طرفداری |
آرسن ونگر / آوریل 2010
سال 2004 آرسن ونگر دنبال یک هافبک دفاعی میگشت که روزی بتواند جایگزین پاتریک ویرا شود. یک بازیکن دونده میخواست پس دستور داد که در پایگاههای داده کامپیوتری برای او دنبال بازیکنی بگردند که بیشترین مسافت را در طول بازی بتواند پوشش دهد. نتایج جستجو، بازیکنی گمنام را نشان میدادند: متیو فلامینی، بازیکن جوانی که در المپیک مارسی توانسته بود در هر بازی 14 کیلومتر بدود، با اینکه در دیدارهای بسیار کمی برای این باشگاه به میدان رفته بود. هنوز قراردادی حرفهای به او پیشنهاد نشده بود. ونگر به دیدار فلامینی رفت و متوجه شد که او کیفیت لازم را دارد، سپس او را به خدمت گرفت. فلامینی چهار سال را عمدتا در تیم اصلی آرسنال سپری کرد و برای مثال در فصل گذشته نرخ دوندگی او بیش از هر بازیکن دیگری در لیگ بود. با این حال او حاضر به تمدید قرارداد نشد و به میلان رفت.
این داستان نبوغ ونگر را در زمینه ارزیابی بازیکنان و همچنین بیپولی او برای حفظ آنها را نشان میدهد. حالا، پس از اینکه آرسنال 4-1 در لیگ قهرمانان مغلوب بارسلونا شد، ونگر ترحمبرانگیز به نظر میرسد. تیم او حالا پنج سالی میشود که چیزی نبرده است. منتقدان او را سرزنش میکنند که حاضر به پرداخت ارقام بزرگتر و خرید بازیکنان نامآشناتر نیست. منتقدان اشتباه میکنند. احتمال هیچ مربی دیگری در فوتبال مانند او، استفاده بهتری از پول نمیکند. تعجبی ندارد که بیلی بین، مدیر اجرایی باشگاه بیسبال اوکلند که رمان مانیبال به شیوههای او برای شناسایی بازیکنان مناسب در دنیای بیسبال اختصاص دارد و یکی از قابل احترامترین مدیران ورزش است، برای ونگر بیش از هر فردی در ورزش احترام قائل است. ونگر هنوز نمادی از این است که چطور میشود بازیکنان را ارزشگذاری کرد.
چیزی که در مورد ونگر کلیدی است، کاری است که خارج از فوتبال انجام دادهاست. او در دانشگاه استراسبورگ فرانسه، مدرک اقتصاد گرفته است. این کمک کرده که او شخصیتی دقیق باشد و ارزش پول را به خوبی درک کند. برای او 15 میلیون پوند، تنها با واژه "یک عالمه" توصیف نمیشود. بیشتر مربیان آدمهایی سطحی هستند، فوتبال به طور کل دور از روشنفکری در نظر گرفته میشود. با این حال ارزش پول و احترام برای اطلاعات، کیفیتی است که در نگاه به یک بازیکن، برای ونگر تفاوت ایجاد میکند.
اهمیت به داده، باعث شد که ونگر پیشگام استفاده از آمار در بررسی بازیکنان باشد. بیست سال پیش در موناکو او با برنامهای به نام تاپ اسکور روی کامپیوتر کار میکرد. این نرم افزار توسط دوست او نوشته شده بود. این برنامه به بازیکنان بر اساس عملکردی که در زمین از خود نشان میدادند، امتیاز میداد. ونگر یک بار گفت بیشتر بازیکنانی که امتیاز بالایی میگرفتند، دوره فوتبال خوبی داشتند. مربیان کمی به آمار استناد میکنند. وقتی ونگر فهمید گیلبرتو سیلوا چند دهم ثانیه بیش از فصل قبل توپ را حفظ میکند، او را به فروش رساند. معمولا احساسی که در مورد یک بازیکن دارد را با آمارها میسنجد. شاید طنز تلخی باشد؛ اینکه به نظر او به اندازه کافی به قضاوت خود اعتماد ندراد.
