحماتی که کشیده و انقلابی که در فوتبال اروپا و مجارستان به راه انداخته، به یاد آورده شود. او پایه گذار سبک و شیوه بازی جدیدی در فوتبال این کشور بود. البته منظور ما این دو نام بزرگ نیستند. کسی که نامش با آن نفرین معروف شناخته می شود، نفرینی که بیش از نیم قرن بر تمام زحماتش سایه افکند و هنوز هم که هنوز است، این طلسم پابرجاست. آن شخص کسی نیست جز بلا گوتمن.
افسانه محبوبی سینه به سینه نقل می شود که پس از درهم شکستن سلطه رئال مادرید و قهرمانی با بنفیکا، او درخواست افزایش حقوق از سران باشگاه داد اما این درخواست از سوی مدیران رد شد. این تصمیم اصلا به مذاق گوتمن خوش نیامد و اینجا آن نفرین معروف به کار برده شد. «شما دیگر هرگز قهرمان اروپا نخواهید شد.» پول برای بلا مهم بود چون زندگی برای او سخت می گذشت. می گویند او برای مذاکره جهت مربیگری در رومانی، سبزیجات به جای پول می گرفته زیرا کمبود مواد غذایی وجود داشت.
او در دومین پست مربیگری خود در اف سی انخنده، کم مانده بود به خاطر قهرمانی و پاداش های لوکس و ارزشمند، این باشگاه را ورشکسته کند. باشگاه قبل از حضور گوتمن تقریبا در آستانه ورشکستگی بود و این گنجاندن این پاداش در قرارداد او، از نظر مدیران کاری بیهوده بود چون فکر می کردند قهرمانی غیرممکن است. عزم و خواسته گوتمن جوان به قدری بالا بود و البته آن ها تا مرز قهرمانی پیش رفتند و باید اعتراف کرد هیچکس نمی خواهد جای رئیس باشگاه انخنده باشد. تردید میان تمایل برای قهرمانی و آرزو برای قهرمان نشدن؟ نه ممنون! این نه اولین بار بود که گوتمن، مدیری را تا این حد آشفته می کرد، نه آخرین بار.
بلا گوتمن در سال 1899، در شهر بوداپست متولد شد. در بحبوحه مدرنیزه شدن اقتصاد کلان بوداپست، فوتبال اولویت مردم و بلا نبود. اولین بازی ورزشی در مجارستان که به صورت بین المللی برگزار شد، به سال 1985 بر می گردد که نیروی دریایی این کشور و همتایان بریتانیاییشان به رقابت پرداختند. البته قبل از آن برخی باشگاه ها در مجارستان تاسیس شده بودند اما لیگ حرفهای وجود نداشت و دقیقا دو سال پس از تولد بلا، لیگ حرفهای هم تشکیل شد و البته این دلیل کافی و مناسبی بود تا عدم محبوبیت فوتبال در این کشور را بفهمیم.
در آن زمان مجارستان یک غول در فوتبال دنیا بود و بی شک تماشای جرقه های اولیه نسل طلایی فوتبال مجارستان بر روی گوتمن تاثیرش را گذاشت و منجر به این شد که مسیر زندگی خود را تغییر دهد. او رقص را رها کرد و به تیم تورکواش، تیمی کوچک در قعر فوتبال مجارستان پیوست. در سال 1919 تیم یهودی MTK بوداپست که در دسته اول فوتبال مجارستان حضور داشت، او را به خدمت گرفت و آن جا بود که دستش، اولین جام زندگیاش را لمس کرد. وی در سال 1921 قهرمان لیگ شد. آن سال، سال بسیار خوبی بود. عملکرد خوب گوتمن برای MTK بوداپست، منجر به دعوتش به تیم ملی مجارستان شد. در حین بازی برای تیم ملی بود که اولین نشانه ها از مزاج آتشین او نمایان شد.
بلا برای بازی در المپیک 1924 انتخاب شده بود. او از انتخاب نفرات تیم ملی و شرایط اقامت بازیکنان شکوه می کرد و از اینکه تعداد مقامات همراه مجارستانی از تعداد ورزشکاران بسیار بیشتر بود به ستوه آمده بود. ضمن اینکه هتل محل اقامت بیشتر مناسب مهمانی و جلسات صمیمانه بود تا آماده سازی ورزشی! این چیزها عصبانیاش می کرد. او به نشانه عدم رضایتش، موش های مرده را مقابل اتاق سران ارشد می ریخت. این روش اعتراض او- که کمی چندش آور است- باعث عصبانیت سران فدراسیون شد و بلا گوتمن دیگر رنگ نتوانست پیراهن تیم ملی کشورش را برتن کند.
