"درس اصلی قطر به درختان ایرانی"
در این نوشتار، منظور از واژه "درخت" اشاره به مصرعی از زندهیاد سهراب سپهری دارد، که گفت:
"جای مردان سیاست بنشانید درخت
که هوا تازه شود...
به خدا ایمان آرید،
به خدایی که به ما بیلچه داد
تا بکاریم نهال آلو؛
تیم ملی فوتبال قطر، برای اولین بار در تاریخش نه تنها توانست به فینال جام ملت های آسیا راه یابد، بلکه قهرمان نیز هم شد. قهرمانی آنها خیلی دروس گرانبهایی برای ما داشت و اگر تا دیروز می گفتیم اندی دیگر، ژاپن یا کره اسلامی خواهیم داشت ان شاءالله، اکنون باید این سرلوحه مان باشد که
"قطر اسلامی ام آرزوست".
حالا بماند که چه اتفاقات پشت پرده ای رخ داده که کشوری که بدلیل توسعه برون زاي خویش حداقل در فوتبال، مسخره و بازیچه هر مفسر ایرانی بوده، به یکباره برای ما کعبه ی آمال و الگوی مطلوب توسعه از آن یاد می شود.
از همان ابتدای جام ملت ها که برای هر تیم و کشور حاضر در این جام مستند سازی کرده بودند، مستند قطر را اینقدر عالی ساخته بودند که رنگ عنابي، رنگین کمان هفت رنگ آسمان سرزمین رویایی مرا تک رنگ کرده بود. امیدواریم که در چهار سال آینده طوری بشود که مستند همهی کشورها را (بدون داستان سرایی از وضعیت نامطلوب آن کشورها برای آنکه فقط نشان دهیم چقدر ما خوبيم) اینقدر خوب بسازیم که همه گیج و حیران بشویم که در این آش شعله قلمکار آسیا و مخصوصا شلم شورواي خاورمیانه هم اکنون، کدامین سرزمین را رویای خود بدانیم، ان شاءالله.
اما از بعد از قهرمانی قطر، عده ای کارشناس نما، حرف های ابتدایی را با ادبیات جدید مطرح کرده اند، گویی کشف اتم کرده اند. مطرح کردن مباحثی همانند آنچه که در علوم جامعه شناسی، اقتصاد و مدیریت (توسعه، تامین و رفاه، پیشرفت، رشد و نوسازی و تغییرات اجتماعی) در تلویزیون اتفاق افتاد، خود برگ زرینی در تی وی کاملا مردمی بود. فقط دوستان از اتاق فرمان، پیش فرض های لازم برای این نوع مباحث را با خود انگار حمل نکرده بودند. این تئوری ها قابل انجام است حالا در کوتاه یا درازمدت، فقط به شرطی که بگذارند. شرط بسیار کوچکی مطرح شد، اما همه چیز به این فعل بستگی دارد؛ مجوز دادن. اگر اشتباه نکنم شنیده بودم که یک شرکت هواپیمایی خارجی، قصد فعالیت در کشور ما را داشته است، به شرطی که حتی خدمه هواپیما را هم با خودشان بیاورند. نمیدانم دقیقا همچین چیزی بوده است یا خیر، اما به خوبی این قضیه گویای همه چیز هست.