یکی از آن احساسات در مورد جوانی لیبریایی بود که در کامرون بازی میکرد. نام او ژرژ وهآ بود. ونگر که نیمی از لیگهای جهان را پیش از دیگران دنبال میکرد، مرتب اخبار را در مورد وی پیگیری میکرد. گزارشهای آماری میگفت، وهآ یک الماس نتراشیده است. سرانجام ونگر یک همکار خود را به غرب آفریقا فرستاد تا بازی او را ببیند. همکار بعد از بازی با ونگر تماس گرفت و گفت خبر بدی دارم، بازوی وهآ شکست. خبر خوب این است که او در هر صورت بازی کرد. ونگر قمار کرد و او را خرید. پس از امضای قرارداد، وهآ پشت میز نشست و سرش را در دستهایش گرفت. ونگر گفت ژرژ، خوشحال باش. تو همین حالا با موناکو قرارداد بستی. وهآ گفت بله رئیس اما کسی پولی به من نمیدهد. مشخص شد که او حتی یک پنی در جیبش ندارد. ونگر پانصد فرانک از کیف پول خود در آورد و به وهآ داد. ونگر دور از کنفرانسهای مطبوعاتی مرد شوخطبعی است. دوست دارد در مورد پاداش درشتی که بابت خرید وهآ پرداخت کرده صحبت کند. مرد اهل لیبریا، نمونهای از این است که ونگر چطور کیفیت را با کمترین قیمت به خدمت گرفته است.
آن روزها این کار سادهتر بود. وقتی ونگر سال 1996 به آرسنال پیوست، مربیان لیگ برتری به ندرت در خارج از بریتانیا استعدادیاب داشتند. کسی چیزی در مورد کیفیت ویرا و تیری آنری که در میلان و یوونتوس جایگاه خوبی نداشتند، نمیدانست. حتی دیدن آنها به بینش زیادی نیاز نداشت، ویرا در همان چهل و پنج دقیقه نخست بازی اولش برای شفیلدونزدی هواداران آرسنال را قانع کرد. با این حال مربیان بریتانیایی تیمهای دیگر انگار پیش از آن، به طور کل ویرا را نمیشناختند. زمان گذشت. چیزی که زمانی به ونگر برتری میداد از دست رفت چون دیگران اقدامات او را کپی کردند. آنها هم از آمارها استفاده کردند، همینطور در کشورهای دیگر استعدادیابی کردند. منچستریونایتد هم طور دیگری از او پیشی گرفت: آنها پول بیشتری داشتند.
این فصل آرسنال بین تیمهای لیگ برتری، چهارمین دستمزد بالا را پرداخت میکند. چلسی بیشترین است و دو باشگاه منچستری به دنبال آنها میآیند. منطقی است که آنها چهارم شوند اما سوم شدند. این قابل توجه است. بیلی بین در اوکلند نیز همیشه با بودجهای کم کار میکرد. یک بار به من گفت اگر کمتر از رقبایت درآمد داشته باشی و شیوهای مانند آنها داشته باشی، هیچ شانسی نخواهی داشت. اگر دقیقا مانند نیویورک یانکیز کار میکردیم، در همان جایگاهی قرار میگرفتیم که مبالغ دستمزدمان با دیگران نسبت گرفته میشدند. اگر آرسنال، یونایتد و چلسی همزمان به مهاجم نیاز داشته باشند، مهاجم سوم از نظر کیفیت راهی آرسنال میشود. به بیانی دیگر، آنها که از ونگر میخواهند مانند رقبا خریدهای بزرگ انجام دهد اشتباه میکنند. ونگر میداند که تلاش برای جذب ستارههای بزرگ در آرسنال بیهوه است.
آنها که میگویند او به دلایلی عجیب از نظر روانی دوست ندارد با بازیکنان بزرگ کار کند -به خصوص گلزنان بزرگ و بازیکنان تنومند- هم اشتباه میکنند. او عاشق چنین بازیکنانی است. تلاش کرده که تعداد زیادی از آنها را خریداری کند. در دفتر کارش در ورزشگاه امارات نشسته بودیم، قبل از یکی از بازیهای این فصل بود. داشت در مورد دورهای صحبت میکرد که خود را آماده خرید مهاجمی گمنام از لمانس میکرد، بازیکنی آفریقایی به نام دیدیه دروگبا. ونگر تصمیم گرفت ریسک نکند. اگر دروگبا در تیم فعلی آرسنال بود که تا این اندازه چشمنواز پاسکاری میکنند؟ هر هفته هتریک میکرد!