با قدرت گرفتن رژیم میکلوش هورتی در اوایل دهه 20 و به دنبال آن سیاست های یهود ستیزیاش، گوتمن مجبور به ترک کشورش شد و به تیم هاکوا وین محلق شد. باشگاهی یهودی که برای او فوق العاده بود. او در این تیم مدام به سفرهای خارجی می رفت و در جریان یکی از این سفرها، عاشق ایالات متحده شد، بنابراین تصمیم گرفت در سال 1926 به این کشور مهاجرت کند و بیشتر دوران ورزشیاش را در آن جا بگذراند. او 2 دوره در باشگاه یهودی نیویورک هاکوا و سه فصل در تیم نیویورک جاینتس بازی کرد. وی همچنین یک فصل را به عنوان بازیکن در تیم هاکوا آل استارز که ترکیبی از دو تیم بروکلین هاکوا و نیویورک هاکوا بود گذراند. در تیم نیویورکی تعدادی از هم تیمی های سابق او در هاکوا وین نیز حضور داشتند.
گوتمن دوست داشت شخصیت خاصش را به فوتبال هم بکشاند که قطعا به ریشه خانوادگیاش در رقص برمی گشت. بلا با کسب چهار عنوان قهرمانی، به کار خود در مقام بازیکن پایان داد و ماجراجویی را آغاز کرد که قرار بود جهان با شخصیت خاص و بی نظیرش بیشتر آشنا شود. پس از قهرمانی در اویپشت، جنگ جهانی دوم آغاز شد و به دلیل یهودی بودنش، مجبور به ترک مجارستان و رفتن به اتریش شد. مشخص نیست در آن دوران چه بر سر گوتمن آمد. تنها چیزی که می دانیم این است که بلا توانست خود را به نحوی به سوئیس برساند و دوران جنگ را در کمپ اسرای جنگی سر کند. متاسفانه، بسیاری از اعضای خانواده گوتمن، از جمله برادرش، به دست نازی ها کشته شدند. گمانه زنی های فراوانی راجع به اثر جنگ جهانی بر روی رفتار عجیب و کولی وار او ارائه داده اند. هر گاه طی سالیان آتی از او راجع به نحوه نجاتش در جنگ سوال می شد، به سادگی پاسخ می داد «خداوند به من کمک کرد.»
پس از اتمام جنگ، گوتمن کارش را از سر گرفت. گوتمن و هانود رابطه ای زیبا را رقم زدند. این تیم خانه چهار بازیکن از نسل طلایی مجارهای جادویی دهه 50 بود؛ شاندور کوچیش، یوژف بوژیک، زولتان ژیبور و فرانس پوشکاش. گوتمن جانشین پدر فرانس پوشکاش شده بود و این دو بر سر مسایل فوتبالی به طور متناوب با یکدیگر درگیر می شدند. پوشکاش دایما از نحوه مربی گری گوتمن انتقاد می کرد. کاسه صبر گوتمن بالاخره در بازی مقابل گیور لبریز شد؛ او آنقدر از عملکرد مدافع تیمش، میهای پاتی عصبانی بود که در بین دو نیمه به او دستور داد که داخل زمین نشود. با این کار، هانود به طور خودخواسته نیمه دوم را با ده بازیکن آغاز کرد. پوشکاش از این تصمیم به خشم آمد و هم تیمی اش را تشویق کرد که به داخل زمین بیاید. گوتمن که از این نافرمانی به خشم آمده بود، به جای بازگشتن به نیمکت، با داخل جایگاه تماشاگران رفت و بقیه بازی را به مطالعه روزنامه گذراند. او آن شب با تراموا به خانه رفت و دیگر به آن تیم بازنگشت.
بزرگترین تست گوتمن، در تاریخ 11 نوامبر سال 1953 رقم خورد، روزی که او به عنوان سرمربی میلان بزرگ انتخاب شد. میلانی که هنوز دو ضلع از مثلث گرنولی را در اختیار داشت؛ گونار نوردال گلزن که آقای گل ایتالیا بود و هم وطنش نیلس لیدهولم هم حضور داشت.
با وجود نوردال، لیدهولم و اسکیافینو در پیکان حمله روسونری، گوتمن آن ها را به صدر فوتبال ایتالیا رساند. اما پشت پرده اوضاع چندان خوب نبود. گوتمن، مطابق معمول، خصومت های زیادی با سران میلان پیدا کرد. بنابراین پس از 19 هفته درخشان، از کارش برکنار شد. او در کنفرانس مطبوعاتی خود، جمله عجیب و مشهوری بر زبان آورد «من را اخراج کردند در صورتی که نه جرمی انجام دادهام و نه همنجسگرا هستم. بدرود.»
بعد از این اتفاق، گوتمن حساس شد. او در قراردادهایش این بند را می گنجاند که مدیرعامل یا هیئت مدیره نتوانند تا وقتی که تیم او در صدر جدول است، او را اخراج کنند. او دوباره به هانود بازگشت. در حین فعالیت گوتمن در ایتالیا، هانود قدرتمند تر از پیش شده بود و حالا علاوه بر فرانس پوشکاش، چند ستاره دیگر به تیم اضافه شده بود.
