در ابتدای کتاب می خوانیم:
از تمام کسانی که تا به حال با آن ها آشنا شده ام، شاید تنها یکی، بیشترین تاثیر را بر من گذاشته است. با وجود گذشت چندین ماه، هنوز هم از آن تاثیر رهایی نیافته ام. همیشه وقتی با خودم خلوت می کنم، چهره صمیمی، درویش مسلک و همچنین نگاه های متبسم رائف افندی، جلو چشمانم ظاهر می شود. رائف نه تنها شخصیت فوق العاده ای نداشت، بلکه برعکس، حتی فردی عادی و عاری از هرگونه ویژگی چشمگیر بود.
یکی از صدها انسانی که هر روز می بینیم، ولی بدون توجه خاصی از کنارشان رد می شویم. بی تردید هیچ مسئله خاصی در نهان و آشکار زندگی او نبود که کنجکاوی انسان را بر انگیزد. هنگام رویارویی با چنین افرادی، بار ها از خود می پرسم: دلیل زندگی این انسان ها چیست؟ از زندگی چه حظی می برند؟ این افراد برپایه کدام حکمت و کدام منطق، روی این کره خاکی راه می روند و نفس می کشند؟
قدیسه پالتو پوش(Kürk Mantolu Madonna)، روایت داستان زندگی آدم هایی هست که تنهایی های یکسانی دارن و می خوان این تنهایی ها رو شریک هم بشن. رائف افندی، پسر ترک تبار، خجالتی و کم رویی هست که در خانواده ای ثروت مند به دنیا اومده پدرش اون رو برای یادگیری حرفه صابون سازی به آلمان می فرسته و ماجرا هایی برای رائف پیش میاد که زندگی اون رو به کلی و برای همیشه عوض می کنه.
رمان گیرایی خوبی داره، به طوری که به ندرت احساس خستگی می کنید. صباح علی، به زیبایی حضیض و نشیب ها رو به تصویر می کشه .لبخند ها و اشک ها، رقص های شبانه دو معشوق همراه با حسی خلسه وار، نزدیکی ها و دوری ها، دلخوری ها و دلتنگی ها، چیز هایی هستن که تا مغز استخوانتون نفوذ خواهند کرد.
در مورد نویسنده:
صباح الدین علی(1907-1948)، نویسنده ترک تبار ولی متولد در کشور هندوراس فعلی هست . به این خاطر که کودکی او همزمان با جنگ جهانی اول بوده، دوران طفولیت سختی رو گذرانده و برای تحصیل مشکلات زیادی رو داشته است. برای مدتی در استانبول زندگی کرد ولی بعدا برای تحصیل به مدرسه تربیت معلم شهر بلیکسیر رفت تا اینکه بعدا دوباره به استانول برگشت و سپس تونست بورسه دولتی رو برای تحصیل در آلمان بگیره و دو سال ساکن آلمان شد.
از اونجایی که شعر هایی مخالف با سیاست های آتاتورک، رئیس جمهور سابق ترکیه، می گفت توسط دستگاه اطلاعاتی ترکیه دستگیر و به مدت چندین ماه در حبس بود ولی بعد ها با سرودن شعر ((عشق من)) تونست مجوز تدریس دوباره رو به دست بیاره . در 1948، زمانی که با درخواست پاسپورتش مخالفت شد، تصمیم گرفت که به صورت قاچاق مرز رو رد کنه و همون جا هم کشته شد. به باور بعضی ها، کسی که قرار بود به او برای عبور از مرز کمک کند،یکی از مامورین اطلاعاتی ترکیه بود که ماموریت ترور اون رو داشت.(1)
فیلم کتاب:
شایعه شده که فیلمی اقتباسی از این کتاب با بازی ماریون کوتیار، قرار است در 2019 شروع به فیلم برداری بشود.(2)
حواشی:
زینب عبدی گلزار، مترجم تبریزی ساکن در ترکیه، خبر از انتشار کتاب در ایران بدون (( بوسه)) شد !
بر اساس خبر «امید اردم» از حریت، کتاب ترجمه گلزار به انتشارات ارسال شد و انتشارات، طبق قانون ایران کتاب را برای اخذ مجوز چاپ به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فرستاد. از وزارتخانه برای گلزار که منتظر کسب مجوز برای کتابش است، نامهای رسید. وزارتخانه برای اجازه چاپ، تغییراتی در متن کتاب را خواستار شد و حذف تمام فعلهای بوسیدن در کتاب را شرط ارائه مجوز اعلام کرد.
به همین دلیل، گلزار جمله «پشت لخت او را بوسید» که در صفحه ۷۱ کتاب بود را به «لبهایش را به پشت لخت او نزدیک کرد» تغییر داد. جمله «صورتش را روی گونهام گذاشت» از صفحه ۱۲۰ به طور کلی حذف شد.
گلزار درباره این حذف و تغییرات اینگونه گفت: از من خواسته شد جمله «پشت لخت او را بوسید» را حذف کنم. من هم فکر کردم که چه کاری میتوانم انجام بدهم. جملههای کلیدی بعضی از جاها را نمیخواستم به طور کامل حذف کنم. چون مشکل بوسیدن بود، آن را به «لبهایش را به پشت لخت او نزدیک کرد» تغییر دادم. از من خواستند تا جمله «صورتش را روی گونهام گذاشت» را به طور کامل حذف کنم. آن را نمیتوانستم تغییر دهم و مجبور به حذف کامل آن شدم. جمله «پس از کمی نوشیدن، مست شده بود و نفس گرمش به صورتش خورد» را هم خواستند تا حذف کنم. امکان تغییرش را نداشتم و کلا جمله را برداشتم.(3)
امتیاز به داستان:💙💙🖤🖤🖤
امتیاز به انسجام داستان:💙💙💙💙🖤
قیمت:💙💙💙💙💙
خرید:
در ایران انتشارات فروزش، با همکاری زینب عبدی گلزار و حسن اکبری بیرق این کتاب را با دوبار چاپ روانه بازار کرده است.
لینک خرید
منابع:
(1)ویکی پدیای انگلیسی
(2) وبسایت ملیت
_3)وبسایت ایران جهان