خلاصه کلیه مباحثی که بعد از قهرمانی قطر توسط خوبان همیشه هستن کارشناس در تی وی مطرح شد را می توان به شکل شکیل و آکادمیک تر، در کتاب جامعه شناسی توسعه دکتر مصطفی ازکیا (که کتابی لاغر و نحیف از لحاظ حجم و صفحات مطالب ولی کتابی پر مغز و فسفر سوز از نظر محتوا) یافت. لازم نبود یکی دو ساعت وقت تلویزیون مردمی را بگیریم که به آنها بگوئیم که قطر کار کرده که شده قهرمان و ما قهرمان نشدیم و نمی شیم، هیچ وقت همیشه هم اینطور نیستیم و نمی شویم، چون که کار نمی کنیم. حال مردمم وقتی با نقد و توهین و فحاشی در فضای مجازی خوب میشود، چرا این همه راه برویم. هدف اصلی جامعه خوب کردن حال شهروندان اش است.کاش بجای این صحبت ها همان اول به این کتاب رفرنس می دادند و باقیمانده زمان را در اختیار دوازدهمی های گرامی قرار می دادند، چون هم آینده سازان جامعه هستند و هم برادران مان در گاج بسیار زحمت می کشند، کتاب های بسیار نکته سنج آماده میکنند که هم بدرد کنکوری ها میخورد، هم برای نشاط ما بقي مردم جهت جک سازی و فکاهی بسیار مناسب هستند، هم یک پول عظیمی نصیب سیما در این بی پولی میشود. آدم ناخودآگاه یاد میدان میوه و تربار می افتد، وقتی تبلیغ آنها را میبیند؛ از سیر تا پیاز ... چقدر جالب میشد اگر برای طرفداران سرمربی عزیزمان، گاج یک تبلیغ می ساخت. کی روشی ها بشتابید، کی روشی پور ها بشتابید...گاج منتشر کرد. اولین نامزد پسا کی روش را شما در یک تست حدس بزنید؟
حالا چه درسی برای درختان مخابره کردند این عنابی ها؟
آنها قبل از جام، هم مکان به ما دادند هم پول و هم باما بازی کردند و هم به ما باختند. اما مسؤلیت خود را تمام شده ندیدند، آمدند امارات. از تمام رقیب های فوتبالی، سنتی و حتی سیاسی مان توی آسیا بردند. در آخرین روز هم، انتقام شیرین از ژاپن گرفتند. اما چرا با سه گل؟
اینجاست که تیم دوم ایران جور تیم اول را کشید و همون سه گلی که ژاپنی ها باعث شده بودند عدهای روح و روان جمعی ما را زیر سوال ببرند، کادو کردند و خیلی خشگل تر به ژاپنی ها برگرداندند. عدد سه بسیار معنادار بود و همهی اینها از کارهای خداست. یک روزی سه تا گل به کشورم زديد سامورایی ها و حالا هم از تیم دوم کشورم خوردید. نوش جانتان، گوارای وجودتان! دوران بزن درويي دیگه تموم شده است. یک روزی روی شکم ایرانی ها راه رفتید و اکنون روی شکمتان راه رفتند. این کار خطیری بود که قطر برای ما کرد.
آنها پول و تجهیزات لجستیک به ما دادند، اما باز نتوانستیم کاری بکنیم و خودشان آمدند برای ما قهرمانی آوردند. چه فرقی میکند. آدم همدیگر که این حرفا رو ندارد. دشمن دوست ما، برای ما هم دشمن است و دوست دوست ما هم دوست محترم. این قضیه هم حداقل برای قطر در این جام بصورت متقابل پیگیری می شده است.
شما فکر می کنید که بعد از گل سوم قطر به ژاپن، آیا واقعا نمی توانست قطر گل دیگری به ژاپن بزند؟! میتوانستند، شیک و مجلسی هم می توانستند. پس چرا نزدند؟ چون آنها متعهد به مرام نامه ی کی روش کبیر ایرانی بودند و با دشمن دوست، همون بلائی را آوردند که آنها آورده بودند؛ با
"هر قوم و قبیله ای باید طبق قوانین خودشان برخورد کرد".
حالا چه راهبردی تیم ملی قطر به دیده بانان محیط زیست و درختان به زعم سهراب داد؟
آنها نشان دادند که بعضی اوقات، تجهیزات لجستیک و سرمایه دادن و حتی نیروی انسانی فرستادن به یک کشور دوست تنها مفید نیست. باید مثل قطر خود برویم کار را یکسره کنیم؛ تموم شد و رفت. وقت و سرمایه را تلف نکنیم دیگر. برويم توی یک هفته، نسخه همشون را بپیچیم. دنیایی که با چند پاسخ کوبنده به مراکز اصلی شان، تمام هارت و هورت اش خابيد، باید حساب کار دستش بیاید.
فقط یک توصیه؛
فرماندهی کل این پروژه سترگ را جان هرکس که دوست دارید، به رئیس فدراسیون فوتبال بسپارید. ایشان یک آرزو فقط در زندگی داشته است و کمکش کنید که به آرزوی خویش برسد و همچنین عدهای فوتبال فهم هم به آرزوی خویش. ایشان کلیک کرده اند که تا این درصد ناچیز را به صد نرساند، بیخیال نمی شود. بخدا حقش هم همین هست ...