فیفا پس از وقوع اتفاقاتی، این تیم را غیرقانونی اعلام و آن ها را از استفاده از نام هانود منع کرد و در نتیجه به دوران یکی از بزرگترین تیم های باشگاهی تاریخ مجارستان پایان داد. تیم از هم پاشیده شد و اعضای آن هرکدام به دنبال سرنوشت خود رفتند. گوتمن هم به سائوپائولو رفت. او فصل 1957/58 را به عنوان سرمربی سائوپائولو گذراند و موفق شد با ترکیب 4-2-4 مشهور خود، ترکیبی که تیم ملی برزیل با استفاده از آن در سال بعد توانست جام جهانی را به خانه بیاورد. علی رغم موفقیت ها و دغدغه های کم، گوتمن پس از گذشت 6 هفته از فصل، آمریکای جنوبی را ترک کرد و هدایت پورتو را بر عهده گرفت. وقتی گوتمن هدایت پورتو را بر عهده گرفت، آن ها 5 امتیاز از حریف دیرینه خود بنفیکا عقب بودند. با وجود گوتمن در راس هرم، آن ها توانستند این فاصله را جبران کنند و قهرمانی را به دست بیاورند.
علی رغم موفقیت هایش در برزیل و مجارستان، این پرتغال بود که باعث شد گوتمن افسانه اش را در تاریخ ثبت کند. پس از فتح لیگ با پورتو او در انتقالی جنجالی به بنفیکا پیوست، همان تیمی که مانع از قهرمانی آن شده بود. اگر انتقال به تیم رقیب به اندازه کافی برای گوتمن جنجالی نبود، قطعا اخراج 20 نفر از بازیکنان تیم اصلی بنفیکا می توانست حتی برای گوتمن هم دیوانه وار باشد. او این بازیکنان را با اعضای تیم جوانان باشگاه جایگزین کرد. حال نوبت به قعه آخر پازل گوتمن بود. در جریان یک مکالمه در آرایشگاه با بازیکن سابق و استعدادیاب، خبر یک نوجوان فوق العاده سریع و رعد آسا در گوش ها پیچید. نام او اوزه بیو بود. گوتمن به سرعت به موزامبیک پرواز کرد تا با این نوجوان قرارداد امضا کند.
علی رغم حساسیت بیش از حد وضعیت، گوتمن همه چیز را به دقت آماده کرده بود. با وجود پلنگ سیاه در نوک حمله و ماریو کولونا کمی عقب تر در نقش بازیساز، او پایه گذار برخی از زیباترین، هجومی ترین و روان ترین فوتبالی شد که جهان تا بدان روز دیده بود. فلسفه او ساده بود «هیچوقت از این نمی ترسیدم که حریف گل بزند، زیرا همیشه فکر می کردم که ما می توانیم گل دیگری به ثمر برسانیم.» او بنفیکا را به دو عنوان قهرمانی لیگ در فصول 1959/60 و 1960/61 رساند و همچنین جام حذفی پرتغال را در فصل 61/62 فتح کرد. او همچنین بنفیکا را به دو عنوان قهرمانی اروپای پشت سر هم در سال های 61 و 62 رساند. در فینال اول آن ها بارسلونا را 3-2 در ورزشگاه ونکدورف برن مغلوب کردند و در بازی دوم از سد رئال مادرید رویایی در ورزشگاه المپیک آمستردام با نتیجه 5-3 گذشتند.
باقی داستان را می دانید. آن اتفاقات میان بنفیکا و گوتمن پیش آمد و طلسمی که تا به امروز ادامه دارد. او در کشور خود شهرت چندان زیادی ندارد. وی در سال 1981 در شهر وین دار فانی را وداع گفت و همان زمان همچنان در کشور خود، «فردی مجهول بود.» البته طرفداران سرسخت فوتبال همچنان او را می شناسند اما در میان فوتبال دوستان معمولی، چندان جایگاه خاصی ندارد. مربیان زیادی در تاریخ نتوانسته اند مثل او در کشورهای دیگر تاثیرگذار باشند. از ایالات متحده تا برزیل، از اتریش تا ایتالیا، همواره و همیشه مورد تحسین بازیکنان قرار گرفت.
گاهی او را با ژوزه مورینیو مقایسه می کنند زیرا از بابت اخلاق، تشابهات زیادی میان این دو وجود دارد. گوتمن در طول زندگی خود، به سراسر جهان رفت و گاهی سرگشته و سرگردان شد اما میراثش به عنوان یک شخصیت و یک متخصص فوتبال، هرگز از بین نرفته است. او سیستم و تفکرات خود را بر فوتبال سایر کشورها دیکته کرد و تقریبا در تک تک جاهایی که حضور داشت، موفق بود. شجاعت او مثال زدنی بود. بسیاری حتی ذرهای از شجاعت گوتمن را ندارند و یکی از پرسش های فوتبال دوستان حقیقی این است که اگر در زمان کنونی و مدرن، یک گوتمن وجود داشت، چه اتفاقی رخ می داد.
▬ برای خواندن سایر قسمتهای مجموعه نابغه های دنیای فوتبال، روی برچسب این مجموعه یادداشتها کلیک کنید. در این مجموعه جذاب، نگاهی خواهیم انداخت به بزرگترین اشخاص دنیای فوتبال که تاثیر زیادی بر فوتبال گذاشتهاند.