یک مرتبه دیگر ترتیب سفر بازیکن جوانی از آکادمی اسپورتینگ لیسبون را به لندن داد. کریستیانو رونالدو پیش از اینکه در لیسبون شناخته شود، به ورزشگاه هایبوری آمد. او پذیرفت که برای آرسنال بازی کند و حتی پیراهنی بر تن کرد که نام رونالدو پشت آن درج شده بود اما پیش از امضای قرارداد، بازی دوستانه اسپورتینگ و منچستریونایتد برگزار شد. آن پسر مدافعان یونایتد را به زحمت انداخت و فرگوسن در هواپیمای برگشت، از باشگاه خواست تا او را برایش به خدمت بگیرند. اسپورتینگ اعلام کرد برای فروش او به آرسنال به توافق رسیده است. یونایتد 12.24 میلیون پوند پیشنهاد داد که چندین برابر پیشنهاد آرسنال بود. او را به دست آوردند اما ونگر به مهمانان در دفتر کارش میگوید دفعه بعد که رونالدو را دیدید از او بپرسید... او هنوز پیراهن آرسنال خود را دارد. یا وقتی وین رونی شانزده ساله از سی یاردی توانست دروازه آرسنال را در سال 2003 باز کند، ونگر گفت این پسر میتواند بهترین بازیکن انگلیسی از زمان ورودش به خاک این کشور باشد. خیلی زود باشگاههای بزرگتر برای خرید او تلاش کردند.
نکته این است که ونگر میداند نمیتواند ستارهها را حفظ کند. میداند که اگر سیتی به امانوئل آدبایور و کولو توره دستمزدی بیشتر پیشنهاد دهد، این بازیکنان آرسنال را ترک میکنند. آرسنال میتواند ناامیدانه با قرض بالا آوردن ستاره جذب کند، کاری که لاتزیو، رم، والنسیا، رنجرز و سلتیک در سالهای اخیر انجام دادهاند. آنها یک حباب ایجاد کردهاند که سرانجام ترکید یا خواهد ترکید. این اقتصاددان، اجازه نمیدهد موکلش ورشکست شود. در طی سالیان اخیر، حتی کمتر از باشگاههای کمتر موفقی مانند لیورپول، نیوکاسل و تاتنهام هزینه کرده است؛ بیایید به باشگاهی مانند رئال مادرید اشاره نکنیم. از 1998 تا 2007 هزینه خالص آرسنال در بازار نقل و انتقالات 39 میلیون پوند بود. این عدد برای فرگوسن 123 میلیون پوند است. با این وجود، ونگر هنوز در حال رقابت با من یونایتد است. آنها همینطور در این بین ورزشگاه گرانقیمت امارات را نیز ساختند که باعث میشود باشگاه در درازمدت به سود بیشتری دست پیدا کند.
بیلی بین، ونگر را با سرمایهگذار افسانهای آمریکایی وارن بافت (موفقترین سرمایهگذار قرن بیستم؛ ثروتمندترین مرد سال 2008 جهان) مقایسه میکند. او طوری باشگاه را به پیش میراند که انگار قرار است برای صد سال این کار را انجام دهد. او میداند که شما آنقدر قوی هستید که تجارت شما قوی است. مردم دوست ندارند بشنوند که وضعیت اقتصادی باشگاه چگونه است تا زمانی که باشگاه از مسیر خود منحرف شود و به مشکل بخورد. با این حال تجارت قوی برای ونگر کافی نیست. وقتی در ژاپن کار میکرد، میدید که دختران ژاپنی تا چه اندازه سخت برای مرتب چیدن گلها تلاش به خرج میدهند یا نظافتچیها برای برداشتن تکههای بسیار کوچک کاغذ خود را به زحمت میاندازند. ونگر نیز به شخصیتی کمالگرا تبدیل شد. هنوز میخواهد آرسنال به قهرمانی برسد. حالا که مربیان دیگر شیوههای قدیمی او را تکرار میکنند، نیاز دارد که شیوههایی جدید پیدا کند و اینطور تفاوتی بین خود و دیگران به وجود بیاورد.
در درجه اول؛ نباید انتقالی را انجام دهد، تنها به این دلیل که ممکن است. ایوان گازیدیس مدیر اجرایی باشگاه میگوید آرسنال بازیکنی را نمیخرد که به زمان برای تطبیق خود نیاز داشته باشد، کسانی را نمیخرند که تنها پنج درصد از بازیکنان فعلی بهتر باشند.
در درجه دوم، علم به مسئله زمان فروش مطرح است. ونگر دوست دارد بازیکنان را زمانی اوج دوره خود از نظر شناختهشدن هستند اما از نظر کیفی افت کردهاند به فروش برساند. مثل این است که سهام خود را وقتی به اوج سود رسیده با بالاترین قیمت به فروش بگذارید. او آنری، ویرا و پتی را وقتی 29 سال داشتند با 16، 14 و 7 میلیون پوند به فروش رساند. مارک اوورمارس نیز در 27 سالگی با 25 میلیون پوند به فروش رسید. هیچکدام از آنها پس از آن تاریخ نتوانستند آن کیفیت را تکرار کنند. بیلی بین میگوید چیزی خفقانانگیزتر از این نیست که در یک باشگاه ورزشی، تعداد زیادی بازیکنان پا به سن گذاشته با قراردادهای طولانی مدت داشته باشید چون وقتی دست از بازی در بالاترین کیفیت بردارند، غیرقابل جابجایی به نظر میآیند.
در درجه سوم، ونگر دوست دارد بازیکنان جوان و ارزان قیمت خریداری کند. به بلندمدت فکر میکند، این خلاف بسیاری از مربیان است. او معمولا بازیکنان را پیش از آن خریداری میکند که آماده بازی در تیم اصلی باشند. آنها را با تخفیف زیاد میخرد و زمان میدهد تا شکل بگیرند، مثل کاری که در مورد رابین فن پرسی و سسک فابرگاس انجام داد. فن پرسی، شش سال پیش گفته بود ونگر تنها مربیای است که روی حرف خود میماند. به من گفته بود که به آرامی من را به ترکیب میآورد. در اولین ماه انتظار خاصی وجود نداشت. آرام آرام، به من زمان داد. از دو دقیقه شروع شد، حالا نیم ساعت به من بازی میدهد. حالا فن پرسی یک ستاره است. فرگوسن نیز شیوهای تقریبا مشابه با ونگر در این زمینه دارد. مثل رونالدو و رونی؛ البته یک تفاوت این بین وجود داشت. در خصوص جوانهایی که فرگوسن خریداری میکند، همه از همان لحظه اول میتوانند متوجه شوند که این بازیکنان آیندهای خوب در پیش دارند. به تناسب همین موضوع، هزینه انتقال این بازیکنان به نسبت جوانانی که ونگر خریداری میکند، بیشتر بوده است.
در پایان، ونگر واقعگراست. او میداند آرسنال بازیکنانی را میتواند خریداری کند که هرکدام در زمینهای نقص دارند. معمولا نقص آنها تجربه است. ونگر تنها در بیست و یک سالگی توان خرید فن پرسی را داشت اما اگر او حالا بازیکنی در تیمی دیگر بود، توانایی خریدش وجود نداشت. گاهی نقصان قدرت است: ونگر میداند این مسئله مهمی است. او در سالهای اولیه خود در آرسنال تیمی داشت که فیزیکی در نظر گرفته میشد اما این کیفیت، چیزی نیست که ساده به دست بیاید. وقتی منتقدان، آرسنال را به تمسخر میگیرند که از نظر فیزیکی به نسبت چلسی ضعیفتر است، ونگر میداند آنها حق دارند، هرچند هیچوقت این موضوع را علنی اعلام نکرده است. با این حال او نمیتواند بازیکنانی را خریداری کند که همزمان باتجربه، با کیفیت و قدرتمند باشند.
آرسنالِ ارزانقیمت او بهتر از چیزی است که فکر میکنید. آنها هر سال حداقل به یک چهارم نهایی لیگ قهرمانان میرسند و از سمت دیگر یونایتد و چلسی را در لیگ برتر به چالش میکشند. به طرزی عجیب، منتقدان ونگر، تیم او را به نسبت تیمهای متمول میسنجد و وقتی شکست میخورد، گلایه میکنند. بیلی بین آهی میکشد و میگوید در سالهای قهرمان نشدن، آنها ورزشگاه امارات را بازگشایی کردند. سلسلهای از بدهکاری با آن آمد ولی خود را در موقعیتی قرار دادند که هر سال برای قهرمانی بجنگند. اما در ورزش همه این عادت را دارند که بگویند در مدت اخیر چه بردهای؟
وقتی مسئله دستمزدها در فوتبال را بررسی میکنیم، ونگر تقریبا شانسی برای بردن ندارد. او سعی میکند این حقیقت را فراموش کند، چیزی که بسیاری از منتقدان نمیدانند. در یک اتاق کنفرانس در اکتبر 2010 در لندن، ونگر و بیلی بین کنار هم روی یک کاناپه، در کنار الستر کمپل سخنگوی تونی بلر نشسته بودند و برای دو یا سه ساعت حرف میزدند. هرگز یکدیگر را ندیده بودند. چیزی شبیه علایق مشترک وجود داشت، انگار عشق در نگاه اول.